- البابو کشیدم.
آیلین که ظاهرا دلش از حال رفته بود با حرص گفت:
- چرا از خط زدی بیرووون.
درون برگه یک عنکبوت صورتی بزرگ کشیده شده بود. اما مسئله چیز دیگری بود. درون نسخه با دست خطی ریز جمله ای نوشته شده بود که تنها لینی می توانست آن را به وضوح بخواند.
بلاتریکس سعی داشت تا آرامش خود را حفظ کرده و خیلی ارام از او درخواست کند تا متن را بلند برای مرگخوارها بخواند.
- لینی
- لینی
- لینیییی
بلاتریکس سرش را برگرداند تا دنبال لینی بگردد اما با جمع دایره شده مرگخواران مواجه شد.
- چه غلطی می کنید توی این وضعیت؟
دوریا به بلاتریکس نگاه کرد و با حرص گفت:
- اون پامفری عوضی به جای نوشتن نسخه واسه ما معما طرح کرده.
- چطوری فهمیدین توی نسخه چی نوشته؟
لینی از میان جمع با نگاه عاقل اندر سفیه به بلاتریکس خیره شد و گفت:
- من از پشت سرت خوندم بانوی نابغه.
خشم بلاتریکس با یاد آوری لحظه ای که لینی او را از شکنجه کردن مرگخواران منصرف کرده بود، برافروخته شد.
- به جای حرص خوردن بیا معما رو حل کنیم.
بلاتریکس به سوی جمع قدم برداشت و با بی میلی پرسید:
- این معمای کوفتی چیه دیگه؟
- نوشته بود:
(چرا عنکبوت ها هشت تا پا دارن ولی هشت پاها عن تا کبوت ندارن؟)در آن لحظه واکنش مرگخوران به ترتیب زیر بود:
-
-
-
-
-
-
در نهایت مرگخواران دسته جمعی دو دستی بر سرشان کوبیدند.
نگاه دوریا به پشت برگه ای که در دست بلاتریکس قرار داشت افتاد و گفت:
- لینی ادامش ... ادامه داره.
لینی به سمت برگه پرواز کرد و پی نوشتش را خواند:
«این سوال مدتی ذهن من رو درگیر کرده بود. وقتی برای من ماجرا رو توضیح دادین، فرصت خوبی بود تا هم سوالم رو بپرسم و هم شما رو بپیچونم؛ از روی قیافه هاتون کاملا می شد فهمید که مرگخوارید.
یک درصد فکر کنید من برای اسمشو نبر نسخه بنویسم :) »بلاتریکس با صورتی قرمز شده جیغ زد:
- هاگوارتز رو روی سرت خراب میکنم پامفری.
ویرایش شده توسط ایزابل مکدوگال در 1402/6/28 21:39:54
ویرایش شده توسط ایزابل مکدوگال در 1402/6/28 21:57:14
ویرایش شده توسط ایزابل مکدوگال در 1402/6/28 21:59:56
ویرایش شده توسط ایزابل مکدوگال در 1402/6/28 22:27:12
ویرایش شده توسط ایزابل مکدوگال در 1402/6/28 23:10:09
ویرایش شده توسط ایزابل مکدوگال در 1402/6/28 23:35:00
•The loudest scream in the world is a tear that silently flows from the corner of the eye•