هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

شصت و نهمین دوره‌ی ترین‌های سایت جادوگران برای انتخاب بهترین‌های فصل بهار 1403، از 20 خرداد آغاز شده است و تا 24 خرداد ادامه خواهد داشت. از اعضای محترم سایت جادوگران تقاضا می‌شود تا با شرکت در عناوین زیر ما را در انتخاب هرچه بهتر اعضای شایسته‌ی این فصل یاری کنند.

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۳۸۶

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
سوژه جدید:پارتی ریونکلاو.
هدف:همینطوری دور هم باشیم بخندیم!
=====================================
همه بچه ها عین شلغم نشسته ان و هیچ کاری ندارن انجام بدن البته به جز راجر که داره کتابای شریف رو میخونه و کلو که مثل همیشه کله اش تو کتابه و ویولت که داره باز یکی از اون اختراعات خانمان سوزش رو درست میکنه و رزی که داره پست ویولت رو ویرایش میکنه و اسکاور که داره دستمال میسازه و ...اهم!تصحیح میکنم:هرکی مشغول کار خودشه که یهو آنیتا میپره وسط تالار(شایدم یه ذره اون ور تر!من چه میدونم!مگه من تالار رو اندازه گرفتم؟؟؟)
_"میگم بچه ها من حوصله ام سر رفته!
الکسا دو دقیقه در طول عمر پر بارش دست از بندری زدن ور میداره:منم همینطور.
اسکی یه دستمال...عادی(!)در میاره از تو جیبش:منم همینطور.
ویولت هم اون اختراع به درد نخورش رو میندازه یه گوشه:منم همینطور.
کلو هم کله اش رو به زدر از تو کتاب در میاره:منم همینطور!
راجر که عین بچه آدم داره مطالعه میکنه میگه:خب هی نگید منم همینطور منم همینطور.گرچه منم همینطور! ولی خب یه پیشنهاد بدین!
چون همه ملت دوباره به خودش خیره میشن میگه:خب بابا بیاید یه کار خفن دسته جمعی انجام بدیم!
آوی که هنوز جوگیر بندری زدنه برای اولین بار تو عمرش یه پیشنهاد معقول میده:بیاید یه پارتی راه بندازیم من خودم واسطون بندری میزنم!آها بیا!حالا بیا!
دزیره:ایول بابا!فقط یه شرط داره!عین بچه مثبت ها نیاید فقط بشینید ها!بیاید وسط.با خودتون همراه بیارید...اهم!این آخری رو...
ملت:عالیه!!
بعد به حالت دو نقطه دی به همیگه خیره میشن!!
=====================================
بچه ها بیاید اینجا پست بزنید.این پارتیه به مناسبت عید نوروزه!


But Life has a happy end. :)


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۰:۲۴ سه شنبه ۸ اسفند ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
کریچر که به شدت دچار مرض ضایعاتی مفرط شده بود، این شکلی میشه: ygrin:
و میگه:
_ خب ققی، من میخواستم تو رو امتحان کنم!
بعد یه سیگار برگ از ناکجا آباد سفلی در می یاره و میزاره گوشه لبش! اما چون آتیش نداشت، رو به آوی میگه:
_ تو!
آوی از جا می پره و سرش میخوره به سقف!
_( کریچ): برو برای من از منقل هری، آتیش بیار! زود باش! وگرنه به جرم کلاه برداری، اعدامت میکنم!!!!
آنیتا زیر لب میگه:
_ جفنگیاته! بعدا فراریت میده!!!

آوریل که خیلی ترسیده بود، برای اینکه آنیت نویسنده ی روله، ازش خواهش میکنه که همراهش باشه! و چون آنیتا خیلی بوقه، الکسا رو به جای خودش می فرسته!

الکس و آوی هویجوری دور هم باشیم، خوش و خرم و سرشار از شارژ زندگی، میرن سمت اتاق هری تا ازش آتیش و یه ذره از مشتقاتش رو بگیرن!!

وقتی که میرسن به در اتاق هری، به صورت خیلی آنتحاری، یه دیالوگ مشکوک می شنون:
_ کارت درسته!
_ اگه کسی بفهمه کار ما بوده چی؟!
_ به راحتی آب خوردن، زندانیش میکنیم تا آبا از آسیاب بیفته..
_ اگه دنبالشون اومدن چی؟
_ به راحتی خوابیدن، از زندگی ساقطشون میکنیم!
_ اووو! هری خیلی توپی!
_ ممنون راجر!

آوی و الکس یک صحنه بندری می زنن و به حساب خودشون می یان یواشکی برگردن.
اون طرف در:
راجر از اونجایی که شریف درس میخونه و درجه هوشش یه چیزی در حد تیم ملیه دارقوزاباد علیا هست() نگاهش به پایین در جلب میشه که چند تا سایه دارن حرکت میکنن.
یواشکی هری رو متوجه در میکنه و پاورچین پاورچین نقطه چین(!) به سمت در میرن!

اون طرف، جای کریچ و ملت:

کریچ در حالی ککه سوار ققی شده، داره سیر و سیاحت میکنه و ناگهان نظرش به آنیتا که داشت با فلور یواشکی حرف میزد، حلب میشه:
_ هی تو.. .آنیتا! پاشو بیا بازجوییت کنم!!
آنیتا معصومانه یه نیگا به کریچ میندازه و میگه:
_ من همشهری؟! توی این غربت، منو بازجویی میکنی؟! دلم به همین همشهریم خوش بود که اونم تو زرد از آب در اومد!!!( hammer:)
و شروع میکنه به اشک ریختن اینجوری:
کریچر که دلش میسوزه برای تنها همشهریش، منصرف میشه و میگه:
_ به فلور هم که نمیشه حرفی زد... اصلا... اصلا...
همون موقع اسکاور به حالت گوپسی و جفت پا میپره وسط و به کریچ میگه:
_ اصلا چی؟!!
و کریچر:
_ خود نامردشه، بیگیرینش!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ شنبه ۵ اسفند ۱۳۸۵

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
کریچر به این ور اون ور نگاه میکنه و ققنوس رو که تازه از در خوابگاه وارد شده خفت میکنه
هی تو بیا باید دستیار من شی , هر چی اینا میگن بنویس
ققنوس شاکی میشه و میگه: نخیرم همه میدونن از وقتی جادوگران بوده من کارگاه بودم . این من بودم که کارگاه ققنوس بودم نه تو پس بهتره که من ازشون سوال بپرسم و تو بنویسی
کریچر شاکی تر از ققی
مثل این که نمیفهمی اینی که اینجا افتاده وینکیه ... میفهمی .... وینکی....... اگر هر کدوم از اون بی ارزشا بود مثلا اون( با دست پنی رو نشون میده) تو میتونستی کارگاه باشی ولی الان قضیه فرق میکنه
ققی به این ور اون ور یک نگاه میکنه و دفترش رو به حالت تسلیم در مییاره تا یادداشت برداری کنه
کریچر تو طول اتاق قدم میزنه و بعد از کمی فکر رو به دخترا
شما امشب راس ساعت 10 دقیقه پیش کجا بودین
دخترا یک نگاهی به هم میکنن
- خوب خواب بودیم
کریچر: شاهدی هم دارین؟
همه با دست همو نشون میدن
کریچر دستش رو به حالت مرده شورتون رو ببرن تکون میده
خوب میگذریم آلت قتاله چی بوده.؟
ققی بهش اشاره میکنه ههنوز قتلی اتفاق نیافتاده
کریچر: خودم میدونم خب آلت مصدوم کننده چی بوده
پنی: آب
کریچر یک نگاه به پنی میکنه و یک خنده ی پوآرویی میکنه
- همه چیز تموم شد .... قاتل خودش رو لو داد
همه: چی شد؟
کریچر به صورت شرلوک هلمز: آلت اقدام به قتل آب بوده .... چه کسی میتونسته این کارو بکنه..... چه کسی بیشترین ربط رو به آب داشته؟ ها؟ چه کسی جز پنه لوپه کلیر واتر
ققی شاکی: تو چرا گیر دادی به این ... من نمیفهمم یعنی چی ... چه ربطی داره
کریچر: چشمات رو باز کن ققی "کلیر واتر" .... دقت کن "واتر"
همه چیز واضحه
همه با نگاهای عاقل اندر سفیه به کریچر نگاه میکنن


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۶ ۱۳:۲۹:۱۶

كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۸:۰۲ شنبه ۵ اسفند ۱۳۸۵

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
دخترا در کف این سوالا میمونن که «کی باعث و بانی این کار کثیف شده» یا «کی اینجا رو با استخر اشتباه گرفته» یا شایدم «خب ما امشب کجا بخوابیم»
"تق تق"
دختر ها یه نگاه اجمالی به میندازن و میگن: یعنی کی میتونه باشه این موقع شب؟
"تق تــــــــــــــــــــــــــــق! هو مگه نمیشنوی؟!"
آوریل به طرف در میره ؛ قبل از اینکه دستش به سایه ی دستگیره نزدیک بشه در توی صورتش باز میشه و آوریل با دیوار یکی میشه و برای تشخیص آوریل از دیوار باید ازشون بخوایم یه دهن آواز بخونن ،ببینیم کی آوریله ،کی دیواره!
کریچر خودشو میندازه وسط تالار و در حالی که از عصبانیت علامت رعد روی پیشونیش تشکیل شده ،نگاهی به دخترا مینندازه و فریاد میزنه:شما کـــــــــی میخواین بفهمین وقتی بقیه خوابن نباید سر و صدا بکنین؟!هان؟بزنم بلاکتون بکنم؟
(نکته:کاچار هنوز متوجه نشده که تا زانو توی آب فرو رفته!)
همه ی دخترها با هم انگشتشون رو به حالت فلش به سمت وینکی که بی هوش روی زمین افتاده و مرده به سلامتی میگیرن!
کریچر: چی چی؟...
پنی:متاسفم کریچر!اون داشت غرق می شد!
کریچر: هوراااا همیشه منتظر همچین موقعیتی....(متوجه نگاه اطرافیان میشه!)
یه ضربه میزنه توی سرش و خودشو به در و دیوار میکوبه :نههههههههه! مادر...چرا؟!!آخه چرا من؟خدااااااااا!نههههههه!
ملت:بسه! حالا شادی زنده موند.
کریچر یک دفعه به حالت عادی و کاملا جدی برمیگرده و با صدای آلن دلون میگه: خوب. کسی از جاش تکون نخوره ! به وینچر چیزی نگین،گناه داره!من به همه مشکوکم ،همه ی شما با هم این خیانت رو کردین!این نقشه ی شماها بوده،کسی حق خارج شدن از تالار رو نداره تا این زنده بشه ،من خودم قاتل رو پیدا میکنم.....
------------------------
کریچر حالا بیا بقیه ش با تو!چون فردا یک شنبه ست و میخوام زنده بمونم:دی


همه چیز همینه...
Only Raven


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۲۲:۱۸ جمعه ۴ اسفند ۱۳۸۵

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
قرار بود این پستو تو خوابگاه دختران بزنم، دیدم پست خورده، شانس که نداریم! اینجا زدم!
_________________________________________________

***ساعت دو نیمه شب به وقت تهران، آنسوی دیوار خوابگاه دختران، حمام***
- : همینجاس.....همین دریچهه راست میخوره وسط خوابگاشون. برو اون شیر اصلی رو باز کن تا منم دریچه رو بدم کنار!
خررررررررررررت (کنار رفتن دریچه)
شــــــر.....شــــــــر (صدای ریزش و جاری شدن آب)
- : کو کو کو کو کو (دو خنده موذیانه)

***نیم ساعت بعد، خوابگاه دختران***
شاید برای اولین بار در تاریخ هاگوارتز، بچه ها عین بچه آدم گرفتن خوابیدن و صدای خروپفشون هم اصلا رو نِرو (nerve) نیس! اصلا! و از اونجایی که مدهوش خواب شدن، هیچ کدوم هم نفهمیدن که خوابگاه رو آب گرفته و به استخر شبیه شده.
وینکی رو زمین خوابیده و هنوز به طور کامل احساس خیسی بهش دست نداده و با دل راحت به انجام عمل مقدس «خروپف» مشغوله.
_: خـــررررر.....پفففففف......خرررررر.....پففففففف........خررررررر......ققققققققق!! اوهه اوهه! (آوای سرفه) قققققققق!! (آوای هجوم آب به حلق و خفه شدن)
دخترا که گوششون فقط به صدای خرناس عادت داشت، با شنیدن صدای عجیب «ققققق» و «اوهه اوهه» از خواب میپرن و وینکی رو مشاهده میکنن که زیر آبه و فقط نوک دماغش* بیرونه و داره دست و پا میزنه!
دخترا : جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!
در بیرون از خوابگاه، اون دو نفری که ابتدای رول موذیانه خندیده بودن : کو کو کو کو کو کو!

آنیتا از اونجایی که بچه دامبلدوره و تیریپ دختر شجاع و خفن و اینا، دلشو میزنه به دریا و میپره وسط آب و «شلپ شولوپ» کنان به وینکی میرسه و اونو نجاتش میده. دخترا هم جوزده میشن و شروع میکنن به دست زدن واسه آنیت و جمله هایی نظیر «آنیت......شیره!!!»
و بعدش که میبینن در چه موقعیت خطیری گیر افتادن جیغ و داد راه میندازن و صورتشونو چنگ میندازن و به زمین و زمان فحشای +18میدن و اصلا در نظر نمیگیرن که نه خودشون هیجده سالشون شده، نه اونایی که این فحشا رو میشنون!
و دخترا در کف این سوالا میمونن که «کی باعث و بانی این کار کثیف شده» یا «کی اینجا رو با استخر اشتباه گرفته» یا شایدم «خب ما امشب کجا بخوابیم»

*از اونجایی که وینکی یه جنه، دماغش به طرز عجیبی بر صورتش عمود بوده و طولی حدود ده سانت داشته، در نتیجه وقتی فقط نوک دماغش بیرونه واضحه که داره خفه میشه!

شرمنده اگه جالب نشد، مدت مدیدی بود رول نزده بودیم، رول نوشتنمان به فنا رفته است!


ویرایش شده توسط آوریل در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۴ ۲۲:۲۰:۰۳

[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۵

دزيره


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۲۲ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از ماه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 201
آفلاین
ها؟ ها؟ !
و هزاران های دیگر..
یهو دزیره از غیب کنار فنگ ظاهر میشه..
فنگ: هاپ هاپ..ها ها هاپ...( ترجمه: تو چی میگی نایت الفه بووق..)
دزیره: سلام سلام میدونم ترسیدین اما یه مسعله ی مهمیو میخواستم بگم...
جان اکتا و بقیه بوقا: ها؟
دزیره: من یه جایی رو تو تالارمون سراغ دارم که دست هیچ کس بهمون نمیرسه و خیلی بزرگ و مرفح هستش...
ققی: چه جوری پیدا کردیش
دزیره : مگه یادت رفته من خودم غیب میشم و چیزهای غیب هم میبینم...( مشکل بزرگیه !!)
همه خوشحال و ذوق زده : کجاست؟ چه جوری باید بریم اونجا...
دزیره: اروم باشین...عجله نکنین...یه مشکلی هست...
همه: چیی؟؟!؟!؟؟!
دزیره: برای رفتن به این مکان که من میگم فقط یک راه وجود داره اونم کنار استخر زیره کیسه خواب هریه...
ققی: خوب این که مشکلی نیست وقتی هری رفت دست به آب ما میریم اونجا...
دزیره: عزیزم فقط ساعت 12 شب میشه از اون دریچه عبور کرد...
در روز قفل میشه...
جان: خوب جادوش میکنیم...
دزیره: عقلتو از دست دادی؟ با بلدوزره ویولت هم نمیشه کاریش کرد...تازه واسه باز کردنشم یه تلسم وجود داره...
ققی: خوب حالا...
... ادامه دارد...



Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۲۱:۱۸ یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۵

فینیاس نایجلوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۱ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲
از توي تابلو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 117
آفلاین
و کاچار هنوز داره توی استخر شالاپ شالاپ بازی می کنه!
بينز كه چشماش از حدقه مزده بيرون : يك هفته ؟!
هري :
و اينجوريه كه صداي پچ پچ ملت با هم ديگه مپچه تو تالار .
بينز كله اش رو مخارونه و ميگه : حالا اين يه هفته رو چي كار كنيم ؟
فيني : بايد بريم يه جايي كه هري بلد نباشه حال بكنيم _
اكتا : آره . جايي براي ...( در راستاي مبارزه با بيناموسي اين كلمه سانسور شد!)
ملت :
به يك باره همه نگاه ها به طرف جان بر مگرده ! جان يه گوشه از تالار با يك دنيا تنهايي !!!
ملت دور جان رو مگيرن و هي لبخند تحويلش ميدن
جان در اين لحظه :
ققي جان رو بغل مكنه و مگه : كار خودته !
جان : ها !
فيني : تو مگه وارث ريون نيستي ؟ بايد يه جاي ويژه رو بلد باشي دگه
جان : خب چرا يه جاهايي رو بلدم . گذاشته بودم برا روز مبادا
ملت مرن رو سر و كول جاني كه ماچ و بوسه هاشونو فرود بيارن روش ليكن در اين ميان جان فقط در ميان انبوه جمعيت و زير دست و پاهاشون له مشد !
فلور كه هنوز تو باغ نيست : ها !
ققي بدون اينكه چيزي ببينه پشت سرهم سعي ميكنه جان رو بماچه !
فنگ به اين شكل در مياد و مشتش فرود مياد رو سر ققي . ققي خودشو جمع و جور مي كنه و همين كه دهنشو باز مي كنه كه داد بزنه با صورت خونين فنگ رو به رو مشه !
فلور نگاهي به اين صحنه مي ندازه و ميگه : ها !
فنگ با خشانت به ققي : تو كه لب نداري مجبوري بياي با نوكت منو داغان كني ؟
ققي با دهن باز : ها !
كاچار از تو استخر : ها !
...


Only Raven!


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۲:۱۹ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۵

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
همه ی ملت مشعوف و بسیار نیش ها باز و همه چکش بدست دارن این صحنه ی زیبای حرف زدن هری رو می نگرن!

اسکی در اون جمع شیطانی می پره وسط: ها می گم می شه با دستمالهای همه کاره همه کار کرد مثلا می شه هری رو یک ناظر مردمی و مهربون کرد!

ملت با چشمهایی مبهم دارن اسکی رو می نگرن!

اسکی به حالت ترسان!: نظر بود!

وینکی: هری بلند شو دیگه من کلاس شنا می خوام!من می خوام شنا کنم!زود زود!

کاچار: وینکی جون بیا خودم یادت بدم هری ... !

در همین احوالات یکدفعه حال هری خوب می شه و فریاد می زنه: کسی چیزی گفت؟(قیافه اش جوریه که یک ابرو بالا انداخته و نگاهش رو به فلور و ققی هستیش!)

فلور و ققی: ها!

بینز: من اشتباه کردم من اشتباه کردم!

فلور و ققی: ها!(همچینی مبهم دارن نگاه می کنن!)

هری: یک هفته توی تالار حکومت نظامی!

ملت:ها!

و کاچار هنوز داره توی استخر شالاپ شالاپ بازی می کنه!

********************************
دوستان هموطنان گرامیان!من اصولا مزخرف پست می زنم شما منو به چشم عضو تازه وارد ببینین!ها!


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۱:۵۶ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۵

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
هری:خیلی خب.حالا باید بگم که اول یه سری آموزش های تئوری...
بری:آموزش های تنبوری؟!
هری:نه.بری نازنینم!داشتم میگفتم که اول یه سری آموزش های تئوری...
داکسی:تئوری؟تئوری کجایی هری کارت داره!
هری:داکسی نازنینم!تئوری از اعضای ریونکلاو نیست...
آنیتا ییهو غیرتی میشه:یعنی که چی؟از کجا میدونی که نیست؟شاید باشه!تو از کجا میدونی؟ترین ها رو که بستی حالا دونه دونه داری اعضای سایت رو میندازی بیرون؟من به اینآستکبار موجود در تالار اعتراض دارم...من قیام میکنم!
هری به سوی آنیتا چنان نگاه کرد که کرگدن به فیل:خواهر گرامی.من داشتم میگفتم که ابتدا یه سری آموزش های تئوری به شما داده میشه...
کریچ از تو استخر داد میزنه:خب بابا چرا حالیتون نمیشه!تنبوری یه نوع سازه!
ملت:
هری:
وای:یعنی چی؟ما اومدیم اینجا شنا کنیم نیومدیم که درینگ دورونگ کنیم!
اسکی:ایول!من پایه ام!یه کنسرت بذاریم در راستای دهه فجر!
فلور:نه بابا!یه مراسم عزا داری راه بندازیم...
کریچر از توی استخر:چی میگی تو؟اینطوری که نمیشه تنبور زد!
چو:بچه ها...
وینکی:کریچر بیخودی حرف نزن!من با تنبور مخالفم...
چو:بچه ها...
کریچر:آخه کبوتر زیبای من!خود هری گفت تنبور بزنیم!
چو:بچه ها...
وینکی:هری مزاح کرد...
چو یک جیغ جان فرسا میکشه:بچه هاااااااااااااااااا!!
کل هاگوارتز در سکوتی غریب فرو میره!یه بلبل از اون بالا میفته میمیره!!
چو با لبخند ملیحانه میگه:به نظرم هری حالش خوب نیست!
هری رو زمین نشسته و زیر لب میگه:به من چه؟مگه من گفتم ناظر بشم؟مگه من گفتم تنبور یه سازه؟مگه من استخر ساختم؟به من چه آخه؟من بلیسیما رو طلاق نمیدم!!
***
پستم رو همینجوری زدم!دیدم اینجا خوابیده گفتم دور هم باشیم به هری بخندیم!نه شوخی کردم!هری آرامشتو حفظکن!دووم میاری!


But Life has a happy end. :)


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۰:۱۷ جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵

داکسی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۴ شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۲۰ پنجشنبه ۵ مهر ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 11
آفلاین
هری پاتر با فریاد:به صف شید
ملت با صف جلو رفتند.

صفی از جنس مونث در سمت چپ استخر و صفی از جنس مخالف در سمت دیگر .

کریچ و فنگ نیز پس از بحثهای فراوان تصمیم به این گرفته بودند که کنار یکدیگر بایستند.

فنگ:کریچر...کریچر(تریپ نازی..نازی)

کریچر با بیخیالی برگشت.

و بعد فنگ طی یک حرکت انتحاری او را به داخل استخر راهنمایی کرد.

و بعد صدای بوم فضا را پر کرد.

از بخت برگشتگی کریچر اب ناشی از پرتاب او پاچه ی هری را خیس کرد.

هری که از هر فرصتی برای ضایع کردن کریچر استفاده میکرد برگشت و با صدای بلند فریاد زد:چرا مثل تاپاله افتادی تو اب

کریچ:م..ن نبودم..تقصیر....

اما هری اجازه پایان دادن به جمله را به او نداد و با دستگاه معلقیوس به مدت ده روز از تالار به بیرون پرتاب کرد.

و بعد صدای خندهای شیطانی بود که فضا را پر میکرد

هری برگشت و گفت:حالا به ادامه تمرینمون میپردازیم

بچه ها از اینکه هری این جمله را با داد ادا نکرده بود تعجب زده بودند

اما کسانی که در پشت پرده بودند حبر دادند که هری به خاطر معلق کردن کریچ بسیار خرسند و شاد و احلاق حوبش به انها رو کرده
___________________________________

حب این اولین رولم در این سایت بود میدونم اشکالات زیادی داشت به بزرگی حودتون ببخشید


ویرایش شده توسط داکسی در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۳ ۱۰:۴۳:۳۳

Only Ravan







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.