هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۱:۴۷ سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۵

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
سلام

کلاس خیلی خوبی پروفسور ، بزودی نتیجه بازرسی به دستتون خواهد رسید !

رسم بازرسی

قدیم بود ، مهر و وفا بود ، اعتماد بود و رعایت حال دیگران . هر چی که اون یکی میگفت ، این قبول میکرد و هر چی این میگفت اون یکی قبول میکرد . وقتی فکر میکردند که یکی از آشنایان ، دوستان ، خانواده و ... دارن یه چیزی رو ازشون پنهان میکنند ، صادقانه سوال میکردند و صادقانه جواب میگرفتند . نه دروغی بود ، نه پنهان گری و نه کذب . همه وقایاع و اتفاقات به یه پرسش ساده بند بود . اگه کسی میزد یکی و لت و پار میکرد وقتی میپرسیدند : تو این کارو کردی ؟ چرا ؟ خیلی راحت و در عین حال شرمسار میگفت : بله ، به خاطر اینکه اون به پدر و مادرم توهین کرد ، البته من نمیخواستم ولی تحریک شدم . طرف اول هم که حالا چه دوست بود ، چه همسایه بود و چه پلیس ، حرف فرد رو متین به حساب میاورد و بی چون و چرا قبول میکرد .
ولی هم اکنون !
نه قدیمی ، نه مهر و وفایی ، نه اعتماد و نه رعایت حال یکدیگری . در واقع در زمان حال حاضر صحبت کردن هیچ اهمیتی نداره ، چیزی که نقش مهمی رو در حال حاضر ایفا میکنه ، سند و مدرک و شاهده . وقتی اعتماد و اطمینان وجود نداشته باشه ، حرف زدن ذره ای اهمیت نداره .
اگر از شما صادقانه سوال کنند و صادقانه جواب بدید ، باز هم حرف شما رو بدون دلیل و مدرک قبول ندارند . مثال عامیانه میزنم : شما ساعت 5 بعد از ظهر رفتید خونه دوستتون و ساعت 10 شب برگشتین خونه ، مادرتون که نگران هم هستش از شما میپرسه : کجا بودی پسره عزیزه ، گله ، فلان فلان شده من !!! شما هر چی میگی بخدا خونه دوستم بودم ، باور کن اونجا بودم ، مادرتون حرفتون رو قبول نمیکنه و اولین کاری که میکنه این هست که گوشی رو برداره و به خونه دوستی که ادعا کردی خونشون بودی زنگ بزنه و بپرسه که آیا شما اونجا بودید یا نه !
این یکی از ساده ترین و عامیانه ترین بی اعتمادی ها هست ، چه برسه در دادگاه و کلانتری و ... که دیگه هیچی !
در واقع عاملش میتونه این باشه که دروغ زیاد شده ، و صداقت کم . رسم بازرسی هم همینطوره .
بازرسی از کلاس شما چرا صورت میگیره ؟
چون توضیح شما درباره نحوه تدریس ، امتیاز دهی ، رفتار با شاگردان ، امتحان و ... برای بازرس اهمیتی نداره و مورد قبول واقع نیست و باید به عینه ببینه و از کلاس شما گزارش بنویسه ! در واقع اینجا بازرس تو دهنه این مدرسه میزنه !!!!


با تشکر


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۳:۱۰ سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۵

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
رسم عزاداری


قبلاها به قول استاد انسانیت بود مرام بود رفاقت بود اما اینا هیچ ربطی به عزاداری نداشت . قبلا وقتی میخواستن عزاداری کنن مثل آدم این کارو میکردن , احترامی در کار بود ملت حقیقت واقعه رو درک میکردن . اما الان چی؟ هیچی . یک شمع خاموش میگیرن دستشون مثل منگلا توی خیابون راه میرن . دو کیلومتر میکوبن سربالایی میرن بالا تا یک غذا بخورن . میرن شمع میخرن که با شمع یکی دیگه ( حالا بماند) روشنش کنن سر صحبت رو باز کنن. الکی خودشون رو به آبو آتیش میزنن یک جوری زنجیر میزنن انگار میخوان خودشون رو هلاک کنن . سر و صدایی راه میندازن که طلفاتش بیشتر از چیزی میشه که به خاطرش عزاداری میکنن . موهارو میبندن عینک آفتابی رو تو شب استاد میکنن میرن زیر الم بعد بیشتر از جلو حواسشون به دورو بر هیئته. خلاصه که قبلا ها خوش نمیگذشت اما الان خوش مگیذره


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۲:۰۶ سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۵

پروفسور پي ير برنا كورد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۱ سه شنبه ۱۲ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۴۶ شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 141
آفلاین
سلام پروفسور

- یک رسم دیگر را شبیه همین رسم هایی که من گفتم تعریف کنید مثلاً چمیدونم رسم عاشقی ، رسم درس خواندن ، رسم های دیگر ، تکراری هم بود رسم ها مهم نیست ، مهم این است که متن تعریف کردنتان فرق بکنه!

رسم جوانمردي
قديم كه بود، واقعاً جوانمردي يه رسم بود و رسم جوانمردي آخر مرام و با كلاسي و با صفايي بود.
اما الان رسم جوانمردي اسمش هست خودش گور به گور شده خدابيامرز.
قديم تو خيابون مي‌رفتي بري بابا يه سؤال مي‌پرسيدي تا شير فهمت نمي‌كردن دست از سرت برنمي‌داشتن، يه آدرس مي‌پرسيدي تا نمي‌رسوندنت به مقصد ولت نمي‌كردن، اصلاً اينا چيه يه كلمه مي‌گفتي آي ملت من گرفتارم، من مشكل دارم يا نه اصلاً اينم نمي‌گفتي و فقط تو دلت مي‌كفتي اي خدا من گرفتارم، اونوقت انگار كه كمك از غيب ظاهر شده، بيا و ببين كه چه مي‌كردن و تا مشكلت‌رو گم و گور نمي‌كردن راحتت نمي‌ذاشتن.
اما حالا چي
اي ببرم ....(سانسور:به جاي واژة مرده‌شور، ....) اين به اصطلاح تكنولوژي و اين مردنيزه شدن رو كه واي به روزي كه يه سؤالي برات مطرح بشه يا كمكي چيزي از كسي طلب كني.
اول كه اصلاً بي‌خيالت مي‌شن، اگه خيلي مرد باشن.
اگه نامرد باشن كه حالا بيا و تماشا كن.
ديگه اول نصيحت شنفتنه، كه بابا ملت خودشون درد دارن، بدبختي دارن، هزار و يه مشكل كوچيك و بزرگ دارن، حالا تو اومدي داري از مشكلاتت مي‌گي؟
برو خدا روزيتو يه جاي ديگه بده.
بعدش اگه به اصطلاح از جامعه نسوان باشي، خوب البته كه مشكلت حل مي‌شه، اما به شيوه‌هاي ديگه كه گفتنش در اين مقال نمي‌گنجد و موجبات سانسور هم اين كامنت درب داغون رو فراهم مي‌كنه و هم منه بدبخت رو كه تا ميايم واقعيت رو بگيم، اونوقته كه رسم جوانمردي رو از نوع مشت و لگد نشونمون مي‌دن.
اينم از جوانمردي اين سايت محترم، كه همه‌رو سانسور مي‌كنن مبادا ....
عجب روزگاري بود قديم.
صفا بود،
وفا بود،
جوانمردي بود،
اصلاً قديم زندگي بود،
اما الان چي....
بدو دنبال يه لقمه نون مواظب باش دم از جوانمردي هم نزني كه در اين زمونه پست مدرن، خيلي بي‌كلاسيه.
عجب روزگاري بود قديم....



Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۱:۵۱ سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۵

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۴:۰۳:۵۱ چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
از شیون آوارگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
رسم رانندگى

ايرانى ها در رانندگى استادند. كلا همه اين ايرانى ها مايكل شوماخر كه هيچ، باباشم ميذارن تو جيب كوچيكشون كه اونم سوراخه!
از سرى لزومات يه ماشين تا بهش بگن ماشين يه سيستم ساب با درون مايه استريو و دوبس دوبسه. اگر اين رو نداشته باشه خلاف رسم رانندگيه و فرد از جامعه طرد ميشه. به طورى‌ كه اگر يه نفر تو ماشينى نشست كه ضبطشو تا آخر برده بالا و به اين اعتراض كنه سريعا توسط افراد دور و بر سطحى نگر و پوسيده شمرده ميشه! انگار كه از پشت كوه اومده! اما خوب اينا نميدونن كه خودشون از پشت كوه اومدن و اين مسلمونا رو يه حساب و كتابى حرف ميزنن.

اصولا سنت رانندگى در ايران واقعا كار هيجان آوريه! مثلا شما صبح ميخواى با ماشين از تو پاركينگ خونت بياى بيرون ميبينى يه هيجده چرخ جلو پاركينگ پارك شده! اگه يه پرايد بود يه پژو بود ميشد پنچرش كرد! اما حالا بيا اينو پنچر كن
بعد با هزار بدبختى و بعد از خوردن يه دست كتك راننده تريلى حاضر ميشه راه بده برى و بعد از اينكه رفتى دوباره برميگردونه جلو پاركينگ!!

مياى از كوچه خارج بشى يهو بيست تا موتور از چپ و راستت با تك چرخ رد ميشن چهار تا دختر اونجا وايسادن كه كيف دستشونه، اين موتوريا ميپرن كيفا رو ميزنن و بعد هم كلى صداى جيغ و داد و قال و بالاخره ميرسى به خيابون اصلى!

بوق! بوق يكى ديگه از عوامل اصلى سنت رانندگى ايرانه! اگر بوقو نداشتن چطور ميتونستن واسه مش ممدلى اون ور خيابون لاو بفرستن؟ چطور ميتونستن مسافر سوار كنن؟ چطور ميتونستن براى ناموس بردم دعوت بفرما بزنن؟ و هزار جور كار ديگه؟ همين بوق ماشين خودش هزار تا معنى داره!

1- مرتيكه بوقى بوق صفت بوق زاده اين فرغونتو از سر راه بردار!
2- خانوم بوقى بلد نيستى رانندگى كنى برو بشين تو خونه ظرفاتو بشور!
3- آقاى محترم اين چه طرز رانندگيه؟!
4- براى چى ميزنى رو ترمز مرتيكه؟ مگه نميدونى من عادت دارم پشت سر ماشينا ميلى مترى حركت كنم؟
5- بوق بوق بوق (فحش خالص بدون هيچ مواد افزودنى!)
6- چطورى ... .... بيا سوار شو بريم يه گشتى‌بزنيم.... شام مهمون من... بوق بوق!
7- مگه من با تو شوخى دارم؟
8- عروسيتون مبارك مبارك مبارك، عروس بايد برقصه، از شوهرش نترسه، عروس بايد برقصه از شوهرش نترسه!
9- عمو يه ساعته زنگ زدى‌آجانس ما كه علاف شما نيستيم صبر كنيم تا آماده شي! بيا پايين ديگه!
10- اينجا بيمارستان است لطفا آهسته بوق بزنيد!
11- ...

بعد از اينكه از جماعت بوقى خلاص ميشى ميرى توى اتوبان.

رسم لايى!
دوبس دوبس دوبس دوبس دوبس دوبس يه 206 خفن اسپورت آينه به آينه مياد از كنارت لايى ميكشه چهارتا فحش هم بهت ميده كه چرا آروم رانندگى ميكنى!
مياى برى راست يه دفعه يه زانتيا از راستت بوق بوق كنان رد ميشه و توش يه عده جوون علاف بيكار رو ميبينى كه اكس زدن و با مشت ميزنن تو سر و كله خودشون!

اگر شب زنده به خونه برگشتى خودت بقيه ماجرا رو تعريف كن!


هرگز نمی‌توانی از کسی که تو را رقیب خود نمی‌داند ببری


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۷:۲۹ سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۵

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
یک رسم دیگر را شبیه همین رسم هایی که من گفتم تعریف کنید مثلاً چمیدونم رسم عاشقی ، رسم درس خواندن ، رسم های دیگر ، تکراری هم بود رسم ها مهم نیست ، مهم این است که متن تعریف کردنتان فرق بکنه!

رسم آدم کشتن(قتل)

در گذشته که خدا بود ،ملت جوانمردانه یکدیگر را به رحمت همان خدا میسپردند و خوشحال بودند!
اصلا یکی از راههای رستگاری همین مردن در راه رفیق و دوست بود که ملت یکدیگر را برای هم تکه پاره میکردند و دسته گل نثار یکدیگر میکردند تا اینکه حالا در زمان کنونی قتل یکی از راه های خلاص شدن از دست ملت به حساب می آید و در اصل برای نشان دادن قدرت و مشتقاتش است!
قبلا در جنگها گراهام بل و انیشتین و ادیسون نبودند که برای ما آدم شوند و اختراعاتی بکنند ،بل همان چاقو و تبر و داس جز تکنولوژی های برتر محسوب میشد که کم کم تفنگ و اسلحه و بمب و مشتقاتش به بازار آمد و چاقو به خاک سپرده شد! و هیروشیما(!) با خاک رابطه ی نزدیکی برقرار کرد و غیره!
تا اینکه همین شد که میبینید!در گذشته یک نفر توی کوچه و خیابان برای دفاع از خودش یک عدد سوهان یا چیزی از این قبیل از کیف یا جیبش درمیاورد تا طرف را بکشد ،الآن اسلحه!!!
والا...همین دیگه!خلاصه آدم کشتنم تغییر کرده!


همه چیز همینه...
Only Raven


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۷:۰۳ سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۵

مادام رزمرتا old32


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۷ سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۴۳ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از سه دسته جارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 180
آفلاین
یک رسم دیگر را شبیه همین رسم هایی که من گفتم تعریف کنید مثلاً چمیدونم رسم عاشقی ، رسم درس خواندن ، رسم های دیگر ، تکراری هم بود رسم ها مهم نیست ، مهم این است که متن تعریف کردنتان فرق بکنه!

رسم درس خواندن:
مواد لازم برای درس خواند در گذشته:
یک عدد آدم(از نوع مظلومش)
دفتر و کتاب (با صفحات هرچه بیشتر)
کتابهای کمک آموزشی
وجود کاظم قلمچی برای ایجاد آرامش در هنگام درس خواندن
و یک عدد مداد!
فرد مورد نظر به دفتر و وسایل نزدیک میشد و خود را در میان تمام آنان همچون کسی که در میان باتلاق ناخواسته خفه می شود خفه و غرق میکند! و در مراسم باستانی کنکور موفق به کسب رتبه ی صد رقمی میشود و از این اتفاق افسردگی میگیرد و خودش را میکشد و نسلش منقرض میشود! مصدوم آماده ست!
----
مواد لازم برای درس خواندن در زمان حال:
کامپیوتر
یک عدد آدم
کتابهای متفرقه!
مجلاتی روی آنها تصویر بازیگران وجود دارد
کتابهای گاج که از راه دور آموزش را برعهده دارند ،به دلیل رنگارنگ بودن و زیبایی قفسه!
انواع سی دی به وزن ده تن!
فرد مورد نظر پای کام مینشیند و فورا کانکت شده و برای به دست آوردن اطمینان بیشتر از درسها آنها را پاره میکند! سپس در یاهو مسنجر خوش را غرق میکند و ماکزیمم میشود!در آخر با تلفن مشغول صحبت با دوستان در مورد افکت بازیگر دوست داشتنی اش در شماره ی صد و بیست و شش هزار از مجله ی بوقان می شود که این بحثها موجب از بین رفتن انرژی او میشود ،پس میخوابد و صبح برای کنکور راهی مکان میشود، کنکور را به خوبی پشت سر میگذارد و رتبه ی دو را میگیرد و از اینکه با این همه تلاش نتوانسه رتبه ی اول را کسب کند افسرده میگردد اما به اصرار خانواده وارد دانشگاه شده و عشق و حال میکند!


Only Raven


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۹:۵۱ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۵

پروفسور سینیستراOld


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۲ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۳ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۱
از وقتی ایرانسل اومده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 256
آفلاین
یک رسم دیگر را شبیه همین رسم هایی که من گفتم تعریف کنید مثلاً چمیدونم رسم عاشقی ، رسم درس خواندن ، رسم های دیگر ، تکراری هم بود رسم ها مهم نیست ، مهم این است که متن تعریف کردنتان فرق بکنه!

رسم درس خواندن در گذشته

در گفتگو با اوس ممد در مورد درس کتاب :

استغفرالله ! دختر برو !حیا رو خورده یه آبم روش! زمان ما کیف و کتاب نبود که! سالی ماهی چی می شد ما رو می بردند یه جایی عریض اندر طویل ! موکت پهن بود از این سرا تا اون سرا ! یه یارو یی ام بود او ته مها که بعدا" بهش گفتیم معلم . بعدا" که سواد یاد گرفتم رفتم جلو درو خوندم روش نوشته " مکتب". اونجا که می رفتیم همه دور اتاق که چه عرض کنم سالن پهن می شدیم و دور یارو حلقه می زدیم .هر از چند گاهی یه عمه جزیی می خوندیم. اما حال داشت کتاب های سعدی. باید شاهنامه رو از بر می بودیم. وای به حال اون روزی که می رفتیم مکتب و درس و حاضر نمی کردیم. آقا فلک می کردند فلک. ! پاهامون کبود می شد این هوا!ما هم جرات نداشتیم لام تا کام حرف بزنیم. خلاصه با کلی دوا درمون بعد از یه هفته ای می تونستیم رو پاهامون راه بریم. وقتی دیپلم گرفتیم از این جنگولک بازی ها نداشتیم. دختر ها که شوور می کردند. پسر ها هم یا می رفتند نظمیه1 اگر هم که از اینهاییبود که خرشون می رفت میر فتند دانشگاه و چه می دونم همین کوفت و زهرمارها دیگه1 ما هم تا دیپلممون رو گرفتیم رفتیم پیش بابامون تو کله پزی! حلا هم هی یه آب باریکه ای هست ! خدا را شکر

رسم درس خواندن در حال

در گفتگو با نفر اول کنکور ریاضی :

تو زمان ما گلم ارزش هر کس به تعداد کلاس های کنکوریه که می ره! هر چی بیشتر ارزش و اعتبارت هم پیش مردم بیشتر!وقتی به دنیا میای اسمتو تو شونصد تا کلاس کنکور می نویسند تا بل کم بچه شون تونه تو کنکور قبول شه تا جلوی فامیل بگن بچه مون قبول شده! حالا فرقی نمی کنه بچه شون تو کدو کوره دهاتی رشته ی آبیاری گیاهان دریایی قبول شده! از رداش می رند واسه بچه شون یه اتومبیل آخریت سیستم با سیستم صوتی می خرند میندازند زیر پاشون! این ملت هم هی زرپ زرپ می رند زیر ماشیشون می میرند اما مادر پدرشون خسارت رو می دند چرا؟چون بچه شون کنکور قبول شده!
مهمترین نکته داشتم مدرک در شب خواستگاریه! که هنوز اسم فامیل این آقا داماد رو نپرسیده می گن مدرک؟ خلاصه که حداقل مدرک نیازی برای یک ازدواج مسالمت امیز یه مدرک فوق لیسانسه! بدبختی جایی که دختر محترمه یا خانم واده دکتر مهندسی باشند اونقت که دکترا رو شاخشه! در این زمان که جاعلان مدرک و سند پول پارو می کنند ومردم از سر وکول دادگا های خانواده بالا می رند که چی؟! فلانی به ما گفته فلان مدرک رو نداره نگو آقا سیکلم نگرفته!
نکتهی مهم دیگر دانشگاه هست! دانشگاه محلی اس0ت برای یافتن همسر یا شوهر آیده تون! من دانشگاه آزاد رو به شما توصیه میکنم. البته عواقب به بنده مربوط نمی باشد. برخلاف انتظار همگان شلوغترین مکان دانشگاه بر اساس آمارهای گرفته شده دستشویی است که فوج فوج ملت دختر می ریزند توشو ورودیشم که .......!!!!!!خلاصه که اگر اون سر درو وردارند ملت مرناش بفهمه که اینجا دانشگاهه!

با تشکر از کلاس عالیتون( کلی حال کردم)


ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۸:۴۱ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۵

آرتور ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۳ پنجشنبه ۵ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۲۳ جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 390
آفلاین
رسم خر خوني:
عموما شب هاي امتحان براي افراد عادي اتفاق مي افتد.
البته براي افراد خر خون در تمام سال تحصيلي اتفاق مي افتد.
نمومنه بارز خر خونها افرادي هستند كه المپياد شيمي مي خوانند.
اين رسم داريا واحدي است به نام بوك ورم/ساعت كه هر 25 ساعت درس خواندن برابر 1بوك ورم/ساعت است.
اين افراد معمولا رتبه اول تا سوم پايه را كسب مي كنند.
نكته1: من خودم خر خون نيستم ولي المپياد شيمي مي خونم.
نكته2: يكي از دوستام سال دوم رياض-فيزيك رو با نمرات كاملا 20 گذرانده.


عاقلان دانند...


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
استاد رسم ظرف شستن!

ننه صغرا، معروف به " صغی جون" در این باره گفتن:
زمون ما، منظورم 14 سال پیشه!* مرد خونه که وارد میشد، زن بدوبدو براش چای می یاورد، بعد غذا! پسر ها و شووور محترم غذا می خوردن و دخترها و زن خونه، وای می ستادن تا خوردن غذای آقایون تموم بشه!
بعددخترا و مادر خونه، ظرفا رو جمع میکردن و میبردن مطبخ(!) و اونجا غذاها رو جمع و جور میکردن، احیانا چیزی باقی مونده بود میخوردن و بعد تازه میشد ظرف شستن!
می رفتیم لب حوض، توی اون هوای سرد و یخی! یخای روی اب رو می شکستیم، بعد ظرفا رو میزدیم توشون و با تیکه پارچه ها ی کهنه و مندرس، شروع میکردیم به ظرف شستن. اون زمونا مایع ظرف شویی و این چرت و پرتا نبود که ننه! اون زمونا گل برمیداشتیم و با اونا ظرفا رو می شستیم!
یادش بخیر! بعد دستامون از شدت سرما باد میکرد و وقتی می یومدیم تو که خودمونو گرم کنیم، میدیدیم اقامون و پسرهاشون، کنار بخاری هیزمی لم دادن و دارن حرف میزدن!
ما هم چیزی نمیگفتیم و ... هیییی! یادش بخیر!
----
* لازم به ذکره که ننه صغرا، حدود 156 سال عمر کردند! ماشالا!

خانم شراره، معروف به" شری زز" در این باره گفتن:
ظرف شستن؟! شرفای خونه ی ما همیشه اینجوری شسته میشه. من داد میزنم:
_ هوووی مردک! با توئم ناصر! برو ظرفا رو بشور بوی گندشون خونه رو برداشت!
و بعد شووهرم که وظیفشه، میره با ترس و لرز، ظرفا رو میشوره! چون میدونه اگه نشوره، یا طلاقش میدم، یا اینقدر میزنمش که بره خونه مامان باباش!

----
بله استاد! این بود نتیجه ی مصاحبه ی من با یک خانوم امروزی و یک خانم دیروزی!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۲۰ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۵

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۴۷ یکشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۱
از کافه هاگزهد
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 514
آفلاین
رسم عاشقی

در قدیم :
ماگل ها در قدیم با حیا تر از امروز بودن. پسر سر به زیر ، دختر سر به زیر ، با حیا. هردو خجالتی ، خانواده دوست و .... .
دختر و پسر نه همدیگرو میدیدن و نه میشناختن.
خانواده ها آستین بالا میزدن. خانواده پسر عکس دختر اون یکی خانواده رو به پسرشون نشون میدادن و خانواده دختر هم عکس پسر رو به دخترشون نشون میدادن.
پسره بعد از کلی نگاه کردن به عکس ، تازه یادش میاد که باید خجالت بکشه ، برای همین به رسم شرم و حیا زود سرشو میندازه پایین .
از اونور دختره هم بدون نگاه کردن میگه بله.
بالاخره عاشق هم میشن.
خلاصه خانواده ها میبرن و میدوزن و روز عروسی ، بدون نامزدی و عقد فرا میرسه.
پسر ده تا اتاق اونورتر از دختر نشسته.
دختر بار سوم میگه بله و تازه بعد از تموم شدن عروسی و رفتن مهمونا عروس و داماد اجازه دارن همدیگرو ببینن.

در عصر حاضر :
به شدت بی حیا و بی شرم عاشق میشن.
پسره تمام دخترهای دنیارو دید میزنه.
دختره هم تمام عکسای پسرای فامیل و دوست و آشنا رو جمع میکنه.
با این همه زحمت ، آخرش هردو میرن تو room و با هم میچتن.
asl و plz ها شروع میشه.
شماره موبایل و بعد sms های بی مکان و زمان.
قرار میزارن.
همدیگرو میبینن.
دختره پسر رو خر میکنه ، میگه عاشقتم و دوست دارم.
برام آپارتمان میخری؟ ماشینم میخوام.
یه گوشیه جدیدم میخوام. و ... برام میخری.
پسره خر میشه و همه چی واسه دختره میخره.
بعد با هم ازدواج میکنن.
چند ماه اول عشقولانه و end محبت .
بعد سر یه چیز الکی از هم طلاق میگیرن.
بعد یه مدت که گذشت ، خانواده پسره میرن براش خوستگاری و ...
بعد سر عقد میبینن که پسرشون قبلا زن گرفته .


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۲۳ ۱۶:۳۵:۰۴

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.