به نام او كه ما را اصيل پاك آفريد! جلسه پنجم( جلسه وداع)بررسی اصل های پیدایش جادوی نوین و جدید در قاره آمریکاکلاس تاریخ جادوگری مثل گذشته تا چشم کار می کرد پر از دانش آموز بود، سر و صدا کل کلاس را ورداشته بود که حتی باعث شده بود چند تن از اساتید به نشانه اعتراض به کلاس بیایند و داد بکشند، استرجس پادمور روی میز معلم نشسته بود و در حالی که قلمی به دست داشت، نام های بچه های شلوغ را می نوشت...
جسی: مبصر اجازه ! منو پاک میکنی، یه ساعت دست به سینه نشستم !
استر: زیر میزی بیا بالا !
جسی با نگاهی پرمعنی و بد دست در میان موهای خویش می کند و یک سیکل بیرون می کشد و محکم به سمت استر پرتاب می کند:
- پول ساندیس و کولوچه ام رو گرفتی، بچه بد !
استر: ایول..شد 1 گالیون..چون پرت کردی پاکت نمی کنم...
جسی:
سپس چرخید و روی به سمت دیگر کلاس گفت:
هوی پرسی چرا مخ میزنی..با بچه ریونی ها چیکار داری...
با خشم از میز پایین پرید و به سمت پرسی رفت که در کنار آنیتا دامبل نشسته بود، خود را به لبه میز رساند و کاغذ بدها را روی میز گذاشت...:
جسی پاترکریچر*^#|[کارکاروف پرسی ******وینکیپرسی: بیشین بینیم بابا ! از کی تا حالا تو مبصر شدی؟ پس نشانت کجاست؟ مثلا من مبصرم !
استر: تو مبصر مدرسه ای، مال این کلاس منم...حرف نزن..میندازم بیرونا...
درب کلاس باز شد، کلاس در سکوتی مرگبار فرو رفت، استاد در حالیکه شنل و لباس یک دست مشکی بر تن کرده بود داخل شد، به بروبچ نگاهی انداخت، ابرویی کج کرد و به سمت استر رفت:
استر:
استاد: خب..اینا خوب ها هستن دیگه...به به..
استر: نه استاد...اینا...
استاد: هیس بابا !
استر:
استاد در حالیکه در دست راستش دفتر کلاسی به دست داشت به سمت میزش رفت و روی صندلی اش ول شد...:
- خب خب..به به...جسی پاتر..یه مثبت..کریچر..ایول...دو تا مثبت..کارکاروف..نه..مرگخواری..یه منفی...پرسی..اوه..اوه..اصلا باهات کار ندارم..وینکی..آخه..همیشه حقتو خوردن اینم روش !
کارکاروف: استاد اجازه، چه ربطی داشت؟
استاد: ربطش بود به آب هویج دامبلدور، حالا نوشیدنی میخوای؟
کارکاروف: نه قربون دستت !
استاد نگاهی به جو کلاس و دانش آموزا کرد سپس گلویش را صاف نمود و گفت:
- خیلی با حالم نه...میدونم..حالا کسی سیگار داره؟ !
در یک لحظه همه دانش آموزان دست در رداهای خود کردند و به سمت میز استاد شیرجه رفتند و پاکت های سیگار را جلوی استاد گرفتند:
استاد: آوووو، سیگاری ها رو باش..کلک رو داشتید..خودتون رو لو دادید...نفری یه منفی...
ملت:
استاد از جایش برخاست و به سمت تخته سیاه رفت، سپس بلافاصله چرخید و گفت:
- بینم مبصر تو چرا گچ نذاشتی اینجا؟ گچ کو ها؟
استر: اهم...استاد..تقصیر ما نبوده..بچه ها پرت کردن تو صورت همدیگه...
استاد: ایول..یادم باشه آخر زنگ منم تو رو پرت کنم تو صورت بچه ها...حواسا جمع..بپرسم بلد نباشی..بیرون..درس رو خوب گوش کنید...
استاد چند سرفه کرد سپس شروع به تدریس نمود:
در سال هزار سیصد و سنگ و چوب، قبل از بابا مشتی کوری و آلبوس دامبل، هنوز جادوگری وارد امریکا نشده بود..، حدود دویست سالی میگذره که جادوگری رسما با پایه و اساس اومده تو این قاره شاخ امروزی ! بنیان گذار جادوگری در این قاره جادوگر گمنام انگلیسی، "پیشی پیشی ماوا" می باشد که ننه وی انگلیسی بوده و باباش افریقایی ! ( چه شود !)، این یارو با استفاده از قوه خنگیت خویش موفق شد چند تا اصل الکی انفرادی با جادوی های جدید اروپایی دربیاره و جادو رو بیاره تو این قاره...اما متاسفانه همانطور که شاهد هستید بعد ار گذشت این دویست سال اسلحه های خفنز امروزی جایگزین چوبدستی های جادویی دیروزی در این قاره شدند، مخصوصا کشور ایالات متحده امریکا....این شد که جادو از میان رفت در این قاره.. که تا حدودی باشماست.میگم خدمتتون..جسی: استاد اجازه !
استاد: بفرما !
جسی: استاد ایشون زن داشتند؟
استاد: نه..مومیایی شده ایشون قصد ازدواج نداره...
- خب گوش کنید بینم..هیس..هوی...مردک..با تو هستم...
با عصبانیت به سمت میز آخر درست جایی که کریچر و بروبچ نشسته بودند اشاره کرد:
- هوی تو..بقل کریچ نشسته..لم نده..بیا بالا بینم...
ناگهان پاتر ( عله اعظم) در حالی که خسته و خواب آلود به نظر می رسید بالا آمد، استاد گفت:
بینم..واسه چی حواس کریچ منو پرت میکنی..؟ها؟ واسه چی درس رو گوش نمیدی؟ ها؟..دعوت از اولیا بدم؟
عله: اینیگو از شناسه ات سیر شدی بابا...؟!
استاد: ئه عله تویی، راحت باش ! خوب گوش کنید..حواسا اینجا...نه نمیشه...برو بیرون..
با انگشتش به سمت میز اول درست جایی که آنیتا دامبل نشسته بود نشانه رفت:
- بیرون..بچه مدیر هم میخوای باشی باش ! پیشته بیرون !
آنیتا از جایش بلند شد و با ناراحتی گفت:
آقا ما که کاری نکردیم...
استاد: به نظر میاد به فکر حذب هستی؟ حواست به درس نیست..بیرون...حالا...
آنیتا جلوی صورت خود را گرفت و های های گریه نمود و در حالیکه اشک می ریخت و خارج می شد با خشم گفت:
- به بابام میگم !
و محکم درب را به هم کوفت و خارج شد.
- بچه های گلم حواس اینجا...اه..اصلا حسش نیست درس تمومه..خب..همانطور که میدونید ترم تمومه..همه می تونید
M بزنید الان...چند تا نکته رو تخته می نویسم یادداشت کنید بعد برید، راستی تکلیف یادم رفت، پرید جلوی تخته و چوبدستی خود را از شنلش بیرون کشید و تکان داد:
1. اخراج شدن آنیتا دامبلدور را چطور توجیه می کنید؟ حقش بود اخراج بشه؟ واقعا به فکر حذب بود؟ یا مغز استاد معیوب بود؟! توضیح کامل بدید ! نمايشنامه بهتره ! ( 10 امتیاز)2. دلیل اصلی از میان رفتن جادو در قاره امریکا چیست؟ چرا اصلا در این قاره جادو پایدار نماند؟ ( 10 امتیاز) 3. استاد اینیگو ایماگو= دالاهوف= مایک لوری= ویلیام ادوارد را توصیف کنید؟ هر چی عشقت میکشه بگو! فکر کردی به من برمیخوره، من که تو پی ام شخصی جوابتو میدم جوجه ! ( 10 امتیاز)اما نکات مهم برای شب قبل از امتحان که حتما بهش پایبند باشید:
1. روز قبل از امتحان تاریخ جادوگری، با خیال راحت تا لنگ ظهر بگیر بخواب !2. ننه خواست بیدارت کنه خالی ببند بگو تا صبح داشتم درس می خوندم !3. بیدار شدی قشنگ دست و صورتو میشوری یه چی میندازی بالا بعد میری پشت کامپیوتر، دبلیو دبلیو دبلیو دات جادوگران دات اورگ، حس داد نحوه برخورد کل کل کن حس داد رول بزن !4. قشنگ مسنجر رو باز کن با خیال راحت بشین چت کن.( خودم میام اصلا با هم چت می کنیم ! )5. وقتی داره شب میشه، برو پای تی وی بگیر جادوگر تی وی، بشین لیگ برتر کوییدیچ ببین !6. آخر شب دیگه داری از شدت خماری می میری، حال کردی یه نگاه سی ثانیه ای به جزوه بنداز !7. برو دستشویی، دندونا رو بشور، بپر تو رختخواب !8. بگیر بخواب، فردا صبح امتحان داری !موفق باشید
استاد