با تغییر کوچکی که در قوانین ایجاد شد، جایزه بهترین مشتری بانک (کسی که رول هایش در بانک امتیاز بیشتری بگیرند) رای در وزارت نیست و فقط می تواند از جایزه نقدی بهره مند گردد. اگ هم نخواست می تونه ببخشه به حساب رول الحسنه بانک.-------------------------------
دانگ برمیگرده و به درک نگاه می کنه. صدای الیاس دوباره تو ذهنش طنین میندازه: "باید بری تو کار درک" دانگ یه اسکناس 10 گالیونی میذاره لای فرم و میده و به درک. درک یه نگاه به اسکناس میکنه و به این حالت
به دانگ خیره میشه و دانگ هم در جواب به این
حالت در میاد.
- مرتیکه دست کج عوضی بی ناموس! مگه من مثل تو دزدم؟ ها ها ها؟ پیشنهاد رشوه به نظارت انجمن اونم حین انجام وظیفه؟
بعد صداشو آروم میکنه تا در گوش دانگ میگه:
- بیا پاتیل درزدار با هم صحبت می کنیم!
ولی درست در همین لحظه است که کالین سر میرسه. (توضیحات: کالین قسمت دوم حرف درک رو نشنیده) کالین در حالی که با یه دست ریشش رو نوازش می کنه و با یه دست دیگه آفتابه شو بالا گرفته، شروع می کنه به سخنرانی.
- همانا که در آسلام رشوه عملی است بس ناپسند و همی رشوه دهندگان را امید به لقای ریش مرلین نیست. و من در همین جا اعلام می کنم که به عنوان یک کاندید مردمی وزارت با رشوه و زیر میزی و دست در کاسه این و آن بودن مخالفم همی!
ملت شروع می کنن به ابراز علاقه به کالین و فرستادن انواع شکلک از قبیل:
و
و
ولی ظاهرا یکی خیلی محکم دست میزنه چون بانک شروع می کنه به لرزیدن! نه ببخشید صدای دست زدن نیست صدای قدم های بزرگ مرد آسلام (از نظر اندازه) گراپه که پاپتی می پره وسط.
- من در همین جا مخالفت خودم رو با رشوه اعلام می کنم و اعلام می کنم که اگه به من رای بدید وزیر شم، مشت محکمی به دهن هر کی بخواد رشوه بده یا رشوه بگیره می زنم.
کالین دوباره میاد شروع کنه به سخنرانی که گراپ سرشو می بره به طرف گوش کالین و در گوشش میگه:
- کالین، پدر جان، ببین من اومده بودم که یه جیب پر گالیون بریزم تو حساب رول الحسنه بانک تا تو قرعه کشی شرکت کنم، تو که می دونی جیب های من چقدر بزرگن! اگه همین جا به نفع من از انتخابات وزارت کنار بکشی، همشو میدم به تو!
کالین:
- اگه من همین قدر پول بهت بدم، تو می کشی کنار؟
گراپ:
- تو این همه پول از کجات می خوای بیاری؟ از تو آفتابه ات؟
چشم کالین برقی می زنه، سفید میشه و خاطره ای توش نشون داده میشه:
- باید بری تو کار درک!
کالین صدای الیاس رو میشنوه که داره با دانگ حرف می زنه (پست قبل) و میگه:
- همانا که تو نباید مردان آسلام را وسوسه کنی!
الیاس که جا خورده، می پرسه:
- تو کی هستی؟ نیا جلو! من خودم الیاسم! با یه اشاره در خونه ملتو می بندم. بیای جلو، در شناسه تو رو هم میبندم! تو چجوری صدای منو شنیدی؟ من داشتم با دانگ گلم حرف می زدم!
- همانا من کالین مرد آسلام و مدیر این سایت هستمی و اگر کسی بخواهد شناسه ببندد آن من هستم همی! و همی من از نیروی آفتابه مرلین بهره می جویم و می توانم صدای تو را بشنوم
کالین از خاطراتش میاد بیرون و رو به گراپ میگه:
- تو چی کار به این کارا داری همی؟ تو پولتو بگیر!
- باشه قبول. اگه تو به اندازه یکی از جیبای من گالیون طلا بهم بدی، من از انتخابات می کشم کنار.
در همین حین درک و دانگ که سعی داشتن از در این گیر و دار از بانک جیم بزنن، متوجه میشن که هر کاری می کنن نمی تونن از در بانک برن بیرون. درک رو به دانگ میگه:
- چرا ما نمی تونیم از در رد شیم؟
- همی نیروی آفتابه مرا دست گرفته اید همی! همانا نمی توانید خارج شوید چون من کاری با شما داشتمی!
درک و دانگ برمیگردن به کالین زل می زنن. کالین ادامه میده:
- به مقداری پول نیاز داشتمی! همی شما دو نفر می توانید کمی پول از بانک برام قرض الپس نده بگیرید. پس این کار را بکنید که همی نیروهای منو مدیریت و آفتابه من پشتیبانتان هستند! پورسانت شما نیز همی محفوظ است!
یه دفعه صدای الیاس میاد که میگه:
- ای کالین نامرد! تو که گفتی نباید کسی رو وسوسه کرد.
- همانا که دستوراتی که در رسائل می نویسند برای عوام الناس است و احکام ما فرق کندی همی! علی الخصوص در این برهه زمانی خاص که نزدیک به انتخابات وزارت است همی!
درک و دانگ به صورت هماهنگ: