بيو بيو بيو بيو(صداي آمبولانس)
ناگهان ماشين سفيدي در ابعاد گراپ با سرعت ميپيچه جلوي بيمارستان و با همان سرعت ترمز ميكنه و مي ايسته!در آمبولانس توسط يك فرد لباس سفيد پوشيده باز ميشود و يك ماده سفيدي شبيه به پشم ابتدا از آمبولانس بيرون مي آيد.
10 دقيقه بعد!بالاخره آن ماده سفيد تمام ميشود و ناگهان ملت كپ ميكنند.اون ماده سفيد چيز نبود جز ريش و پشم دامبلدور.او را سوار بر برانكارد با سرعت تمام به طرف بيمارستان بردند.
در راه اتاق بخش اورژانس،سارا اوانز بالا سرش حركت ميكرد و جيغ و داد ميكرد:
-آي خدااااا.دامبلدورمو بهم بده.تازه قول طلاق از مك گوناگل رو ازش گرفته بودما..خدااا من دامبلدورمو از تو ميخوام!خدا يا،من سفيد فداكار لندن رو از تو ميخوام.خدايا اين مرد آسلام را به ما برگردون!
در همين هنگام كه دامبلدور عصباني شده بود و به اين شكلك شباهت زيادي داشت(
)از حالت بيهوشي در آمد و به چوب دستيش به طرف سارا گفت:
-خفشيوس جريوس!
به اين ترتيب بود كه ورد جديدي توسط دامبلدور اختراع شد و سارا اوانز هم به دليل اينكه ضايع شدن،خيلي بد چيزيه از بيمارستان به بيرون اخراج شد.دامبلدور دوباره افتاد و بيهوش شد.
اتاق اورژانس،دكتر فيلي باستر در كنار تخت دامبلدور!دامبلدور:من ميخوام عضو مرگخواران بشم..تو رو خدااااا..نهههه،اسمشو نبر،منو نكش!من ميرم تو آشپزخانه كار ميكنم برات!تو رو خداااا!
ملت:
دامبلدور هر از گاهي حرف ميزد و در مورد بخشش از لرد سخني ميگفت و دوباره به بيهوشي فرو ميرفت.همه گان به ذات پليد قزويني وي آگاه شدند و دريافتند كه او جاسوس لرد در مخمل بوده است و اسنيپ هيچ گناهي نداشته است!
همچنين ملت متوجه شدند كه ريش هايي كه بر صورت دامبلدور تقلبي است و همه ي آنها را فقط در تخم مرغ شانسي در اورده است!
ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]Igor[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱ ۰:۵۲:۲۳