فرض كنين شما معلم كلاس دفاع در برابر جادوي سياه هستين.به طور دقيق و با تمام چيز هاي لازم اين درس رو با هر موضوعي خواستيد تدريس كنين!سرو صدا و هیاهوی دانش آموزان تمام کلاس را گرفته بود ، کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه پس از مدتها ، قرار بود دوباره تدریس شود . پرسی ویزلی ، استاد قبلی نیز مانند تمامی اساتید قبلی ، یک سال بیشتر دوام نیاورده بود ، و حالا استاد بعدی که بود؟!
در همین لحظه در چوبی و رنگ و رو رفته ی کلاس جیرجیر کنان باز می شد.
( صحنه اسلمشن می شود )
تمامی دانش آموزان صورتهایشان را بر می گردانند.
موسیقی خفنزی پخش می شود.
در باز می شود.
و...
یویویی صورتی در آستانه ی در پدیدار می شود.
( اسلمشن تموم شد.)
ملت :
جیمز:
جیمز به آرامی به پشت میز استاد می رود.
کوله پشتی اش را بر می دارد و یویویش را در آن جای می دهد و به جای آن چوبدستیش را بیرون می کشد.
سپس رو به دانش آموزانش می کند و با حالت هیجان انگیزی می گوید :
-
هوشیاری مداوم ! تدریس امروز مربوط به شخصیه که این شعار همیشگی اش بود ، البته در مورد این شخص نیست ، بلکه در مورد چشم این شخصه !
جیمز در مقابل چهره ی مبهوت دانش آموزان با چوبدستیش به تخته ی کلاس اشاره می کند.
بلافاصله تلویزیونی شونصد اینچی جای تخته ی کلاس را می گیرد.
زمزمه های تحسین آمیز بچه ها شروع می شود...
-
ساکت !جیمز با گفتن این کلمه دوباره به تخته ی کلاس ( تلویزیون ) اشاره می کند.
تصاویر سیاه و سفیدی در آن جای می گیرند:
- چه جوراب های خوشگلی پوشیدی پاتر !
مردی با صورتی زخمی ، که تکه ای از بینی اش را از دست داده بود با چشم آبی عجیب و از حدقه درآمده ای این جمله را به فضای خالی می گفت.
ملت :
جیمز با دست پاچگی رو به آنها کرد و گفت : اممم... ببخشید !
سپس دوباره با چوبستیش به تصویر اشاره کرد و زمزمه کرد :
اشعه ایکسیوس ! نوری آبی که از چوبدستی او خارج می شد به همان فضای خالی برخورد کرد.
بلافاصله اسکلت پیکر لاغری در آن جا ظاهر شد.
جیمز دوباره رو به بچه ها کرد واین بار با خونسردی گفت ، این شخص( به اسکلت اشاره کرد که نیشش باز بود ) در زیر یکی شنل نامرئی کننده به سر می بره ، و این شخص ( به مرد چشم باباقوری اشاره می کند ) با چشم جادوییش قادر به دیدن اونه .
و حالا ادامه ی فیلم :
اینبار صحنه ی فیلم تغییر کرد ، مکانش یکی از راهرو های هاگوارتز بود و همان اسکلت اینبار هم با نیشی باز در یکی از پله های انحرافی گیر کرده بود ، مردی با موهای روغنی هم در آن جا ایستاده و با نگرانی به اطرافش نگاه می کرد . مرد ژولیده ی دیگری که همه ی بچه ها با شناختن او نفس هایشان را حبس کردند نیز تخم طلایی عجیبی را در دست داشت.- اون فیلچه ! اون فیلچ ، سرایدار مدرسه اس جیمز !
- می دونم هوگو ، ولی تو هم اینو بدون که من استادتم، پروفسور پاتر ! نه جیمز ! شونصد امتیاز از ریونکلا کم می کنم !
سپس دوباره به صفحه ی مانیتور اشاره کرد :
در همین لحظه ، همان مرد چشم باباقوری از پله ها بالا آمد ، لنگان لنگان جلو آمد و به عصایش تکیه داد ، آنگاه با بی حوصلگی در حالیکه خمیازه می کشید از حاضرین پرسید : پیژامه پارتیه؟
سپس بی توجه به جملاتی که فیلچ بلغور می کرد جلوتر آمد و درست بر روی پلکانی ایستاد که آن اندام اسکلتی بر روی آن می لرزید.
با تعجب به اسکلت خیره شد ، سپس رو به مرد مو روغنی کرد و گفت : اونجا هیچی نیست سورس !جیمز چوبدستیش را به سمت صفحه ی مانیتور گرفت ، دوباره تخته ی کلاس برگشت.
آنگاه رو به دانش آموزان کرد و گفت :
- خب همونطور که دیدید این شخص چشمی باباقوری و بی ریخت داشت که با اون می تونست ، پشت در و دیوار ها ، پرده ها ، و حتی شنل های نامرئی رو هم ببینه . و چیزی که معمولا می دید همون اسکلت لاغر مردنی بود ، الستور مودی با آن چشم عجیبش ، همیشه فرشته ی نجات این اسکلت بود.
جا داره بگم ، این چشم ها در حقیقت با جادوی سیاه ساخته می شن ، و معمولا برای کارهای غیرقانونی به کار می رن ، مثلا برای دزدی ، زیر نظر گرفتن مردم و غیره...
اما جالبتر این که خود الستور ، یک کاراگاه بود...
امم.. برای جلسه ی بعد دو لوله کاغذ پوستی می خوام که نحوه ی کار این چشم رو داخلش شرح بدید. شونصد امتیاز!
سپس جیمز دوباره چوبدستیش را درون کیفش گذاشت ، یویویش را بیرون آورد و بی توجه به دانش آموزان در حال بیرون رفتن از کلاس بود که ناگهان :
- جیمی ! ...ممم. منظورم اینه که پروفسور پاتر !
جیمز برگشت ، نگاهی به تدی لوپین انداخت که با لبخندی ساختگی او را بدرقه می کرد :
- بله لوپین؟
- امم... اون اسکلت ... با شما نسبتی داشت؟
جیمز سرخ شد ، اخمی کرد، کلاس از خنده منفجر شد.
جیمز رو به تدی گفت : نه ! چطور مگه؟:no:
- اممم آخه ... آخه الستور مودی اون اولش گفت : چه جوراب های قشنگی پوشیدی
پاتر؟جیمز چیزی نگفت ، پشتش را به کلاس کرد و از در بیرون رفت ، ملت یک سال بیشتر نمی ماندند ، او یک جلسه !
واقعا از داشتن چنین پدری شرمنده بود ، جوراب های خوشگل
ساخت جن خانگی !