هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۰:۴۸ جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
تکلیف اول :بعد از انقلاب صنعتی در جامعه جادوگری آمریکا دومین ، سومین ، چهارمین و پنجمین جامعه و وزارت سحر و جادویی که از انقلاب صنعتی استقبال کردند را با ذکر رهبرشان بنویسید.( 10 امتیاز )

دومین: هلند
نام رهبر: فرناندو کارولی ()
وضیح مختصر: در آن زمان هلند یکی از کشورهای کشف نشده بود و به دنبال راهی برای مطرح شدن در جهان میگشت. و چه راه بهتر از این؟

سومین: انگلستان
نام رهبر: جی.کی.رولینگ
توضیح مختصر: رولینگ در زمان خود (نقاش قرن 5) توانست به شهرت کلانی دست یابد. او از این شهرت استفاده کرده و به مهم ترین و گولاخ ترین رهبر این احزاب در آمد و باعث انقلابات ِ بسیار صنعتی در انگلستان و جامعه ی جادویی آنجا شد.

چهارمین: تگزاس
نام رهبر: جو فار ( بخوانید جووووو نه جَو )
توضیح مختصر: جو از طرفداران پروپا قرص دامبلدور و دمبل و انواع وسایلات و آلات بیناموسی بود. ** (سانسور شد به روش کوییرل!)

پنجمین: بلژیک
نام رهبر: خوزه موزه پوزه
توضیحات: این بشر یک انسان متفاوت با بقیه بود. او میدانست که میتواند یکی از مشاهیر بزرگ در جهان شود، بنابراین با تمام وجود به دنبال روشی برای شهرتش گشت. سر انجام در قرن 10 یا 15 ، شایدم 5..؟ توانست باعث انقلاب هایی بزرگ شود و به خاطر گولاخ شمردن کلمه ی "صنعت" نام آنها را انقلاب های صنعتی گذاشت.


تکلیف دوم : یک جامعه در خاورمیانه که پیشرفته نشد و به اصطلاح جامعه دوم شد را با ذکر مسبب این موضوع بنویسید.همراه با شرح کافی. ( 15 امتیاز )

توضیح قبل» شما چوچانگ رو یک فسیل در نظر بگیرید!

در آن روزها، فردی بود در جاپن زندگی میکرد: چوچانگِ مادر ! اوشون با فردی به نام چوچانگ ِ پدر ازدواج کرد. این دو مادر و پدر مهربان در ژاپن که امروزه شهری صنعتی تلقی میشود زندگی خوب و خوشی داشتند. تا اینکه دختری نفرین شده به دنیا آوردند. دخترشان شروع به کشتن تمام همسایگان کرد و سپس آن دو را هم کشت.

این دختر سپس به یکی از افراد عله صورتی! تبدیل گشت. در آن زمان تنها هدف عله باز کردن سایتی برای از بین بردن دولت جاپن و تمام جاپنی های محترم بود. عله اعتقاد داشت: " این ها افغانی هایی..
از پشت: ژاپنی ان!
عله:...چیز، اهم اینها ژاپنی هایی بی خاصیت اند و نمیتوانند به قدرت دست یابند! من در نظر دارم حکومت صنعتی ژاپن را از بین ببرم وخودم باعث انقلاباتی صنعتی شوم."

عله به مقصودات ِ شیطانی خود رسید و توانست ژاپن را سرتاسر با بمبی اتمی نابود کند و هیروشیما و ناکازاکی ها تبدیل به موجوداتی خطر ناک شدند که عله نام عده ای از آنها را که زنده مانده بودند "گردانندگان سایت" نامید! و از آن پس ژاپن در جامعه ی جادویی به هیچ پیشرفتی دست نیافته و یک جامعه ی دوم است.

تکلیف سوم : اولین انقلاب توسط چه کسی و در چه کشوری و برای چه نتایجی به وقوع پیوست؟ فقط به صورت کلمه ای جواب دهید. (5 امتیاز )

توسط بارتیموس نایجل
برای بدست آوردن پول بیشتر از طریق جادو و رواج دادن جادو به جای وسایل و ابزار مشنگی. میدانید که ابزار های مشنگی افکار جادوگران را تجریک کرده و آنها را به مشنگ ها نزدیک میکند. بنابراین برای هرچه دور بودن از آنها باید صنعت جادویی را غنی کرد.

فقط به صورت کلمه بود! (!)


[b]دیگه ب


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۱:۳۸ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۷

ویکتوریا ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۹ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۵۹ دوشنبه ۴ دی ۱۳۹۱
از ویلای صدفی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 70
آفلاین
تکلیف تاریخ جادوگری:

تکلیف اول :بعد از انقلاب صنعتی در جامعه جادوگری آمریکا دومین ، سومین ، چهارمین و پنجمین جامعه و وزارت سحر و جادویی که از انقلاب صنعتی استقبال کردند را با ذکر رهبرشان بنویسید.( 10 امتیاز )

پس از آمریکا، جامعه جادوگری فرانسه با رهبری ژان کراپو از انقلاب صنعتی استقبال کرد.

سومین جامعه جادوگری انگلیس بود که با رهبری باربروس بلک( جد خاندان اصیل بلک) در رسته کشورهایی قرار گرفت که وارد انقلاب صنعتی شده بودند.

ژاپن، اولین کشور آسیایی بود که از انقلاب صنعتی در جامعه جادوگری استقبال کرد. این کشور با رهبری تویوهاشی لی یونگ، که بعد از انقلاب صنعتی به عنوان وزیر سحر و جادو انتخاب شد، جز کشورهای پیشرفته قرار گرفت.

پنجمین کشور که باز هم اروپایی می باشد، بلغارستان است که با رهبری کاترینا وراتسا وارد گروه کشورهای متحول شد. او تنها رهبر زن در انقلاب صنعتی است و دو سال پس از انقلاب صنعتی بدلیل پیشرفتهای زیادی که بدست آورد توسط تعدادی از مخالفان با طلسم آوداکداورا ترور شد!

تکلیف دوم : یک جامعه در خاورمیانه که پیشرفته نشد و به اصطلاح جامعه دوم شد را با ذکر مسبب این موضوع بنویسید.همراه با شرح کافی. ( 15 امتیاز )

یکی از جامعه های دوم، جامعه هندوستان می باشد که هیچ وقت وارد جرگه جامعه های صنعتی نشد. با اینکه این کشور زمانی تحت سلطه انگلیسی ها بود، ولی بر خلاف انگلیس به همان روال قدیمی خود ادامه داد و اتفاقا مسبب اصلی این موضوع سرمایه داری انگلیسی به نام زاخاریاس گیتس بود. وی از اجداد بیل گیتس، ثروتمندترین مشنگ در عصر حاضر می باشد. مدرکی وجود ندارد که نشان دهد در چه زمانی قدرت جادویی در این خانواده از بین رفت. گیتس با همکاری ر. کاپور که در ظاهر یکی از دوستان هندی اش بود از انقلاب صنعتی جلوگیری کرد. اما بعد ها مشخص شد که گیتس، کاپور را در ازای پرداخت پول و قول مقام راضی به همکاری می کرده است.

این کار یکی از سیاستهای جامعه جادوگری انگلیس بود و با این کار می خواست از شورش هندی ها علیه خود جلوگیری کند و آنها را در افکار کهنه و خرافی باقی بگذارد. در زیر قسمتی از روزنامه های آن زمان را می بینیم:

نقل قول:
ما انقلاب صنعتی می خواهیم!

این واکنش روشنفکران هندی در سخنرانی دیروز جناب کاپور در مجمع بررسی انقلاب صنعتی بود. اینها سخنان دروغین و ساختگی آقای کاپور می باشد:

« ما، مردم هند باید به آداب و عقاید خود وفادار بمانیم و سعی در حفظ آنها داشته باشیم. با ورود انقلاب صنعتی به کشورمان تمام رسوم ملی و مذهبی و جادوهای مرسوم ما رو به زوال خواهد رفت و این وظیفه ماست که از این کار جلوگیری کنیم. انقلاب صنعتی چیزی جز پیشرفت سودجویان در کشور به بار نخواهد آورد و ...»

در میان این سخنرانی تعدادی از روشنفکران شروع به دادن شعارهای مختلفی کردند...



در پایان آن مجمع افراد شورشی دستگیر شدند و دو روز پس از چاپ این سخنرانی، روزنامه مذکور ممنوع الفعالیت شد. تمام سعی قدرتمندان در جلوگیری از انقلاب صنعتی بود که نتیجه هم داد. پس از آن جمعیت های کوچکی اعتراض می کردند که فعالیت آنها در نطفه خفه می شد. همین کارها سبب شد که جامعه جادوگری هند به همان شیوه های قدیمی خود ادامه دهد و جامعه دوم به حساب بیاید.

تکلیف سوم : اولین انقلاب توسط چه کسی و در چه کشوری و برای چه نتایجی به وقوع پیوست؟ فقط به صورت کلمه ای جواب دهید. (5 امتیاز)

ژوزف مالکری( مقتصد فرانسوی)، فرانسه، نتایج: استفاده از سکه های با ارزش تر گالیون به جای سیکل، تشکیل اداره پول و ارز در وزارت سحر و جادو، عدم حضور کارمندان جادوگر در بانک ها در کنار جن ها برای جلوگیری از درگیری، کم کردن وزن سکه ها و هماهنگ کردن شکل آن ها، تعیین حقوق هماهنگ برای تمام کارمندان وزارت


[b]« فکر جنگ را با


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۳:۲۰ چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۷

بادراد ریشوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۸ سه شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۲۸ چهارشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۸
از شیرموز فروشی اصغر آقا!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 242
آفلاین
جلسه چهارم کلاس تاریخ جادوگری

تمامی دانش آموزان با سر و صدا وارد کلاس شدند و پشت نیمکت های قدیمی اشان شدند...
خیل دانش آموزان مشتاق برای یادگیری تاریخ جادوگری واقعاً قابل تحسین بود. کلاس بیش از حد شلوغ شده بود که در با سر و صدای فراوان باز میشه.

هرمیون پاچه خوار : برپا!
هیچ کدوم از بچه ها بلند نمیشن در نتیجه هرمیون تابلو شده و میزنه زیر گریه!

بادراد ریشو که حالا وارد کلاس شده فین فین کنان که ناشی از بیماری اش است شروع به حرف زدن کرد.
_ خب بچه ها! مثل این که تدریس خیلی خوب بوده...! وجود این همه دانش آموز خیلی جالبه!

دانش آموزان :

بادراد با چشمان ریزش کلاس را از زیر نظر گذراند و ادامه داد.
_ تکالیف آمادست! هوی آسپ بیا این تکالیف رو پخش کن! ایندفعه هم سوسک شدی ها! نیگا کن... رکورد کلاست رو هم نتونستی نگه داری!

دانش آموزان :

[spoiler=تکالیف]گریفیندور :
جیمز سیریوس پاتر : 30 امتیاز
عالی بود! آفرین! خوشم اومد... مخصوصاً قسمت دومش!

کینگزلی شکلبوت : 24 امتیاز!
من خلاقیت می خوام نه صرفاً کپی کردن یک پی نوشت از کتاب های هری پاتر! اگر اینجوری بود که دیگه تکلیفش رو نمی دادم!

دیدالوس دیگل : 25 امتیاز!
قسمت اول اصلاً کامل نبود! من خودم توی پستم گفتم که همون اول وزارت سحر و جادو یک مکان ثابت بوده باز تو مغایر با درس من نوشتی؟! معلومه که درس رو نمی خونی...
توضیح وظایف وزارت سحر و جادو هم ناقص بود!!

پرسی ویزلی : 30 امتیاز!
خیلی کامل ، وافی و کافی بود.الگو ی پست هاتون بود!

تایبریوس مک لاگن : 27 امتیاز
یک مقدار تکلیف اولت مبهم و گنگ بود! و یک مقدار فراتر از تصور !

فرانک لانگ باتم : 29 امتیاز!
تکلیف دوم یک مقدار لنگ می زد!!

ریموس لوپین : 20 امتیاز!
خب ببین ... این یک کلاس مسخره نیست! من دارم میگم در لندن تشکیل شده باز شما میگید که اون زمان های یوزارسیف و حکومت اخن اتون (امنهوتب چهارم ) تشکیل شد؟ به وسیله یوزارسیف؟ آخه اون وظایف بود نوشته بودی؟ من چی بگم بهت؟ میدونی چقدر میانگین گروهت رو کشوندی پایین؟

راونکلاو :

لیسا تورپین : 30 امتیاز!
عالی بود .... معلوم بود که وقت زیادی گذاشتی روی تکلیفت!

لونا لاوگود : 28 امتیاز!
قسمت دومت زیاد کامل نبود! قسمت اولت یکم گنگ بود!

لیلی لونا پاتر : 30 امتیاز!
این خوب بود...آره خوب بود! هیچی ... فقط خوب بود! :دی

گابریل دلاکور : 30 امتیاز!


بیدل : 28 امتیاز!
یک مقدار گنگ و ناقص بود! البته برای یک تازه وارد خوبه!

اسلایترین

بلاتریکس لسترنج : 30 امتیاز!
من همیشه دست و دلباز بودم خانم لسترنج!!

سوروس اسنیپ : 29 امتیاز!
نمی دونم ... یک مقدار قاطی پاتی بود!

ایوان روزیه : 29 امتیاز!
آی بوقی ... قرار نبود در تکلیف دوم اینقدر غلو بکنی دیگه!!

هافلپاف

پیوز : 29 امتیاز!
در اون زمان که همش جادوگر کشی بوده همه موافق وزارت بودن نه اینکه اول مخالف باشن بعد موافق! یک مقدار باید به واقعیت سوق داده بشه!

بتی بریسویت : 28 امتیاز!
تکلیف دومت ناقص و یکم دور از انتظار بود! 2906 سال قبل از میلاد؟!

لورا مدلی : 26 اامتیاز!
تکلیف اول ناقص بود! وظایف وزارت سحر و جادو یک مقدار گنگ بود و همچنین باید بگم که توضیحات اضافه و نا به جا داده بودی. همچنین در تکلیف دومت!! بچه های مشنگ آخه مگه می تونن وارد مدرسه هاگوارتز بشن؟!

گریفیندور : 26 امتیاز
راونکلاو : 29 امتیاز
اسلایترین :29 امتیاز
هافلپاف :28 امتیاز

[/spoiler]

بعد از پخش تکالیف توجه کلاس به درس تازه اشان معطوف شد.
بادراد در حالیکه عرض اتاق را با قدم های کوچکش می پیمود شروع به حرف زدن کرد.

_ خب! در جلسه قبل با پیدایش وزارت سحر و جادو ، وظایفاتش ، موسسش و اختیاراتش و همچنین چگونگی تاسیس مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز آشنا شدید. در این جلسه می خوام برای شما از تحولات اقتصادی و علمی جامعه جادوگری صحبت کنم. چون همیشه از گریفیندور امتیاز کم میکردم این جلسه دویست امتیاز هم از هافلپاف و صد امتیاز هم از اسلایترین کم میکنم !

دانش آموزان هافلی و اسلایترینی :

بادراد بی توجه به دانش آموزان ادامه داد.
_ همون طور که در جامعه ماگل ها انقلاب صنعتی شد در جامعه جادوگری هم این انقلاب به وقوع پیوست. شاید براتون سوال باشه که چرا ما جادوگرا با اینکه میتونیم و پیشرفته هم هستیم اما بازهم از وسایل برقی ماگل ها استفاده نمی کنیم! کسی میدونه چرا؟ بله لیلی پاتر؟

لیلی : برای اینکه جادوگرا هم تفریح متفاوتی دارن و هم اینکه میدونن استفاده از این وسایل چیزی جز دردسر نیست!

بادراد : آفرین لیلی جــــون! بیا بغل بادی!

لیلی برای چند ثانیه مردد میمونه اما بعد به طرف بادراد حرکت میکنه و صحنه چند ثانیه شطرنجی میشه و دوباره بعد از چند ثانیه لیلی با لپای گل انداخته میاد و سرجاش می شینه.

بادراد : همون طور که لیلی جون اشاره کرد باید بگم که جادوگر ها استفاده از این وسایل رو باعث دردسر خودشون می دونند. اما انقلاب صنعتی در جامعه جادوگری... اولین تحرکات جامعه جادوگری برای پرش از دنیای عقب مانده به دنیای جدید در ایالت متحده توسط جیمی قاطر صورت گرفت!

با اشاره دست بادراد تصویر جیمی قاطر بر روی تخته سیاه نقش می بنده.
_ حدودای سده های ده و یازده بود که انقلاب صنعتی آمریکا شروع شد و به کشور های دیگه رسید. البته کشور هایی هم بودند که به دلیل داشتن حکومت دیکتاتوری یا خودکامه از پیشرفته شدن کشور هاشون ممناعت کردند. این جامعه های جادوگری اکثراً در آسیا و خاورمیانه بودند و به این جامعه ها جامعه دوم گفته می شود.

_ در همین موقع بود که انقلاب ها شروع شد! انقلاب های مختلف در کشور های مختلف و برای به دست آوردن نتایج مختلف!! خب این جلسه هم تموم شد ولی باید بگم که جلسه بعدی که آخرین جلسه هم هست میریم موزه تاریخ جادوگری در هاگزمید! آسپ بوقی این رضایت نامه ها رو بعد از رفتن من پخش میکنه.

بادراد با چهره ای جدی از کلاس خارج شد و تکالیف بر روی چهره جیمی قاطر نقش بست.

تکلیف اول :بعد از انقلاب صنعتی در جامعه جادوگری آمریکا دومین ، سومین ، چهارمین و پنجمین جامعه و وزارت سحر و جادویی که از انقلاب صنعتی استقبال کردند را با ذکر رهبرشان بنویسید.( 10 امتیاز )

تکلیف دوم : یک جامعه در خاورمیانه که پیشرفته نشد و به اصطلاح جامعه دوم شد را با ذکر مسبب این موضوع بنویسید.همراه با شرح کافی. ( 15 امتیاز )

تکلیف سوم : اولین انقلاب توسط چه کسی و در چه کشوری و برای چه نتایجی به وقوع پیوست؟ فقط به صورت کلمه ای جواب دهید. (5 امتیاز )


ویرایش شده توسط بادراد ريشو در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۴ ۱۳:۲۹:۰۶

[b][color=FF0000][url=http://www.jadoogaran.org/modules/newbb/viewtopic.php?topic_id=883&post_id=219649#


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۱:۵۰ سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۷

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
وزارتخانه ي سحر و جادو توسط چه كسي تاسيس شد، در چه سده اي تشكيل شد و چه وظايفي را در اختيار داشت؟ همراه با شرح وافي و كافي (15 امتياز

وزارت خانه توسط یکی از فرزندان مرلین تاسیس شده . نام این شخص مرلیانوس بود و از زن سوم مرلین در مصر در زمان یوزارسیف کبیر زاده شده

زمان : سده ای سوم از حکومت اخن اتون (امنهوتب چهارم ) بود ،در این زمان برد داری زیاد بود و قدرت جادوی امون هم زیاد بود به خاطر همین مرلیانوس به کمک یوزارسیف رفت تا معبد امون را نابود کنند .

وظایف : ازادی بردگان ، ازاد کردن یوزارسیف از زندان و بند دل زلیخاه
ذخیره کردن گندم ، پخش گندم بین مردم و ....

زندگینامه موسس گروه خودتان را در ده الی پانزده خط بنویسید. ( 15 امتیاز )

گودریک گریفیندور کبیر در دهکده زیبای متولد شد و از همان کودکی بین کودکان که بازی می کرد می زد همه رو شلو پر می کرد

در نو جوانی همیشه در نمایش نامه های مدرسه های مشنگی نقش شوالیه سفیدی به عهده می گرفت و می زد سیاهی باطل می کرد

در جوانی با هرکول به جنگ اژدها می رفت و کلا قدرت زیادی داشت و در شجاعت همتا نداشت

در میان سالی با یک مرد و دو زن بسیار دوست شد و قرار شد با هم مدرسه جادوی بنا کنند تا کودکان جادوگر مجبور نباشند برای درس خواندن برن مدرسه مشنگی .

مدرسه رو تاسیس کردن و هرکدوم گروهی را انتخاب کردند :

شجاع ها : گریفیندور
باهوش ها : راونکلاو
عادی ها : هافلاپاف
اصیل ها : اسلیترین

در یکی از این سالها ائ با سالازار دچار درگیری شد و مجبور شد سالازار را دچار شل و پر شدن حاد کند و بعد از ان سالازار با سر شکستگی از مدرسه خارج و دیگر برنگشت .

در زمان فوتش او را به همان روستا بردند و به افتخار او نام روستا را هم به نام او کردند .


در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۲:۳۶ دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۷

لورا مدلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۶ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۵۶ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 298
آفلاین
وزارتخانه ي سحر و جادو توسط چه كسي تاسيس شد، در چه سده اي تشكيل شد و چه وظايفي را در اختيار داشت؟ همراه با شرح وافي و كافي (15 امتياز


در سده دوم به دلیل مغشوشیت دنیای جادوگری و دنیای غیر جادوگری وزارت خانه تشکیل شد !

جادوگرانی که در سده اول قرار داشتند بدون هیچ رحمی مشنگ می کشتند و در جلوی چشم آنها به جادوگری می پرداختند.مشنگ ها نیز هر وقت بچه ی جادوگری یا جادوگری را می دیدند آن را از بین می برند زیرا هم از جادویشان وحشت داشتند و هم از این که روزی بر دنیا حکومت کنند.این جنگ ها حدود صد سال داشت تا این که کرام آلتوری پادشاه زمان مشنگ های بریتانیا منافع خود را در خطر می دید به فکر چاره ای افتاد.او بعد 10 سال توانست بالاخره با جادوگران آشتی کند و بتواند با آن ها به مذاکره بنشیند.ساحران نیز ریش سفید خود را به نام آنتونی کلیبریشن که حدود 100 سال عمر داشت و شخص عادلی بود را برای مذاکره فرستادند. آنتونی و کرام نیز قرار دادی امضا کردند که شرایط آن شامل سه جزء اصلی بود :

1-مشنگ ها و ساحره ها حق کشتن یکدیگر را ندارد.
2-ساحره ها نباید با انجام جادو مشنگ ها را بترسانند.
3-تا زمانی که این نوشته وجود دارد کسی حق پایمال کردن قوانین را ندارد.

متسفانه جادوگران زیادی از این دستوران سرپیچی می کردند و چون حکومت ساحران نمی توانست همه ی آن ها را بگیرد،پسر آنتونی (الکس) که جانشین پدرش بود به فکر ساختن مرکزی برای حکومت به تقلید از مشنگ ها افتاد .

و او کسی بود که توانست با ساختن جایی به نام وزارتخانه حق را از ناحق جدا کند.اولین کار هایی که در وزارتخانه انجام شد ساختن مرکز کاراگاهان و تنظیم قوانین جادویی با توجه به شرایط جادوگران و با الهام از قوانین مشنگی بود !

زندگینامه موسس گروه خودتان را در ده الی پانزده خط بنویسید. ( 15 امتیاز )

هلگا هافلپاف(از سال 300 تا 390)

هلگا هافلپاف معروف به ملکه ی سختکوشی و یکی از چهار بنیان گزار هاگوارتز،در جنوب انگلستان در خانواده ی پر جمعیتی به دنیا آمد.او حدود 6 برادر بزرگتر داشت که با پدر پیر خود زندگی می کردند.
پدر مریض بود و نمی توانست خرج کودکان خود را بدهد و از کوچترین کودکش یعنی هلگا متنفر بود!زیرا او را باعث مرگ زن زیبایش می دانست.همچنین هلگا تنها دخترش بود که بسیار زیبا بود و به زیباییش می نازید!

هلگا در کودکی به جادوگری علاقه ی زیادی داشت و نمی توانست جادوی خود را کنترل کند.او در سن 15 سالگی با سه برادر خود به سوی لندن حرکت کرد تا از استاد بزرگ،جادوگری بیاموزد.طولی نکشید که هلگا بعد از دو سال توانست بسیاری از فنون را بیاموزد و نمایشی از قدرت و سختکوشی خودش ارائه داد.

در راه برگشت به خانه دو برادر هلگا بایکدیگر درگیر شدند و یکی از برادرانش کشته شد. و برادری که قاتل بود هلگا را به جای خود به کاراگاهان معرفی کرد.هلگا حدود 20 سال به آزکابان می رود ولی چون کاراگاهان بالاخره واقعیت را می فهمند او را که حالا زنی 38 است را آزاد می کنند.

هلگا با این که زیبایی چشم گیرش را از دست داده باز به دنبال جادو رفت تا توانست در 44 سالگی ساحره ای قدرتمند بشود ولی او هنوز تشنه ی علم بود!

در سن 47 سالگی با زنی زیبا به نام هلنا ریونکلاو رو در رو شد که درست خصوصیت ها او را داشت،پس آنها با هم به سفر پرداختند.
در سن 56 سالگی او و سه بنیان گزار دیگر مدرسه ی هاگوارتز را بنا کردند و چون خود از خانواده ای مشنگ بود اجازه داد که در گروهش(هافلپاف) همه حتی بچه های مشنگ وارد شوند.

امروز هافلپاف هنوز که هنوز است نماد تلاش و سختکوش ترین گروه هاگوارتز است !


ویرایش شده توسط لورا مدلی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۲ ۲۲:۴۹:۵۶
ویرایش شده توسط لورا مدلی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۲ ۲۲:۵۵:۲۱


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲ دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۷

فرانك  لانگ باتم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۳ دوشنبه ۹ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۴۶ شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۸
از ریش مرلین آویزون نشو!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 79
آفلاین
1- وزارت خانه سحر و جادو توسط چه کسی تاسیس شد ، در چه سده ای تشکیل شد و چه وظایفی را در اختیار داشت. همراه با شرح وافی و کافی.

وزارت خانه ی سحر و جادو در اوایل سده ی پنجم جادوگری توسط لوییس پارکر تاسیس شد.
لوییس پارکر جادوگر صلح جویی بود که به تمام فنون جادوگری مسلط بود. او که در هشت سالگی پدرش در جنگ بین جادوگران و سانتور ها کشته شده بود قصد داشت با تاسیس وزارت خانه از جنگ بین جادوگرها و دیگر موجودات جادویی جلوگیری کند.

البته در سال های بعد به تدریج وظایف دیگری نیز بر عهده ی وزارت خانه گذاشته شد.
از جمله: محافظت جادوگر ها از حمله ی مشنگ ها و بالعکس، برقرار کردن رابطه با جادوگران دیگر کشور های جهان، پنهان کردن جادوگران و مکان های جادویی از دید مشنگ ها، کنترل غول ها و اژدها ها، برگزاری مسابقات کوییدیچ و برخی از امور هاگوارتز یعنی تنها مدرسه ی جادوگری آن زمان.

پس از مرگ لوییس پارکر پر او یعنی جک پارکر وزیر سحر و جادو شد. جک که بسیار نژادپرست و سلطه جو بود، قئانینی وضع کرد که باعث شد سانتور ها و جن ها بر علیه وزارت خانه شورش کنند و قوانین وزارت خانه را رد کنند. در یکی از همین شورش ها خود جک کشته شد و مردم شخصی به نام روبرت اشتراس را به جای او نشاندند. روبرت سعی کرد روابط با اجنه و سانتور ها را دوباره بر قرار کند اما هرگز موفق نشد رابطه ی اولیه را بازگزداند.

2- زندگینامه موسس گروه خودتان را در ده الی پانزده خط بنویسید.


سالها پیش گودریک گریفیندور، در درّه ای که اکنون به نام خود او یعنی گودریک است، در خانواده ی اصیل جادوگری به دنیا آمد. گودریک از همان یک هفته ی اول، استعداد خود را در جادگری نشان داد و یک روز که مادرش در خانه نبود (کجا بود خدا میدونه) احساس گرسنگی کرد و اسباب بازی هایش را به شیر تبدیل کرد* و خورد.

هر چه میگذشت، گودریک از پدر و مادرش چیز های جدیدتری می آموخت به طوزی که در 14 سالگی یک جادوگر تمام عیار شده بود و بر تمام فنون مسلّط بود.

گودریک بسیار شجاع بود و هرگز از هیچ چیز نمیترسید. او در شانزده سالگی با جادوگری هم سن و سال خود به نام سالازار آشنا شد و با او رابطه برقرار کرد.

گودریک و سالازار کم کم فهمیدند که هر دو یک هدف بزرگ را در زندگی دنبال میکنند : ایجاد مدرسه ای برای جادوگر های خردسال.
آندو تصور میکردند که اگر جادوگر ها را از سنین پایین در یک جا جمع کنند و آموزش دهند بسیار مفید است.

گودریک وسالازار با همدیگر برنامه های ساخت مدرسه را طرح ریزی کردند و بالاخره تصمیم گرفتند مکانی را پیدا کنند تا در آنجا قلعه ای بسازند که از دید مشنگ ها نیز پنهان باشد.

سر انجام مکانی در حوالی یک جنگل بزرگ یافتند. در آنجا ساحره ی جوانی به نام روونا ریونکلا خانه ای داشت و زندگی می کرد و خانه اش درست وسط جایی قرار داشت که گودریک و سالازار با محاسبات خود یافته بودند. روونا وقتی هدف گودزیک و سالازار را فهمید تصمیم گرفت با آن ها همکاری کند و آن ها نیز او را پذیرفتند. البته روونا به صمیمی ترین دوست خود یعنی هلگا هافلپاف هم خبر داد و او هم به آن ها پیوست.

سر انجام در 25 سالگی گودریک به کمک سالازار اسلیترین، روونا ریونکلا و هلگا هافلپاف هاگئارتز را بنا کرد و شروع به آموزش جادوگران 11ساله کرد.

گودریک تا 47 سالگی به آموزش ادامه داد تا این که بین او و اسلیترین اختلاف افتاد و اسلیترین رفت و آنها سه نفری به کار ادامه دادند.

سر انجام وقتی این سه نفر پیر شدند جادوگرانی از شاگردان خود را انتخاب کردند که در هاگوارتز تدریس کنند. گودریک کلاه خود را جادو کرد و به آن عقل و. دانایی داد تا پس از او شاگردان را گروهبندی کند.

گودریک تا 97 سالگی در کلبه ای در دهکده ای نزدیک هاگوارتز زندگی آرامی داشت و سرانجام در 97 سالگی به دلیل ایست قلبی فوت کرد.



* در آن زمان هنوز قانون تغییر شکل درباره ی غذا و سکه تصویب نشده بود.


ویرایش شده توسط فرانك لانگ باتم در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۲ ۱۹:۳۷:۲۵
ویرایش شده توسط فرانك لانگ باتم در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۲ ۱۹:۴۵:۴۱

من رفتم.

خیلی زوق زده نشید چون از دستم راحت نشدید، شناسه ی جدید من : نیمفادورا تانکس.


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱:۳۴ دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
1)وزارت خانه سحر و جادو توسط چه کسی تاسیس شد ، در چه سده ای تشکیل شد و چه وظایفی را در اختیار داشت. همراه با شرح وافی و کافی ( 15 امتیاز )

در اواخر سده هشتم جهان جادویی در خطر آشکار شدن قرار داشت.بی احتیاطی های فراوان جادوگران ان دوران کار را به حدی رسانده بود که در مجامع مشنگ ها هر روز گزارشاتی از رخ دادن اتفاقاتی عجیب در بین مردم رد و بدل میشد.
کار تا انجا بالا گرفته بود که حتی بعضی از نمونه های جانوری جادویی کاملا توسط مشنگ ها دیده شده و به تصویر در آمده بودند.
در این دوران بحرانی بود که لیدیلیاس جوان تصمیم گرفت به این وضع سر و سامان بدهد.
او پسر بزرگ ترین خانواده اصیل جادویی ان دوران بود و قدرت های بیشماری در اختیار داشت.
ایده تاسیس وزارت سحر و جادو زمانی به ذهن او رسید که روزی یک مانتیکور به دهکده ای مشنگ نشین حمله کرد.او به کمک سه نفر از دوستانش مانتیکور را از آن منطقه فراری داد و ذهنش مردم ان دهکده را اصلاح کرد.
در همین زمان بود که تصمیم گرفت تا سازمانی تشکیل بدهد و انجام این امور را بدست آن بسپارد.گفت و گو های اولیه انجام شد و بعد از گذشت مدتی اولین وزارت خانه سحر و جادو در منطقه یورکشایر تاسیس گردید.
وظیفه این سازمان حفاظت موجودات جادویی در برابر آسیب جادوگران و بلعکس بود.همچنین وزارت تلاش میکرد موجودات جادویی را به منطقه ای امن و دور از دسترس مشنگ ها بفرستد.
این وزارت خانه به مدت دو سال فعالیت کرد ولی بعد از آن به علت نامناسب نبودن منطقه به لندن نقل مکان کرد.در این جا به جایی وزارت خانه گسترده تر شد و امور بیشتری را تحت پوشش خود قرار داد.بعد از گذشت مدتی کم کم کار و هویت این سازمان در میان جادوگران و ساحران رسمیت یافت و عملا به سازمان تصمیم گیری و سیاست گذاری بر زندگی موجودات جادویی تبدیل شد.
لیدیلیاس باقی عمرش را در راه گسترش وزارت و تبلیغ برای تاسیس سازمان های مشابهی در کشور های دیگر صرف کرد.او درست پنجاه سال بعد از تاسیس وزارت سحر و جادو در جشنی که به همین مناسبت برگذار شده بود از فرط خستگی و فشار کار دچار ایست قلبی شد و درگذشت!

2)زندگینامه موسس گروه خودتان را در ده الی پانزده خط بنویسید. ( 15 امتیاز )

سالازار اولین و آخرین فرزند خانواده خود بود.او در بزرگترین خاندان جادویی بدنیا آمده بود و غرور اجدادش را به ارث برده بود.از همان کودکی باهوش و موقعیت شناس بود و استعداد عجیبی در یاد گیری جادو داشت.به طوری که در پنج سالگی تمام طلسم هایی را که یک جادوگر بالغ میبایست میدانست فرا گرفته بود.
دوران جوانی سالازار به بررسی دنیای جادویی انگلستان گذشت.او به شهرهای زیادی سفر کرد و با فرهنگ های خاص تمام مناطق آشنا شد.چیزی که او را آزار میداد جمعیت چند برابری مشنگ ها نسبت به جادوگران بود.
او معتقد بود که تنها انسان هایی که ارزش زیستن شرافتمندانه را دارند جادوگران اصیل هستند.و مشنگ ها و جادوگران دو رگه تنها برای خدمت به جادوگران اصیل خلق شده اند.
او به خاطر دانایی و مهارت بی حدش در جادو به همراه سه نفر از دوستانش مدرسه جادویی هاگوارتز را بنا نهاد تا محلی برای اموز جادو به جادوگران نوجوان باشد.
با وجود اختلاف هایی که هر چهار دوست بر سر مسائل مختلف با بکدیگر داشتند پای به پای هم مدرسه را اداره کردند تا روزی که دعوای اصالت و ارزش شخصی میان سالازار و گودریک بالا گرفت.
سالازار معتقد بود تنها جادوگران اصیل ارزش آموزش دارند اما گودریک معتقد بود هم جادوگری حق دارد در هاگوارتز اموزش ببیند.
همین اختلاف بود که سالازار را به رها کردن مدرسه تشویق کرد.زیرا از نظرش هاگوارتز محلی شده بود برای پرورش خون لجنی ها!
او بقیه عمرش را صرف آموزش جادوی سیاه و نیمه تاریک جادوگری به خانواده های اصیل شد تا از این طریق روزی آنها بر خون لجنی ها پیروز شوند.
او در طی عمر طولانی اش به هفتصد جادوگر نوجوان اصیل زاده جادوی سیاه را اموزش داد و بزرگترین استاد جادوی سیاه تاریخ به حساب میرود!
بالاخره سالازار کبیر در شب سیزدهم ماه می در حالی که هنوز سالخوردگی نتوانسته بود بر او چیره شود از دنیا رفت.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۶:۲۹ یکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۷

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۱ یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۴ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۹۶
از سر رام برو کنار!!! :@
گروه:
کاربران عضو
پیام: 296
آفلاین
1)وزارت خانه سحر و جادو توسط چه کسی تاسیس شد ، در چه سده ای تشکیل شد و چه وظایفی را در اختیار داشت. همراه با شرح وافی و کافی ( 15 امتیاز )

آندروسین پانکرسون، پسری با موهای ژولیده و چشمان درشت آبی بود که در هفت سالگی پدر و مادرش را از دست داد.

هفت سال بیشتر نداشت که مادرش توسط مرگخواران شرور به قتل رسید. پدرش آنشب دیروقت به خانه آمد وبا دیدن جنازه ی خونین همسر و سر و روی آشفته ی آندروسین به همه چیز پی برد. او که در فکر انتقام بود فردا شب به دست همان دو نفر به قتل رسید.

آندروسین، مرگ پدر و مادر خود را از نزدیک دید و دچار شوک شدیدی شد. طوری که تا مدت ها نمی توانست صحبت کند.

دو ماه بعد از شدت گرسنگی به شهر لندن پناه برد و در یکی از مخروبه های پایین شهر آن ساکن شد. دردی که این کودک هفت ساله در وجودش داشت با کینه ای که همچون غده ای سرطانی تمام وجودش را احاطه کرده بود گره خورده بود و فکر انتقام را در ذهن کوچک پسرک پررنگ تر می کرد.

آندروسین در نه سالگی نامه از هاگوارتز دریافت کرد و راهی شد. پدر و مادر او هردو مشنگ بودند و او که به نوعی مشنگ زاده نامیده می شد مورد تمسخر همکلاسی هایش قرار گرفت. کلاه گروه بندی در کمال تعجب سایرین اورا به گروه اسلیترین انداخت و او خود بعد ها این چنین اندیشید که دلیل این انتخاب کینه ای بود که سراسر وجودش را تصرف کرده بود.

آندروسین در هفده سالگی از هاگوارتز فارغ التحصیل شد و به همان مخروبه ای بازگشت که مدت زیادی در آن زندگی کرده بود. این چنین گفته شده که او هفت ماه تمام در آن ساختمان بود و به آینده ی مبهمش فکر می کرد.

بعد از مدت ها گوشه گیری آندروسین با دو تا از همکلاسی هایش ساختمان مخروبه را بازسازی کرد تا راحتر در ان زندگی کند اما مدتی نگذشت که زمزمه ی حضور خراب کار های اسمشو نبر در دهکده طنین انداخت. آندروسین با نفرت به این زمزمه ها گوش می کرد تا سرانجام تصمیمی گرفت.

به همراه دو همکلاسی اش شروع به انجام فعالیت هایی بر ضد خراب کار های اسمشو نبر کرد و این خود جرقه ای شد برای احداث وزارت خانه سحر و جادو و به قدرت رسیدن او!


2)زندگینامه موسس گروه خودتان را در ده الی پانزده خط بنویسید. ( 15 امتیاز )


سالازار اسلیترین در شهر کوچکی چشم به جهان گشود. او که در خانواده ای اصیل و ثروتمند متولد شده بود بی توجه به اطرافیانش زندگی می کرد . غرور سالازار زبانزد خاص و عام بود و این غرور اورا از سایرین متمایز می کرد.

سالازار به طور عجیبی از کسانی که اصالت کامل نداشتند کنار گیری می کرد و مشنگ ها و مشنگ زاده هارا به شدت آزار می داد. پدر و مادر او چندی پس از تولدش به علت بیماری ناشناخته ای از دنیا رفته بودند و سالازار پیش مادر بزرگ پیرش که تنها مشنگ در خاندان آن ها بود زندگی می کرد. مدتی نگذشت که مادر بزرگ پیر رفتار عجیب سالازار را حمل بر بیماری روانی سختی گذاشت و او را مدتی بستری کرد.

سالازار بس از بیرون آمدن از تیمارستان، با فردی به نام گودریک آشنا شد که شجاعت بی حد و مرزی داشت. گودریک با شجاعت از آرزو هایش حرف میزد و سالازار با خود می اندیشید که آرزو های این مرد جوان چقدر با او فاصله دارد. مدتی نگذشت که سالازار اولین دوست در زندگی اش را پیدا کرد و بعد از چند روز با هلگا و راونا که از دوستان خوب گودریک بود آشنا شد و بعد از چندی به هلگا دل باخت. اما خود اصرار داشت که عشق بی معناست و این احساس فقط نوعی عادت است.

بعد از مدتی سالازار اسلیترین به همراه گودریک، هلگا و راونا مدرسه ی هاگوارتز را تاسیس نمود. او معتقد بود که تنها خون اصیلان باید قادر به تحصیل در ان مدرسه باشند . از این رو بین او و سه موسس دیگر درگیری پیش آمد و سالازار بعد از ساخت تالاری به نام تالار اسرار هاگوارتز را ترک نمود. او چنان می اندیشید که سرانجام نواده اش می اید و در تالار اسرار را باز کرده و همه ی گند زاده هارا خواهد کشت.

و شد آنچه شد!


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۱ ۱۶:۳۳:۴۰

im back... again!


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۰:۵۳ یکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۷

بلاتريكس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۱ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴
از ما هم شنیدن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
(1) وزارتخانه ي سحر و جادو توسط چه كسي تاسيس شد، در چه سده اي تشكيل شد و چه وظايفي را در اختيار داشت؟ همراه با شرح وافي و كافي (15 امتياز)

در سده ی ششم، در دهکده ای نزدیک لندن، دختری به دنیا آمد که اورا کاترین نامیدند. پدر و مادرش که از جادوگران اصیل بودند، با به دنیا آمدن کاترین کاملا ناامید شدند. زیرا این دخترکوچولو، از هوش مادر و وقار پدرش بهره ای نبرده بود.

چندی بعد طی اتفاقی پدر و مادر کاترین، متوجه شدند که تمام آرزو هایشان برباد رفته است زیرا کاترین ظاهرا یک مشنگ بود.

[spoiler= همون اتفاقه!]
-مــــــــــامان من گشنمه.
-عزیز دل مامان، این که کاری نداره. توکه مث من خیلی باهوشی. یک اوکسیو بزن اون شیشه شیره بیاد تو دستت دیگه.
-ولی ماما اکسیو چیه؟ من بلد نیستم.
- این نشون میده که تو مشنگی. وای راونای عزیز، به ما رحم کن. دختر بیچارم مشنگه.[/spoiler]

این خبر به حدی برای پدر کاترین دردناک بود که قصد داشت اورا از خود براند اما مادر دخترک، به امام زاده راونا رفت و صد صلوات نذر کرد. بیست روز بعد با دیدن اولین جرقه های امید در او پدر و مادرش اورا به پیرترین فرد دهکده سپردند تا جادو را به وی بیاموزد.

کاترین که در زیر فشار های سخت معلم پیر فرسوده میشد در هشت سالگی از خانه فرار کرد. او که بسیار ترسو بود در شب تاریکی که شهر را احاطه کرده بود به کنجی پناه برد و به عابران خیره شد
-سوســــــــــــــک!

دخترک مو صورتی ای در حالی که جیغ می کشید سوسک سیاه رنگی را به مادرش نشان داد. زن پوزخندی زد و در یک ثانیه پایش را روی سوسک گذاشت.

کاترین با وحشت به حیوان مرده نگاه کرد و از ان پس تصمیم گرفت که از حیوانات پشتیبانی کند و این خود مقدمه ای شد برای اهدافی که بعد ها دنبال کرد. از این رو به مدت یک سال در همان مکان(کنج دیوار) نشست و هرچه سوسک و موجودات عابر به چشم می خورد در گوشه سمت چپ دیوار جمع آوری کرد. سالیان بعد ان کنج دیوار به ساختمان عظیمی به نام وزارت خانه ی سحر و جادو تبدیل شد.

چند سال بعد کاترین اولین وزارت خانه سحر و جادو را به منظور حفاظت از موجودات جادویی احداث نمود. اما اهدافش انچنان زیبا که در نظر داشت با وظایفش برابری نمی کرد.

[spoiler= چرا اهدافش یا وظایفش برابری نمی کرد؟]
-لیدی، اتفاق بدی افتاده. ارتش سیاه حمله کرده.
-هووم چی؟ ارتش سیاه؟
-بله، اونا هرچی سر راهشون بود نابود کردن.
-خب به من چه، این تو قرارمون نبود. من فقط قرار بود از سوسکا دفاع کنم.تیراندازا رو بفرستید.
- اما بانو، این کارا در جامعه جادویی معنایی نداره. ما تیر اندازی نداریم.
-نداریم؟ وای. حالا چی کار کنیم؟ این تو برنامه نبود.[/spoiler]

کاترین، در آن جنگ در اتاقی پنهان شد تا کارمندان وزارت خانه با ارتش سیاه مقابله کنند. پس از آن بیرون امد و استعفای رسمی خود را نوشت و برای همیشه از وزارت خانه خارج شد.

(2) زندگينامه ي موسس گروه خودتان را در ده الي پانزده خط بنويسيد. (15 امتياز)

سالازار اسلیترین در سده دوم جادوگری متولد شد. او که علاقه ی زیادی به خزندگان داشت مارها را قطعه قطعه می کرد و از صدای جیغشان لذت می برد. مدتی نگذشت که احساس کرد معنای جیغ کشیدن های مار های بیچاره را می فهمد و این خود دلیلی بر افزودن غرور بی حد و مرزش شد.

سالازار، با بی رحمی بچه های همسن و سال خود را آزار می داد و حس می کرد که این آزار لذتی بی پایان در وجودش ایجاد می کند.

[spoiler=آشنایی با گودریک گریفندور]
-بستنی منو بده. پسره ی زشت.
-نمی دمو و نمیدم. بستنیتو نمی دم. البته فکر نکنی که وقار و شخصیت خانواده ی من اون قدر پایین هست که به یک بستنی اهمیت بدم، اما کلا اذیت کردنت حال می ده.
-خیلی نامردی. خیلی.
- برو بابا، با اون ژاکت قرمزت.
- شما از خاندان اصیلی هستین؟ میشه با من دوست بشی؟ اون موقع همه بستنی هامو بهت می دم.
-با این که اصلا دوست ندارم که دوستی داشته باشم، ولی باشه می پذیرم.[/spoiler]

سالازار در هشت سالگی با گودریک دوست شد (طی کلیک کنید بالا) و سپس در نوزده سالگی همراه با گودریک و معشوقه هایش هلگا و راونا (ِ:D) مدرسه ی بزرگ جادوگری هاگوارتز را احداث کرد. او معتقد بود که در مدرسه ای با چنین امکاناتی، فقط افراد اصیل زاده باید قادر به تحصیل باشند که این فکر او شدیدا با مخالفت گودریک، هلگا و راونا مواجه شد. از این رو تالار اسرار را در هاگوارتز تاسیس نمود تا نواده واقعی اش راه اورا ادامه دهد.

سالازار سر انجام در هشتصد (!) سالگی به علت مارگزیدگی (طی دعوایی که با یک باسیلیسیک داشت)به سوی مرلین شتافت.


ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۱ ۰:۵۶:۲۰
ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۱ ۱:۰۶:۲۱
ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۱ ۱:۱۹:۳۱
ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۱ ۱۸:۲۳:۵۳

وقتی شب برمی خیزد
دنیا را در خود پنهان می کند
در تاریکی غیرقابل رُسوخ
سرما بر می خیزد
از خاک
و هوا را آلوده می کند
ناگهان...
زندگی معنایی جدید به خود می گیردl


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۸۷

تایبریوس مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵
از پیاده روی با لردسیاه برمیگردم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 314
آفلاین
جواب تكاليف جلسه ي سوم تاريخ جادوگري


(1) وزارتخانه ي سحر و جادو توسط چه كسي تاسيس شد، در چه سده اي تشكيل شد و چه وظايفي را در اختيار داشت؟ همراه با شرح وافي و كافي (15 امتياز)

در سده ي هفتم جادوگري، خاوير فان باستن old !! در همين گوشه، موشه ها چشم به جهان گشود. وقتي به كمك جادو توانست شيشه شير خود را جا به جا كند، خانواده ي فشفشه اش از ذوق مرگي زياد، او را به جادوگر پير و پاتال روستايشان كه نشانمرلين نام داشت، سپردند؛ تا تربيت اش كند.

نشانمرلين به او رموز چگونگي باكلاس بالا آوردن پنيرك را آموخت با بزرگتر شدنش، افسونهاي جادويي جاي اين رموز را گرفت و هي پيشرفته تر شد!

وي پس از چند وقت، نزد پدر و ننه ي شنگولش برگشت. اما خواهر و برادرهايش كه خيلي حسود بودند، از اينكه او اينقدر گولاخ بودند، فكشان بر زمين كشيده ميشد. براي همين براي از بين بردن او و دوستان خفني كه به خانه ميآورد نقشه هاي شومي ميكشيدند. و يا سعي در دزدين افسونها و معجون هاي او داشتند.

خاوير كه خيلي احساس ناامني ميكرد و دلش نميآمد خواهران و بارادرهايش را جادو كند، رفت و اون گوشه، موشه ها، جايي مخفي شد و در آنجا از جادوگران در برابر مشنگهاي خونخوار محافظت ميكرد.


آن مكان، كه وزارت سحرو جادو ناميده ميشد، تا ساليان سال فقط از جادوگران و ساحره ها حمايت ميكرد.

كم كم حيطه ي كار او گسترده و شامل همه ي موجودات جادويي شد. من جمله جنها، سانتورها و...

و در زمان آلبوس دامبلدور، در مواردي، از مشنگها در برابر آزار و اذيتهاي موجودات جادويي حمايت شد.


(2) زندگينامه ي موسس گروه خودتان را در ده الي پانزده خط بنويسيد. (15 امتياز)

گودريك گريفيندور، در گودريك هالو به دنيا آمد. پدرش آغاممدخان قاجار، از موسسين سلسه ي خفنزشان بود.
يك روز او كه جادو و گولاخي از سر و ريشش ميباريد، با پسر همسايه شان سالازار درحال كوييديچ كوچيك بازي كردن بودن، كه چشمشان به دو دختر افتاد كه در حال ساحرك بازي بودند. آنها هويجوري و بدون نقشه ي ذهني مهمي، با همديگر قرار گذاشتند كه وقتي بزرگ شدند، بزنند چش و چار شهرت را كور كنند.

چند سال گذشت. ابرهاي باران زا از منطقه ي سيبري به منطقه ي گودريك هالو حركت كرده و سيل بزرگي راه افتاد و باعث شد كه مردم براي كمك به يكديگر به خيابانها بريزند. گودريك، سالازار و هلگا و راونا را سوار پيكان گوجه اي اش كرد و از ميان سيل راه خود را گشوده و از آنجا رفتند.

هر كدام چيزي را كه بيشتر دوست داشت به عنوان يادگاري با خود برد:

گودريك شمشيري كه شمشير ساز معروف بادراد ريشو برايش ساخته بود به همراه برد؛... سالازار گردنبند يادگار ننه اش را؛... هلگا جامي را كه با آن از كودكي خاله بازي ميكرد؛... راونا هم تاج پلاستيكي اش را؛(البته بعدها آن را آب طلا داد و كسي به جز هلگا كه همبازي اش بود، چيزي از موضوع نميدانست جون عمه اش!!)

به هر حال، آن چار كله گنده ي عرصه ي جادو و خزگري، وقتي صندوق ذخيره ي ارزي شان خالي شد، چون خيلي درستكار بودند، مشغول به ساختن قلعه اي كردند، كه به اسم آموزش و پرورش، جيب ملت را خالي كنند.

گودريك كه خيلي شجاع بود، با عزمي راسخ پاچه هاي شلوارش را بالا زد و شروع به لقد كردن گل و سيمان كرد... سالازار كه خيلي متين و با وقار بود، درحالي كه گوشه اي بر كار نظارت ميكرد و مشنگهاي دور و برش را با پس گردني مورد تفقد قرار ميداد... راونا كه خيلي باهوش بود، در حالي دستش را تا بص النخاع در دماغش فرو كرده بود، با دست ديگرش مشغول اجراي جادو بر مصالح ساختماني بود... هلگا هم كه خيلي مهربان بود، به كرم هاي فلوبر غذا ميداد.

نهايتا قلعه ساخته شد و گودريك به همراه بقيه در آنجا ساكن شدند. گودريك كه اصولا رياست به ريش اش ميآمد، رئيس آنجا شد.

او كه از بچگي دختر عمه اش گودارا را دوست داشت، بلاخره قلعه اي هم تنگ پيكان قديمي اش زد و تشكيل زندگي داد. گاليون نداشتند ولي چقدر آن نان و جادو اي را كه ميخوردند ميچسبيد.

پس از سالها هر كدام از سران قلعه صاحب فرزنداني شدند. گودريك و سالازار و هلگا و راونا، با كوك شدن از طرف فرزندان و همسرانشان، با هم به بگو مگو پرداختند... گودريك فقط شجاعترينها را قبول داشت، سالازار اصيلترينها را، راونا باهوشها و هلگا همگي آنها را!!

سرانجام، سالازار كه درعين وقار و متانت، خيلي هم لوس بود، گيسهايش و به جاي ريشعايش چسباند و بعد از يه ساعت اعتصاب غذا از آنجا رفت› تا سياه و عهه شود!!
گودريك كه همچنان شجاع بود، تا آخر عمرش شجاع ماند، و در آخر عمرش، جان به مرلين تسليم كرد.


ویرایش شده توسط تايبريوس مك لاگن در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۹ ۰:۴۵:۵۴
ویرایش شده توسط تايبريوس مك لاگن در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۹ ۱:۲۳:۰۸

در كنار درياچه ي نقره ايي قدم ميزنم
و با بغضي که مدتهاست گلويم را ميفشارد، رو به امواج خروشانش مي ايستم
و در افق،
طرح غم انگيز نگاهش را ميبينم،
كه هنوز هم اثر جادويي اش را به قلب رنجورم نشانه ميرود..
كه هنوز نتوانستم مرگ نا به هنگام و تلخش را باور كنم..
كه هنوز بند بند اين تن نا استوار به نيروي خاطره ي لبخند اوست كه پابرجاست..
با يأس يقه ي ردايم را چنگ ميزنم و در برابر وزش تند نسيم،
وجودِ ويرانم را از هر چه برودت و نيستي حفظ ميكنم..
از سمت جنگل ممنوعه، طوفاني به راهست
و حجم نامشخصي از برگ و شاخه ي درختان مختلف را به اين سو ميآورد..
اخم ميكنم تا مژگانم دربرابر اين طوفان،
از چشمان اشكبارم محافظت كند..
شايد يك طوفان همه ي آن خاطره ي تلخ را از وجودم بزدايد..







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.