[spoiler=خلاصه سوژه]برودریک رئیس سازمان منکران به خوابگاه مدیران می ره تااونا رو به آغوش آسلام دعوت کنه. بالاخره بعد از تلاش فراوان و مقاومت میدارن، اونا با دیدن چند تا معجزه برودریک ،آسلامی می شن. اما کوییرل که از بچگی با برودریک مشکل داشته ناراحت و ناراضیه! [/spoiler]
کوییرل یه نگاهی به عله می کنه که داره عینهو عروسک کوکی کارایی که برودریک بهش گفته رو انجام میده. و در نتیجه متوجه می شه اون حتما باید طلسم شده.
_ من می دونم اینا همش توطئه ست که بخوان سیم سرور و منوی مدیریت رو از چنگ ما در بیارن!
کوییرل بعد از ساعتی بحث با خودش و نتیجه گیری، تصمیم می گیره جلوی این کودتا رو بگیره.
_ ایوان!
ایوان در حالی که آفتابه رو پر آب کرده و داشت به سمت برودریک نشسته روی صندلی زیر سایه درخت توی حیاط می دوید گفت :
_ چند لحظه مهلت بدید من ادای احترام کنم به اون بزرگ، خدمت شما هم می رسم.
و سپس لحظه ای درنگ نمی کنه و به راهش ادامه میده در حالی که کل پاچه هاش از آب درون سطل خیس شده بود.
لحظاتی بعد
_ آنتونین!
.
.
.
_ آنتونین!
کوییرل نگاهی به اطراف می کنه. بعد سعی می کنه گوششو تیز کنه تا شاید صدای آنتونینو بشنوه.
_ من داخل مرلینگاهم! به دستور مرد بزرگ، مرد آسلام ، مرد دین، برودریک کبیر دارم اینجا رو تمیز می کنم.
کوییرل :
و بعله... دیگه طاقت نمی آره و تصمیم میگیره خودش دست به کار بشه! و در ثانیه ای آپارات می کنه.
دو روز بعد
_ عله...عله...عله جون بدو بیا که شهر نابود شد...مغازه ها رو دارن خراب می کنن، توی کوچه ها جوی خونه!
عله در حالی که به صورت یوگا نشسته بود و داشت مثلا تمرکز می گرفت ، با آرامش به استر گفت :
_ ای گستاخ دهانت را ببند. من در حال ارتباط با دین بودم. تو یکی از فاز های مرا به دلیل فشار بالای صدای ناهنجارت ترکاندی. دو هفته از مدیریت معلق خواهی شد.
استر :
لحظاتی بعد
_ مدیریت...مدیریت...بیا که خونه خراب شدیم... مردم به جون هم پریدن، دارن همو می کشن!چند تا غول هم همراشونه! الانه که به اینجا هم حمله کنن!
عله که همچنان در حال تلاش برای وصاله بدون اینکه چشماشو باز کنه خطاب به ایوان می گه :
_ سه هفته معلق از مدیریت، مدیر تازه وارد دهان گشادت را ببند تا برای سفری به جزایر بالاک برگزیده نشده ای!
ایوان :
دقیقه ای بعد
_ سیم سرور سایت ، عله ، کجایی! بیا ما ردشونو پیدا کردیم... کار یکی از مدیراست با چند تا عضو تازه وارد! دارن مغازه ها رو آتیش می زنن، به زن و بچه و مردم عادی هم رحم نمی کنن!
عله سریع چشماشو باز کرد و رو به آنتونین گفت :
_ چی گفتی؟
در همین لحظه برودریک وارد اتاق شد!
_ کسانی که به آغوش آسلام نیایند ، به عذابی سخت دچار می شوند. آنانند که فرجامی نیکو نخواهند داشت.
امتیاز : 7