نتیجه دوئل سه گانه(آلبوس دامبلدور-مورگانا لی فای و ایوان روزیه):امتیازات آنیتا دامبلدور(
)
ایوان روزیه: 28 امتیاز
آلبوس دامبلدور:29امتیاز
مورگانا لی فای: 25امتیاز
امتیازات اینیگو ایماگو:
ایوان روزیه: 26 امتیاز
آلبوس دامبلدور:28 امتیاز
مورگانا لی فای: 25 امتیاز
امتیازات نهایی:
نفر اول:آلبوس دامبلدور:28.5 امتیاز نفر دوم:ایوان روزیه:27 امتیاز
نفر سوم:مورگانا لی فای:25 امتیاز
__________________________
-تو مطمئنی امشب میاد اینجا؟
-آره...میدونی که وقتی موضوع نجات جون یه نفر باشه چطور از خود بیخود میشه و تو تله میفته.
صدای خش خش شاخ و برگهای مکالمه دو مرگخوار را قطع کرد.نیمه شب جنگل وهم آورتر از همیشه به نظر میرسید.
-اومد؟تو میبینیش؟
بوته بزرگی که در چند قدمی مرگخواران قرار داشت تکانی خورد و جادوگری با ردای آبی روشن درست در کنار بوته ظاهر شد.ظاهر جادوگر کاملا آشفته بود.نگاه هراس آمیزش به دنبال کسی میگشت.
-تایبریوس؟؟کجایی؟من اومدم.
-اکسپلی آرموس...
چوب دستی جادوگر پیر از دستش افتاد.با ناباوری به مورگانا و ایوان که محاصره اش کرده بودند خبره شد.
-تایبریوس...ولی من پیغام مستقیم اونو دریافت کردم.گفت درخطره...اون کجاست؟
ایوان لبخندی زد.
-هنوز نفهمیدی پیرمرد؟مدتها برای رسیدن این لحظه نقشه کشیدیم.تایبریوس هم یکی از قربانیهای ما بود.خیلی بهمون کمک کرد.تقصیری هم نداشت.مقاومت دربرابر طلسم فرمان غیرممکنه.نمیدونی وقتی به لحظه ای که جسدت رو جلوی پای لرد سیاه میندازم فکر میکنم، چه احساسی پیدا میکنم.
مورگانا اخم کوتاهی کرد.
-میندازیم...حتما منظورت این بود ایوان...نه؟
ایوان با آرامش به مورگانا نگاه کرد.
-بله...البته ...ما از اول با هم بودیم.حالا لطفا اجازه بده کارشو تموم کنم.قبل از اینکه یه راهی برای فرار پیدا کنه.
مورگانا چوب دستیش را پایین آورد و کمی از دامبلدور فاصله گرفت.
-آواداکداورا...
صدای فریاد با فریاد دامبلدور در هم آمیخت.فریادی از روی تعجب...تعجب از خیانتی که در مقابلش اتفاق افتاده بود.
جسد مورگانا روی زمین افتاد...چشمان بهت زده اش به ایوان خیره شده بود.وچوب دستیش که از دستش رها شده بود درست در مقابل پای دامبلدور روی زمین افتاد.
ایوان برای لحظه ای با لبخندی فاتحانه کنار جسد مورگانا ایستاد.
-تو واقعا ساده بودی مورگانا.چطور باور کردی حاضرم این افتخارو باهات تقسیم کنم؟
-درسته ایوان...اون نباید بهت اعتماد میکرد.اون تو رو دست کم گرفته بود.ولی امیدوارم تو این اشتباه رو مرتکب نشی.
نوک چوب دستی مورگانا که اکنون در دستان پیر دامبلدور بود روی سر ایوان قرار گرفت.
-فقط یک لحظه غفلت کافیه ایوان..نه؟اربابتم هنوز اینو یاد نگرفته.برای همین بارها شکست خورد.براش متاسفم.همینطور برای تو که امشب دست خالی برمیگردی پیشش.حالا فقط یکبار ازت میپرسم...تایبریوس کجاست؟
صدای ایوان بشدت میلرزید.ازخشم...شاید هم ترس...
-تو کلبه وسط جنگله.زیاد با اینجا فاصله نداره.
-پتريفيكوس توتالوس...نه ایوان.من تا وقتی که واقعا مجبور نباشم نمیکشم.این جلوی تو رو میگیره که تا من و تایبریوس به اندازه کافی از اینجا دور نشدیم به دوستات خبر ندی.
ایوان بی حرکت روی زمین افتاده بود.وقتی به لحظه ای فکر میکرد که مرگخواران او را کنار جسد مورگانا پیدا میکردند ومجبور میشد ماجرا را نزد لرد سیاه اعتراف کند ، آرزو میکرد که ای کاش به جای مورگانا مرده بود.
________________________________
بیانیه ارباب:میکشمت ریش دراز...ازت انتقام سختی میگیرم.نفرت لرد سیاه از تو بی پایان است...