- یه خبر داغ دارم یه خبر داغ دارم..عاشقت شدم من خیلی زیاد.. یه خب داغ دارم..یه خب داغ دارم..
دارک لرد همونطور که به تدی میخ شده به دیوار با خشانت نیگاه می کرد شاهد مرگخوار آوازه خوانی بود که سرخوشانه لی لی کنان وارد اتاق شد..
- ارباب جونم یه خبر داغ دارم.. یه خبر داغ دارم.. مژدگونیشو بدید اول!
هممم؟ نگفتم مرگخوار کی بود؟ اصن تابلوئه گفتن نمی خواد.. مگه چندتا مرگخوار سرخوش داریم؟ هین دوتا؟ نه باب یکی..لاوگودا کلا همشون همینجورین!
چشمای قرمز پرابهت دارک لرد چند لحظه رو پشمای گوسفندی که به منزله ی مو روی سر زنوف بودن نگاه کرد. لرد سیاه پیش خودش داشت بررسی می کرد که بهتره زنوفو بده تسترال بخوره یا نجینی رو بکنه تو دماغش.. ولی خب یه زنوف مرده از اینم به درد نخورتر می شد..
- پاداشت محفوظه زنوف.. بنال!
- ارباب.. ارباب.. وزیر اومده!
- وزیر اومده؟ خو اومده..هرکول که نیومده.. ژانگولرتر از اونم زیاد داریم! برو گمشو مرتیکه مو پشمی! کروشیو!
در این حین بلا انواع شونه های شکنجه، مته ها، چکش ها و هر جک و جونور و آت آشغالی رو که پیدا می کرد حواله ی تدی می کرد..
- خیلی خوبه بلا..عالیه.. همم.. حق این وزیر تقلبی رو بذار کف دستش..حالا دیگه وزیر ارباب رو می دزده توله گرگه زشت؟!.. همم وزیر ارباب؟ برگشت؟ چه جوری؟
فلش بکوزیر کنار یه جن خاکی.. یه جن خونگی مرده و فضله ی هیپوگریف(!) توی انبار خونه ی گریمولد زندونیه..حرف جن خاکی رو که نمی فهمه جادو هم بلد نیس راه فرارم کلا تعطیله بیخیالش! و وزیر گرانقدر بریتانیا، فخر ملکه و سلطنت اینجا توی این زندون خاک گرفته، روی جعبه های خرت و پرت مالی نشسته و کاری هم غیر از یه قل دو قل بازی کردن نداره..!
- هیییعع ..گیسوی سپید ملکه!
- شوووپااق!
دوتا موجوده عجیبا غریبا با مقادیری سم بر روی دو پا به ترتیب روی سر دو تا جن فلک زده ظاهر شدن..
- خخخ ههه عع خخعهع خحغغعهه!
- به گیسوی ملکه قسم زبونتون اینقد سخ بود که من هیچ وخ یاد نگرفتمش! به جا این حرفا منو از اینجا ببرید بیرون!
صدای پایی از پشت در انبار به گوش رسید و دوتا موجود سُم دار پشت در کمین کردن که مهمون ناخونده رو غافلگیر کنن. صدای پا پشت در متوقف شد و کلید توی قفل چرخید در ناله کرد و باز شد و هیکل مرد شیکی نمایان شد که بلافاصله نقش زمین شد!
- عع! این که لودویک بگمنه! خاک بر سرتون.. کشتینش..برش دارید بریم از اینجا!
پایان این فلش بکشروع این فلش بک- هری کجایی؟ هرری عزیزم! ..هررری! باز سر منو دور دیدی رفتی پیش چوچانگ!؟ خودم می کشمت مرتیکه بوقی!
جینی با پس زمینه ی جیغ خانم بلک وسط خونه ی گریمولد جیغ جیغ می کرد.. مالی ویزلی خواست این وسط دخالت کنه و با نیروی عظیم چوبش هر دو نفرو با هم خفه کنه که ناگهان مث بادکنک ترکید!
- پلقت!
-
- کثافتا... بادکنک زاده ها.. ترکیده ها.. پاچیده ها!
- یه مشکلی وجود داره! هممم.. شاید غذا زیاد خورده بود..همم؟!
(باهوششونه..دامبلدوره!:د)
پایان کل فلش بکاتوی خونه ی ریدل در محضر
ارباب تاریکی.. لرد سیاه بهتره..بله.. می گفتم.. وزیر دیگر به همراه دوتا موجود سم دار شاخ دار دمدار! به علاوه جنازه ی بگمن در مقابل صندلی ای که دارک لرد روش جلوس فرمودن، وایستادن.
- اینا دیگه چه جونورایین ادی؟!
- مای هیت اینا جن واقعین.. ملکه مون
وقتی فهمید تو هچل افتادم اینارو فرستاد کمکم! البته کمک زیادی به لودوی بدبخت نکردن!
- لودو بره به دفتر دامبلدور.. اصن مهم نی.. اوجا چه خبر بود؟
- خبرا تموم شد دارک لرد.. هری مفقود شده.. تدی دستگیر شده.. هیپوگریف هاگرید سیریوس بلک رو قورت داده و متواری شده.. دامبلدور و گلرت برای سالروز جشن چیز..امم.. همون چیز.. رفتن سانفرانسیسکو یهو و همم.. یه چن نفری هم ترکیدن.. چن نفری رو هم پرسیوال دامبلدور شخصا ترکوند و کلا کسی باقی نمونده قربان!
- این که نشد پایان ادی! بهتره پایان اینجوری باشه:
در افکار لرد سیاهمحفلی ها از اونور کوچه داد می زنن یا مرلین یا مرلین! و همینجوری هیپوگریفی به خونه ریدل حمله می کنن.. دارک لرد درو باز می کنه و با چوبی برافراشته به مقابله ی محفلی ها میره!
ریش دامبلدور رو می کشه.. یویوی جیمزو زیر پاش خرد می کنه می زنه زیر گوش سیریوس و نجینی رو تو حلق ویکتور کرام می ندازه.. گلرتم وحشت زده پا به فرار می ذاره و ارباب لبخند ملیح می زنن!
پایان افکار لرد- دارک لرد سر نجینی رو نوازش می کنه و به وزیر می گه: اینجوری بهتر نشد ادی؟
- صد در صد مای هیت!
ناگهان جنازه ی لودو نعره می زنه و دو سه متری به هوا می پره: "چییِ؟ هررری؟ من؟ کیی؟ شیب؟ سقف؟ من عمرا هری بشم!
"
The End