1. درون پاتيلي که دم باريک ولدکچه رو ميندازه توش، قبل از اينکه گوشت و پوست و خون و استخون ملتو بريزه توش، يه مايع هست که دم باريک ميره کنارش و يه کارايي انجام ميده که مايع سرخ ميشه و جوش مياره! چه کارايي!؟ کامل توضيح بدين! (10 امتياز)جيغول اجازه! اين بچه هاي ديگه خيلي بي ادبن، جيغول! نيگا چي نوشتن! همش حرفاي بدبد! چ... چرا... چرا مي زني خو؟ تقلب چي؟ کشک چي؟ تقلب نکردم من که! خب چشمم افتاد به برگه اش، ديدم ديگه! اگه ميخواي يکي رو بزني اول اون مودي رو بزن! نيگا! با چشم باباقوريش داره کتاب تغييرشکلش که تو کيفشه رو مي خونه!
آقا! اصن من تو کلاس بي ادبا نمي شينم. ولم کن... نوموخوام... اربابمون گفته با محفلياي بدِ بي ادب تو يک ميز نشين! اصن فردا اربابمو ميارم جامو عوض کنه. من ميرم کلاس پروفسور مک گونگال! هم با ادبن، هم امنيت جاني دارم. حداقل اگه بخواد تبديل بشه، گربه ميشه. اما تو چي؟ بچه ها زنگ تفريح مي گفتن که نبايد گول قد نيم وجبيتو بخوريم چون انيماگوست واله!
حتي شايعاتي هست که ميگن جلسه ي اول تشکيل شده بوده و استادش هم تو بودي و وسط تدريست يهو تبديل شدي که کل کلاس تخريب شده و بچه ها زير آوار موندن و له شدن و مديريت به خاطر اينکه رسوايي به بار نياد، به دروغ گفته که استاد قبلي جلسه ي اولو تدريس نکرده و تو از جلسه ي دوم تدريس گرفتي!
دم باريک هم يه معجون خيلي تميز و خوب و با ادب ريخت تو مايع و بعد دور پاتيل رقص سرخپوستي کرد و دلقک بازي درآورد و فوش داد که در نهايت مايع سرخ شد و جوش آورد.
2. نمي خواين از دل ِ جيمز دربيارين يه جوري شورش و بي ادبي امروزتون رو؟ هر جوري! يه چيزي بگين! يه چيزي بگيرين! يه چيزي بکشين! (5 امتياز)آره... خلاصه که داشتم مي گفتم؛ کلاست خيلي بي ادب و بي تربيته و بچه هاي مردم ميان اينجا که با ادب و با نزاکت بشن و زندگي سالم ياد بگيرن و تغذيه ي سالم داشته باشن و ورزش کنن، نه اينکه حرفاي بي ادبي و کاراي زشت و زندگي ناسالم ياد... چي؟ آزاديم که چيز بکشيم؟! استاااااااااااد! استاااااااااااااد!
شما خيلي خوب و بزرگوار و روشن فکريد! درود! درود بر تو اي آزادانديش! اي آزادي طلب! اي پروازگر! تو الگوي همه ي اساتيد هاگوارتزی! همه بايد اشاعه ي آزادي و پرواز رو از تو ياد بگيرن. کلاست که تموم شد بيا آخر پست با هم چيز بکشيم!
3. ولدکچه پوستش قرمز تيره بوده وقتي ميره تو پاتيل، چرا وقتي مياد بيرون رنگش پريده؟ (5 امتياز)خب بالاخره ارباب قدرقدرت قبل رفتن توي پاتيل ناراحت بودن ديگه! خودتو بذار جاي ارباب. ناراحتي نداره؟! عظيم ترين جادوگر قرني! همه انقد ازت مي ترسن که جرات ندارن اسمتو ببرن. بعد ميري يدونه از همين خانواده هاي بي تربيت محفلي رو ادب کني؛ بابا آوادا، ننه آوادا، بچه فسقلي دماغو با اون کله ي رفلکسش آوادا رو برمي گردونه به خودت!!!
سالازارو شکر که ارباب 7 تا جون داشت اون موقع وگرنه زبونم لال، اگه خاک بر سر مي شديم، اين همه مرگخوار بايد مي رفتن زير سايه ي کي؟ ها؟!
حالا اون هيچي! جهنم! ارفاق! بعدش چي که ارباب با هزارتا ترفند زوپسي ميره پس کله ي کوييرل که با سنگ جادو خودشو ترميم کنه، عدل همون لحظه ي آخر دوباره همين باباي کله زخميت مياد با دست خالي! دقت کن! با دست خالي! کوييرلو ذوب مي کنه، يه جون ديگه از ارباب کم ميشه! جل الخالق! آخه به کي بگي؟!
بازم دم ارباب گرم! با هزار زور و زحمت از برزخ يه پاترونوس فرستاد براي لوسيوس که مرتيکه لوس! پاشو برو از تو صندوق ننه جون مروپ دفترچه خاطرات منو وردار ببر بده به پخمه ترين بچه اي که مي شناسي. اونم برد دادش به ننه ي تو!
ارباب اونقدر زرزراي ننه ي تو رو که کشته مرده ي بابات شده بود رو تحمل کرد تا تونست يه جوني به هورکراکسش بده و از تو دفترچه دربياد. بيچاره ارباب تا خواست از تو تالار اسرار خارج بشه و به زندگي سلامي دوباره بکنه، باباي گور به گوريت عين بگم چي، تلپی افتاد پايين از لوله فاضلاب و بدون کوچکترين اطلاعي از فنون شمشيربازي يا خواص جادويي نيش باسيليسک و کلاه گروهبندي زرتي شمشیرو کشید بیرون و نيشو درآورد از بازوش کوبيد تو دفترچه و يه جون ديگه ي ارباب به همين سادگي رفت!
تازه سم تو بدنش رفته بود، داشت مي مرد يهو کفتر دامبل معلوم نشد از کدوم گوري اومد و جفت چشمای باسیلیسک به اون گرونی رو کور کرد و اشک شفابخش ريخت رو زخمش، بابات کلا خوب شد!!! والا آمیتا باچان هم اینقد هندی نیست!
طفلي ارباب دو سال بدبختي کشيد تا تونست یه بدن نوزادی موقت برای خودش درست کنه و خب لحظاتی قبل از رفتن داخل پاتیل، باباتو می بینه و داغ دلش تازه میشه و عصبانی میشه و به رنگ قرمز تیره درمیاد ولی وقتی بدنش رو پس می گیره و چندتا کروشیو به بابات میزنه، دلش خنک میشه و دوباره رنگ پریدگی جذاب و منحصر به فردش برمی گرده.
هرچند که در ادامه دوباره قرمز میشه
... اي تف به ذات رولينگ!
4. ولدکچه درون پاتيله، شما پاي پاتيل وايسادين و ميخواين يه ولدک بپزين. غير از گوشت و پوست و خون و اينا، مجازين چيزاي ديگه اي هم بريزين توش. چي ميريزين؟ ولدک خروجي تون رو توصيف کنين! (10 امتياز)بـــــــــــــــــــــــــــاشه!
اول یک نهنگ را به روش موبی دیکی و با نیزه های تیز و خشن سوراخ سوراخ کرده و شکار می کنیم.
سپس دماغ و موهای نهنگ را با خشن ترین شیوه ها جدا کرده و داخل معجون می ریزیم. بعد با اره برقی نهنگ را بریده و خوب که خون هایش پاشید و تخلیه شد، چربی هایش را با سطل بیرون کشیده و داخل معجون می ریزیم. بعد دل و روده ی نهنگ را بیرون کشیده و چشم هایش را با چوبدستی سوراخ می کنیم ولی هیچکدام را داخل معجون نمی ریزیم. همه اش را می ریزیم زیر پاتیل که آتش خوب گر بگیرد و معجون به غل غل بیفتد. باقیمانده ی لاشه ی نهنگ را نیز به اتاق تسترال ها می فرستیم که اسراف نشود.
ارباب خروجی از پاتیل بسیار قدرقدرت بوده و به اندازه ی یک نهنگ قدرت و عظمت و ابهت خواهد داشت و پکیج کامل سر و صورت شامل دماغ و دهن و چشم و ابرو و... را دارا خواهد بود + یک آبشش اشانتیون!
حالا با توجه به آزادی و پرواز حاصل از سوال 2 بنده با کله میرم تو چیز: