هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۰:۱۹ شنبه ۲ شهریور ۱۳۹۲

اسلیترین

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۴۷:۵۰
از هاگوارتز
گروه:
اسلیترین
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 505
آفلاین
1.از بین این تصاویر یک تصویر را انتخاب کرده و تشریح کنید!"تخیـل..."(15)

من تصویر سوم رو انتخاب کردم .

در این تصویر سیاره ای دیده میشه که در حال نابود شدن هست . این سیاره تاریخچه ای داره که من اول از اون شروع میکنم .

تاریخچه :

سال ها قبل ، قبل از اینکه جادوگران بر روی سیاره زمین بیان ، جادوگران ما در سیاره ای دیگه زندگی میکردن . در کتاب های تاریخ زیاد بهش اشاره ای نشده چون هیچ داستان صد در صد واقعی در این مورد وجود نداره ولی چیزی که واضح هست ، اولین جادوگر یعنی مرلین ابتدا در این سیاره که "سیاره آسمان" نامیده شده زندگی میکرده . بعد از مرلین نسل های زیادی از جادوگران به وجود اومدن . دلیلی که جادوگران میتونن به کمک چوب جادو ، جادو انجام بدن و ماگل ها نمیتونن همین هست که ما اصلا متعلق به زمین نیستیم و از سیاره ی دیگه ای اومدیم . این سیاره جاذبه خیلی کمتری داشت و ستاره اش سال های آخر عمرش رو سپری میکرد . اکثر اوقات سیاره آسمان سرد بود و هیچوقت روز آفتابی به خودش نمیدید با این حال جادوگران با کمک جادو مشکلی نداشتن .

جالب هست که بدونید که این سیاره 2 میلیارد سال سنش از زمین بیشتر هست .

یکی از مواردی که در اون دوران زیاد وجود داشت ، جنگ های فضایی بین جادوگران و بقیه موجودات فضایی بود . دلیل این اتفاق ، نزدیکی بسیاری از سیاره ها با موجودات زنده بود و به همین دلیل سیاره ها مدام در جنگ به سر میبرن برای گرفتن منابع غنی سیاره های دیگه .

قیافه ظاهری :

تصویر کوچک شده






همونطور که در عکس میبنید ، سیاره به دو بخش قرمز سوخته شده و بخش سالم آبی تقسیم شده بود . بخش قرمز به دلیل حمله سیاره دیگری به نام ، "آتش" که خونه موجوداتی به نام " سر شاخ دار " بود . در این جنگ جادوگران پیروز شدن و تونستن که سیاره آتش رو به طور کلی نابود کنن با این حال اثرات و صدمات جنگی بر روی سیاره آسمان باقی موند و نصف اون سیاره رو از بین برد و اون بخش رو غیر قابل زندگی کردن کرد .

قیافه ظاهری جادوگران :

تصویر کوچک شده






همونطور که میبینید ، قیافه جادوگران قدیم با فعلی کمی فرق داشت . گوش های تیز تری داشتن و دندان هاشون نرم تر بود . چشمان همشون سیاه بود و موهای خیلی صافی داشتن .
امروزه به دلیل زندگی بلند مدت جادوگران با انسان در زمین و زاد و بلد اونها ، باعث شده که قیافه جادوگران بسیار شبیه انسان ها بشه و از قیافه قبلیشون فاصله بگیرن . با این حال میشه کمی از این قیافه رو تو عکس هایی که از جادوگران خیلی قدیمی که بر روی زمین زندگی کردن ببینیم .



حالا میرسیم به این سوال که چرا سیاره آسمان در حال نابودی هست و جادوگران مجبور به اومدن به زمین شدن ؟ سال ها بعد از اینکه جادوگران تونستن سیاره آتش و موجوداتش رو شکست بدن ، فضاپیمایی از این سیاره از دید جادوگران خارج بود به این دلیل که این فضاپیما به خاطر اختلافاتی که با سیارش پیدا کرده بود به صورت خصوصی و بدون آگاهی اونها کار میکرد و در فضا زندگی میکرد . سال ها بعد همین فضاپیما به دنبال تلافی بلایی که جادوگران سر خانواده و دوستانشون آورده بودن ، با قدرت بیشتر برگشتن و ماده ای به نام "گوی قرمز" کشف کردن . این ماده باعث میشد که به صورت ناگهانی در فضا جاذبه زیادی تشکیل بشه و سیاره ها به طرف این گوی حرکت کنن . سر شاخ دار ها باقی مونده ، این ماده رو در کنار ستاره خورشید و سیاره های نصب کردن و همین باعث شد که سیاره به اون طرف حرکت بکنه . جادوگران که دیگه کاری از دستشون بر نمیومد ، تا اونجا که میتونستن سیاره رو تخیله کردن و به دنبال سیاره ای جدید گشتن . بعد از روز ها ، بالاخره سیاره آسمان به خورشید و بقیه سیاره ها برخورد کرد و به طور کلی نابود شد .



2.تصویری که پروفسور در کلاس نمایش داد را تشریح کنید!(15)"بازم تخــیل..."

تو تالار راونکلاو درگیری بین فلور و گابریل به وجود اومده بود و بحث خیلی شدید شده بود . کم کم نزدیک بود که درگیری ها فیزیکی بشه که یه دفعه فلور فکری به ذهنش رسید . به طرف کلاسش رفت و از اونجا یه اتاقک کوچیک فضایی رو برداشت و آورد تو تالار . گابریل رو در حالی که خواب بود گرفت و دست و پاش رو بست ، انداختتش تو اون اتاقک کوچیک . به مقدار کافی غذا و نوشیدنی و یک دستگاه پی سی با سرعت اینترنت بالا انداخت توش و درش رو بست .
از تالار با اتاقک بیرون اومد و به آرومی به طرف در خروجی هاگوارتز حرکت کرد تا کسی متوجه حضورش نشه . از هاگوارتز خارج شد و منوی مدیریتش رو که تو جنگل ممنوعه چال کرده بود برداشت و آوردتش بستتش به اتاقک . به کمک انرژِی زوپس و سرور هری و با تنظیمات منوی مدیریت ، اتاقک رو به سمت فضا فرستاد . مقصدش در نزدیکی خورشید بود که نور و گرما به اندازه کافی وجود داشته باشه .
اون شیء کوچیک سفید که میبینید همین اتاقک هست که گابریل توش به شکل " " زندانی شده.

اون نور های سبز و قرمز و نارنجی که هم میبینید ، از گروه های هاگوارتز میاد که بعد از متوجه شدن از اتفاقی که افتاده برای اینکه چند تا امتیاز اضافی بگیرن از سالازار ، دارن در به در گابریل میگردن تا بتونن برش گردونن .




پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۲

جیم موریارتی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۷ سه شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ یکشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۴
از کمی دور٬ کمی نزدیک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 102
آفلاین
1.از بین این تصاویر یک تصویر را انتخاب کرده و تشریح کنید!"تخیـل..."(15)

پروفسورا! گولاخا! استادا!

همانا خلاقیتتان در آئورت + بطن چپ و راستمان! ما کف بر شدیم از این خلاقیــت شمـا به کف رفتیم اصلا!

بعله میفرمودیم ما انتخاب میکنیم تصویر اول را!

این عکس کلا مشهوده چیه ولی خب یکم توضیح میدم این عکس ماه عسل من و عشق ابدیم ماریا ـست!
آه ماریاااا اگر بدانی این دل صاب مرده ی بدبخت کپک لهیده در نبودت چه گیربکس ها نترکانیده است.
استاد چرا احساسات ما را به بازی می‌گیرید. شما که نمی‌دونید من چه زجری کشیدم تا فراموشش کردم
البته همونطور که توی تصویر مشاهده می‌کنید٬ من اون موقع کچل بودم(سمت راستیه منم) که با پیشرفت علم مو کاشتم البته اون بقلیه منم کسی نیست جز ماریا! عشق داف کش منم! که در حال مراسم رقصه و داره همینجوری دور خودش میچرخه. با اون بیکینی پسر کشش ( عاقا اونجوری نگاه نکن٬ دختر آدم و هواست دعا کنید که همینا رو کردم تنش حقایق تاریخی رو بیان نکردم! والا به قرعان!)
بعله می فرمودیم همونطور که حضرتشان در حال رقص بودند و قر و قمیش و اینا میومدن به دلیل سرگیجه از مسیر منحرف شد رفت وسط لاین سرعت توی جنگل یه ماموت با سرعت ۳۰ دایناسور گشنه بر درخت چنار(چیه برادر من؟! اونموقع که این چیزا اختراع نشده بود!) اومد و لواشکش کرد! ماریا عشقم! هعی زندگی



2.تصویری که پروفسور در کلاس نمایش داد را تشریح کنید!(15)"بازم تخــیل..."

تخیل؟! استاد؟! عایا این علم بدیع و مشت و گولاخ تخیل بردار است؟!

بگذریم خب می‌رسیم به تصویر

این تصویر کلا یه تفسیر داره که از اونجایی که توی سن ملت نمی گنجه ما بیانش نمکنیم!
می رسیم به تفسیر دوم:
اینم مشکل داره بیخیالش شید
میریم سراغ تفسیر سوم:
خیلی دلم میخواد بگم این جدمه ولی از اونجا که خدا خودش منو ساخت! پس این خودمم.
بعله من یک سری حقایق آسلامیک رو بیان نکردم و استاد ما رو مجبور کردند که اینجا مطرحشون کنیم.

استادا ما را خجل کردید با این درس های زندگیتان باشد که در صف خشتک دریدگان شوهرتان قرار بگیریم و اینا.

این جوونیه منه وقتی که موریانه بودم. نخند عاقا! برو به نژاد خودت بخند من رو این موضوع هستم!
بعله اون موقع که هنوز زمین به وجود نیومده بود ما به جا درخت کمربند راه شیری میجوییدیم! این عکس رو هم خود خدا به عنوان عکس یادوگارا از من گرفته! هی میگم عکسای آرشیوم نیست! الان فهمیدم قضیه از کجا اب میخوره بگذریم

حالا ممکنه سوال پیش بیاد که چرا موریانه هه رنگیه؟ نخیر اشتباهه روشن فکر نبودم! لامپ مهتابی هم به خودم وصل نکردم.
من فرشته بودم ولی از اونجایی که به مورچه ها و صدالبته به سوسک ها تعظیم نکردم و من رو انداختن بیرون کردن انسان یا جادوگر یا هر چی که شما میگید.
برای همینه هی مینویسم بسمه شر ٬ به نام خدا بندگان خر و این چیزا

با تشکر از استاد
جیم . موریارتی



تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۳۵ جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
1.از بین این تصاویر یک تصویر را انتخاب کرده و تشریح کنید!"تخیـل..."(15)

اول از همه اینکه ایول!
بنده واقعا لذت می برم وقتی می بینم این همه ظرفیت ها آزاد شده و هاگوارتز تبدیل به مکانی برای تشویق نسل آینده به آزادی و پرواز و فضانوردی گردیده.
البته با مشاهده ی این عکس ها این سوال برای بنده پیش آمد که عکس های خصوصی اینجانب دست شما چه کار می کند؟!
به هر حال بنده تصویر زیر را انتخاب کرده و تشریح می نمایم:

تصویر کوچک شده


این تصویر مربوط به سیزده بدر 50 سال پیش است که با ماروولو و ننه مورفین و مروپ و شوهر خاک به سرش و بچه ی تخسشان آمدیم فضا!
آقا شلوغ! شلوغ! شلوغ! ترافیک! اعصاب خردی! اصن یه وعضی! شما اگه دقت کنی می بینی که خانواده ها به صورت گله ای در قسمت هایی از عکس دیده میشن. اکثرشون هم از فامیلای داف بودن. همشون گرد و سیاه با چشم های غیرهم اندازه!

خلاصه یه جایی کنار گوشه ی حلقه های زحل پیدا کردیم و زیراندازمون رو پهن کردیم.
ماروولو بساط آتیش و منقل و قلیون و کبابو به راه کرد. ننه مورفین و مروپ هم نشستند به سالاد درست کردن. دوماد مشنگمان هم برای خودش می خواست تاب وصل کند که دوتا کروشیو خواباندم زیر گوشش، گفتم: هوی! چیه هنوز از راه نرسیده داری اسباب بازیتو وصل می کنی؟ بپر برو از قمر بغلی 2 تا نوشابه زرد و سیاه و یه هندونه بگیر که بخوابونیمش تو جریان شهاب سنگی که تا ظهر تگری بشه.

این بابا رفت و من موندم و بچه زرزروی مروپ که: دایی! من تاب بازی میخوام!
هر چی به زبونش می گیرم که دایی جون! توی این برهوت فضا من درخت از کجا پیدا کنم برات؟ به خرجش نرفت! منم یکی زدم پس کله ی کچلش گفتم برو پیش ننت بچه! بذار چرتمونو بزنیم.
بچه وقتی بی تربیت و مشنگ زاده باشه بهتر از این نمیشه دیگه. جیغ کشید و گریه کرد و شکلک درآورد که الان می ترکونمت و بعد هم دوید رفت پشت سیاره. منم دیگه تحویلش نگرفتم. رفتم طرف شب زحل و گرفتم خوابیدم.

آقا چشمتون روز بد نبینه یهو دیدم بوم! همه جا لرزید و ترکید و چشم که باز کردم دیدم بله! این بچه ی مروپ رفته یک غول از نژاد داف ها رو آوادا کرده و تو فضا هم که جاذبه و این سوسول بازیا نیست که! جسدشو شوت کرده طرف ما. این صحنه هم لحظه ی برخورد جسد غول دافی با ماروولو و ننه مورفین و مروپه و منم چون طرف شب سیاره بودم، تو این عکس نیفتادم. اون گلوله های سیاه دیگه هم همونطور که گفتم فامیلای داف و غول دافی ان که جمع شدن ببینن چه خبره.

خلاصه که به خیر گذشت و من طرف شب بودم وگرنه الان منم مث مروپ و ماروولو و ننه مورفین تا حالا 7 تا کفن پوسونده بودم.

2.تصویری که پروفسور در کلاس نمایش داد را تشریح کنید!(15)"بازم تخــیل..."

تصویر کوچک شده


بله! این عکس مربوط به سیزده بدر سال بعده که با دوماد و بچه ی مروپ رفتیم فضا و همون جای قبلی، ولی دیدیم که دیر رسیدیم و جامونو گرفتن و این شد که رفتیم شمال و کنار دریا.
بچه ی مروپ بی توجه به نبود هیچگونه درخت در اطراف دریا گیر داد که من تاب بازی میخوام. من که واینسادم و بدوبدو رفتم نوشابه و منقل و زغال و بادبزن بگیرم و دوماد موند و بچش.
برگشتم که دیدم سونامی اومده و همه چی رو برده و بچه ی مروپ که به دلایل نامعلومی قدرت پرواز داره توی آسمون معلقه و داره به التماس های نقطه ی سیاه چسبیده به تخته پاره ای روی دریا گوش میده: کم... قلوپ... مک! قلوپ!... کمک!... من... باشه... تاب بازی... قلوپ

نیم ساعت بعد من و بچه ی مروپ و دوماد که دور خودش پتو پیچیده بود و می لرزید توی جنگل بودیم و دوماد رفت که تاب ببنده برای بچه اش ولی بچه ی مروپ گفت که حوصله ی تاب بازی نداره و دلش میخواد شنا کنه.
من که واینسادم و بدو بدو رفتم که نوشابه و منقل و زغال و بادبزن بگیرم. چون احساس کردم ممکنه کم بیاد و وقتی برگشتم دیدم که همه ی جنگل آتیش گرفته و بچه ی مروپ توی آسمان معلقه و داره به التماس های نقطه ی سیاه چسبیده به نوک بلندترین درخت جنگل گوش میده: کم... اهم... مک! اهم اهم!... کمک!... من... باشه... شنا... اهم

نیم ساعت بعد من و بچه ی مروپ و دوماد که دور خودش پتوی تیکه پاره ای پیچیده بود و نصف موهای سر و صورتش سوخته و دود از کلش بلند می شد، در ساحلی جنگلی بودیم و دوماد تاب رو بسته بود و دست بچه اش رو گرفت که ببردش شنا ولی بچه ی مروپ گفت که گشنشه و من سریع سفره رو انداختم و با سریع ترین متدهای آشپزی جادویی غذا رو آماده کردم و سه نفری نشستیم و چلوکباب خوردیم.
این عکس هم مال وقتیه که بچه ی مروپ زودتر از ما غذاش رو تموم کرد و دوربین رو ورداشت بازی کنه و هی دستش می خورد به دکمه و الکی عکس می گرفت و تشریح عکس اینکه اون نقطه و فلش سفید یه چیکه ماسته که افتاده روی پیژامه ی طوسی دوماد که راه راه زرد و سبز و قرمز داشت.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲:۰۸ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲

لی جردن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۰۸ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶
از سوسک سیاه به خاله خرسه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
تکالیف بویاکاشــــــــایی من

1.از بین این تصاویر یک تصویر را انتخاب کرده و تشریح کنید!"تخیـل..."(15)

من این تصویر رو انتخاب میکنم!
تصویر کوچک شده


بعـــــــــــله! درســـــته! این تصویر جدال خیر و شر با هم ـه! اگه ببینید اون دست قرمز (دست مرد عنکبوتی) با حالت شیطان پرستی، جلوی خورشید یا همون صلح و آرامش رو گرفته و همچنین روی اون دست سبز ـه. (سبز ـه سرشار از معنویات ـه)
ما از این می فهمیم که دنیا همیشه دست آدم بد و جهنمی ـیه و دامبل، انگوشت کوچیک ارباب نمیشه و خلاصه ما خیلی خوبیم و شما اصن عالــی اید و اینا

2.تصویری که پروفسور در کلاس نمایش داد را تشریح کنید!(15)"بازم تخــیل..."

این تصویر ریشه تاریحی داره! زن و شوهر دست به یکی کردن، غده هیپوتالاموس ما رو نابود کنن

سالیان پیش، حتی قبل از عله کبیر، جادوگران اولیه، به خوبی و خوشی زندگی می کردند. ذر روزی از روز ها، سیرکی به شهر جادوگران اولیه آمد. مردم آن شهر که تا به آن لحظه سیرک ندیده بودند و به اصطلاح "ندید پدید" بودند، همی رهسپار آن سیرک شدندی. در آن سیرک، افراد مختلفی کار می کردند، اما معروف ترین و بهترین و خوشتیپ ترین و گوگولی ترین و جیگیلی ترین و ایول به ولش و بع بعی به وولش، کسی نبود جز جد بزرگوار من، برگ جردن! (اون زمانا جنس اکثر شلوارا برگ بوده ) جد بزرگوار من، نمایش سوسک ها رو اجرا می کردندی که بسیار هم طرفدار همی داشتندی. در شب اجرای مراسم، جدبزرگوار من بر روی سه سوسک پشتکی زدنی که با عث تعجب همگان شد. این حرکت سه امتیازی تا جایی مورد تعجب همگان شد که شخصی خواست بگوید "یا تنبون مرلین" که یادش آمد مرلین تونبون نمی پوشد. پس از کمی تفکر و تامل بدین نتیجه رسید که بگوید "یا مرلین" که فرشته ـی زوپس، کسی که از روند حرکتی ایفای نقش ناراضی بود، زوپساییل نازل شد و در گوش آن مرد خواند:
- مردک! شناسه مرلین تو دستمون باد کرده! آخرین لاگین ـش مال ان سال پیشه! بیا و این شخصیت رو انتخاب کن، مردم یه چیزی داشته باشن واسه قسم خوردن!
مردک کمی فکر کرد. سپس رو به زوپساییل کرد و گفت:
- اما من خانواده دارم! فرزندانی که چشم به راه من هستند! کسانی را دارم که به آن ها عشق می ورزم و آن ها نیز به من عشق می ورزند!
زوپساییل با آرامش لبخندی زد و گفت:
- بیشین بینیم باو! این یوزر، اینم پسورد! تنبون راه راه فیروزه ای میپوشی، سیبیل هم میزاری!

خلاصه، آن مردک مرلین شد و مردم به تنبون و ریش ایشان همی قسم می خوردند که ناگهان روزی افتاد و مرد. مردمان آن شهر که به تنبان و سیبیل ایشان علاقه زیادی داشتند، تصمیم گرفتند که ایشان را بدون تنبون و ریش دفن کنند و ریش و سیبیل ایشان را در موزه لوور پاریس نگهداری کنند. مردمان، ریش و تنبان بدست به محل موزه لوور پاریس حرکت کردند که ناگهان دریافتند که موزه لوور پاریس هنوز ساخته نشده است. پس تصمیم گرفتند که یک عدد موزه لوور پاریس بسازند. پس از چندین سال که ساخت آن پایان یافت، به دلیل پیمانکار بازی پیمانکار، طلسمات حفاظتی موزه چینی از آب در آمد و موزه توسط یک مشنگ که دستش را در دماغش همی می چرخاند یافت شد. جادوگران و ساحرگان که دیدند موزه کشف شده و از طرفی ریش آن حضرت در شرف تجزیه است، تصمیم گرفتند کهریش را به اصطلاح "فیریز" کنند و برای آیندگان نگاه دارند.
تنبان مرلین را نیز به دست تگهبانی تعلیم دیده، که حاظر بود تا پای جان از آن تنبان نگهداری کنند سپردند. آن بزرگوار کسی نبود جز استفنی مرقساق که ما به تازگی ایشان را به نام بزرگوار استوراخچی میشناسیم. افشا شدن هویت بزرگوار باعث شد وزارت سحر و جادو وی را فرا بخواند و تنبون ایشان را با تنبون مرلین تقلبی عوض بنماید. که این امر منجر به کشته شدن دوازده نفر و عقیم شدن سی و سه نفر از کارمندان وزارت سحر و جادو شد. وزارت سحر و جادو همی دنبال راهی برای حفاظت از تنبون و ریش مرلین بود که ناگهان خبر رسید که ایالات متحده آمریکا در حال جایگزینی شاتل با فضاپیما های جدید و کم هزینه تر است. پس از به وزارت رسیدن مورفین، وزیر آزادگی و پرواژ، تصمیم بر این شد که در راستای پیشروی برنامه های پرواژ دولت، فضاپیما هایی از امریکا خریداری و توسط چیز مجهز شود. مورفین که برای نگهداری چیز، به فضای بیشتری نیاز داشت، تمام محتویات انبار وزارت را در فضا پیما خود خالی کرد و به فضا ارسال کرد. اما به دلیل اینکه چیز درون موتور های فضاپیما گیر کرده بود، فضاپیما در خارج از اتمسفر زمین منهدم شد و تمامی محتویات آن، از جمله ریش و تنبون مرلین در فضا پخش شد. از آن جا که تنبون و ریش مرلین دارای قداست خاصی بود، نابود نشد و تنها کنی غلظت قداست آن کاهش یافت و در فضا پراکنده شد. همین طور که در تصویر میبینید، تنبون مرلین کمی رنگ خود را از دست داده است اما هنوز راه راه های مقدس ـش قابل مشاهده است و همچنین ریش مرلین، به صورت ذرات کوچول موچول همچنان به تنبون مرلین وفادار است و در اطراف آن حرکت می کند.

==========
یه چیز دیگه! شوما عکسا رو با اکانت بیل آپ کردی! از این همه عشق و عاشقی حالم بهم خورد


Modir look at that ticket
I work out
Modir look at that ticket
I work out
When I go to "contact us", this is what I see
Modirs are in bed and they wont answer me
I got passion in my head and I ain’t afraid to show it

I’m ANGRY and I know it


تصویر کوچک شده



پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۷:۰۰ چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۲

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۳ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۳:۲۶ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴
از اسمون داره میاد یه دسته حوری!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 305
آفلاین
1.از بین این تصاویر یک تصویر را انتخاب کرده و تشریح کنید!"تخیـل..."(15)

تصویر اول.
اینجا پارک دارک لرد هست! چون مال لردولدمورت این جارو بنا کرده باسه همین خیلی تاریکه ینی به سبک مرگخواری هست. حالا میرسیم به این دو تا چیز نورانی.
اول باید بگم عکس از خیلی بالا گرفته شده که مقیاسش 1 به 50 هستش. فک کنید لرد تو سایته و همه جا تاریکه، تاریکی مطلق. ترس بر همه جا غلبه کرده و یاران سفید و دوستداران ققنوس در تنگنا قرار دارند. یه دفعه از اون دور دورا یعنی از دروازه ورودی سایت یه نقطه سفید می بینید که همین طور به نزدیک میشه طبیعتا بزرگترم میشه و همین طور که جلو میاد پشتش از رنگ سیاه به سفید تغییر می کنند و مرگخوارا هم فراری میشن. حالا او کیست؟ ; پرسی! تا کل سایتو سفید کنه اونم تو یه عملیات یه ربعه. اصلا هم منظورم دیشب نیست.
اینجا همون اتفاق داره میوفته. سپیدان شجاع دل به پارک حمله کردن. اون دایره راستیه یه گروه کوچک و گول زنه و اون دایره بزرگه گروه بزرگتر و خفن تر.
به امید پیروزی بر پارک دارک لرد.

2.تصویری که پروفسور در کلاس نمایش داد را تشریح کنید!(15)"بازم تخــیل..."

ویو جهنم!
خب شما تو جهنم هستید و وقتی این عکس را درون کلاس نشون میدید همون ویو جهنمه!
اون کمربند چپیه چون قرمزه درجه جهنمه بالا هستش. ینی اگه کسی خیلی کارای بد کنه میره اونجا.
اون کمربند وسطیه چون سبزه بهشته! گاهی وقتا از جایی که شما هستید چند نفر به پرواز در میان و میرن اونجا. در اون جا هیچ مرگخواری نیست و همه سفید دلن. پس وقتی همه سفیدن چرا اونجا سبزه؟ خب درختای بهشتی مث سیب مثال زدنی است واین است پاداش نیکوکاران(بالحن اون مترجم کانال سه بخونید ) .
اون کمربند راستیم چون زرده فاضلاب جهنمه.


شیفته یا تشنه؟

مسئله این است!


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۱:۵۳ شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
1.از بین این تصاویر یک تصویر را انتخاب کرده و تشریح کنید!"تخیـل..."(15)

اولین تصویرو انتخاب کردم!

همونطور که تو این تصویر میبینین، دو تا کلاه، یکی بزرگ(سمت چپی) و یکی کوچیک (سمت راستی) دیده میشه. اینا در حقیقت آدمای کلاه داری هستن که ما از بالا ازشون عکس گرفتیم. البته شبم هست و به همین دلیل زمین و اطراف همه تیره هست و دید خوبی از اینکه اینا دقیقا کجا هستن نداریم.

اون کلاه بزرگه، کسی نیست جز ارباب لرد ولدمورت کبیر و اون کلاه کوچیکه هم مرگخوار کوچیک و جیغ جیغوی ارباب، رز ویزلیه! ارباب داره یه ماموریت سری و خیلی مهم رو به رز میگه تا اون بره و انجامش بده. اصلا دلیل اینکه این اتفاق تو شب و جای به این تاریکی افتاده هم همینه، اینکه سری بمونه و امکان افشاسازی نباشه.

و همینطورم امکان عکس برداری ازشون نباشه تا لو برن اینا کین. حالا شما خیلی خفن بودین که تونستین از بالا از اونا عکس بگیرین. اما خب رز از بس وراجی کرد من شخصا از بین حرفاش دریافتم که این عکسی که همه جا پخش شده مربوط به رز و اربابه.

اما پروفسور؟ شما چطور تونستین ارباب یا شایدم رزو تعقیب کنین و ببینین که کجا میرن؟ بعدم توی کلاستون پخش کنین تا همه تشریحش کنن؟ شما فکر خیانت رو در سر میپرورانید؟ تعقیب مرگخوار ارباب یا خود ارباب؟ عکس گرفتن از ارباب و مرگخوارش درحالیکه ارباب موافق نیستن؟ به ارباب لوتون میدم.

البته واقعا که عکاس خوبی هستین شما! محشره! ایول! بزنین قدش پروفسور!

فقط ببینین که چه کلاه زیبایی رو ارباب برای خودشون تهیه کردن. واقعا زیبا و محشره! مال رز هم قابل تحمله خب!

2.تصویری که پروفسور در کلاس نمایش داد را تشریح کنید!(15)"بازم تخــیل..."

پروفسور همونطور که تو پیام شخصی هم براتون توضیح دادم متاسفانه من عکس توی رول شمارو نمیبینم و واسه همین از این عکس ویرایش شده ی(!) ریگولس استفاده میکنم! هر کمی و کاستی ای بود تقصیر من نیییییییست، تقصیر ریگوله!

اممم خب راستش تو این عکس من فقط همون کمربندارو میبینم!

وااااای دیدم! ابهت! زیبایی! شکوه! چه چیزی جز این رو میشه تو این تصویر خارق العاده مشاهده کرد؟

چقدر شما زیبا میبینین و زیبایی رو انتخاب میکنین. نیمه پریزادین دیگه چه انتظار دیگه ای جز این میشه داشت؟

تشریحم کنم؟ اممم ... همونکه خیلی خفنه کافی نبود؟ خو آخه من فقط همین کمربندایی که ریگولوس گفتو میبینم، نمیدونم چرا فلشه دافنه رم نمیبینم. اصلا چرا من نباید تصویر اصلی رو بنویسم که راحت تکلیف بنویسم؟ توطئه های پشت پرده! یکی میخواد من به درستی تو کلاس شما شرکت نکنم. میخوان بین من و شما تفرقه بندازن. واااای! کیست این کس؟ چه کسی جرات کرده اصن؟ مرگخوار پیکسی رو کی تو آنپاس قرار داره؟ چطور؟ چرا؟ why؟

احتمالا این ردیه که وقتی هرکدوم از سه موسس بزرگ مدرسه ی هاگوارتز جان به جان آفرین تسلیم کردن از خودشون برجا گذاشتن. راهیه که طی کردن و از فضا گذشتن تا به مرلین بپیوندن. اما اینکه چرا ریون نیست کاملا واضحه! این یعنی جد بزرگ ما، روونا ریونکلاوه اعظم هنوز نمرده و جایی در بین ما داره به زندگی و حیاتش ادامه میده! اون نمرده! WoW!

اون نقطه ی سفید هم دستیه که روونا به سمت هلگا دراز کرده تا نجاتش بده، تو اون نقطه یک لحظه روونا داشته موفق میشده هلگارو به زندگی برگردونه، اما متاسفانه موفق نشد و بنابراین هلگا ناچارا به راهش ادامه داد و اونم به مرلین پیوست.

مرحبا و احسنت به این تلاش روونا برای نجات هلگا! این نشان از داشتن روحی بزرگ و انسان دوستانه در روونای اعظم بوده.

اصلا همینکه رد هلگا پررنگ تره به همین دلیله که روونا داشته از اون پایین هلگارو میکشیده تا به دنیا برش گردونه اما هلگا خیلی سنگین بوده و روونا زورش بهش نمیرسیده. هلگا تو فضا به سمت مرلین به سختی کشیده میشده و واسه همین ردش بزرگ تره.

اما گودریک و سالازار با سرعت برق و باد به سوی مرلین شتافتن و مسابقه داشتن که کی زودتر میرسه. همین باعث کمرنگ تر شدن رد اونا و پررنگ تر شدن رنگ هلگا شده!




پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۵:۴۳ جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۹۲

ریگولس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
از ما که گذشت، فقط درگذشتمان مانده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 414
آفلاین
1.از بین این تصاویر یک تصویر را انتخاب کرده و تشریح کنید!"تخیـل..."(15)

تصویر کوچک شده


همانطور که کاملا مشخصه این صحنه ی بسیار استثنائی و تاریخی رو مورفین در حال یکی از فضانوردی هاش گرفته و صحنه ی خارق العاده ای رو نشون میده که در اون کره ی زمین داره جنگ هاگوارتز رو به خودش میبینه!

البته دوربین مورفین رو رنگها به طور دقیق تنظیم نبوده ولی به خوبی میشه متوجه شد که در در این لحظه روی زمین دو انفجار صورت گرفته:

انفجار اول که کوچیک و سفیده و شپلخ زده بیرون از زمین، مربوط به کشته شدن هری در جنگل ممنوع توسط لرد سیاه هست. البته هری که نمیمیره ولی در واقع روح کوچولوی ولدی هست که در اون لحظه ترکیده و اون تشعشات سفید ناشی از موج انفجار روح ولدی در روح سفید هری و اون روح بازی های رولینگ تو اون ایستگاه سفید کینزکراس هست!

انفجار بزرگتر و مهیب تر که یکم اونورتر انجام شده و لکه ی سیاه بزرگی به فضا روانه کرده، مربوط به درگیری نهایی کله زخمی و لرد سیاهه! در اینجا لرد سیاه منفجر میشه و بزرگترین سیاهی هستی به فضای اطراف یهو پخش میشه!

اون خرده سیاهی ها هم که همینجوری ول هستند تو فضا، مرگخوارای لرد هستن که دونه دونه مرده ان اون وسط. اگه دقت کنیم دوتا گردالی سیاه گنده و یه گردالی سفید هم وسط و سمت راست تصویر دیده میشن که احتمالا گردی سیاهیا بلاتریکس و نجینی هستند، اون سفیده هم یه محفلیه که خب مهم نیست اصن


2.تصویری که پروفسور در کلاس نمایش داد را تشریح کنید!(15)"بازم تخــیل..."

تصویر کوچک شده


در این عکس سه اشعه ی نورانی به رنگهای زرد و قرمز و سبز دیده میشه که درواقع رنگهای نمادین برای سه گروه هافلپاف و گریفندور و اسلیترین هست! حالا اینکه چرا گروه ریونکلاو اصن نیست، خودش جای سواله.

اون چیزی که به نظر میرسه، این نورها مسیرهای آسمانی(در واقع کمربندهای سیارکی) هستن که هر دانش آموز باید در گروهش طی کنه تا به سعادت اخروی برسه و تو اون دنیا با رئیس گروه خودش محشور بشن. الان در مسیر هلگا هافلپاف اون نقطه ی سفیدی که بهش اشاره شده، به احتمال زیاد سیاره ی معرف سدریک دیگوری هست. تو مسیر سالازار اسلیترین هم خب مشخصا سفیدی ای مشاهده نمیشه چون همه سیاهن! تو مسیر گودریک گریفندور هم کسی مشاهده نمیشه دلیلش هم اینه که دامبلی به همشون یهو شونصد امتیاز میده میرن بالا پیش گودریک!


ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲۵ ۱۵:۵۴:۰۸
ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲۵ ۱۵:۵۹:۳۹
ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲۵ ۱۷:۲۵:۲۹

اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۹:۰۴ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین

از بین این تصاویر یک تصویر را انتخاب کرده و تشریح کنید!"تخیـل..."(15)


منظورتون این بود که لدفن انتخاب کنیم دیگه؟

اول این عکس رو به قشنگی نیگاه کنین تا حرف من براتون کاملا جا بیوفته.
همون طور که خودتون می بینید؛ این تصویر آبی می باشه و برای این که من ریونی هستم اون رو انتخاب کردم.

شوما قسمتی در این سیاره رو می بینید که با خط آبی پررنگ مشخص گردیده. خب، اگه این سیاره رو یک فرد تصوور کنین و بعد قسمت بالا رو سر ـش و زیرش رو که انگار یک انفجار ایجاد شده؛ قسمت پایینی ـش در نظر بگیریم () متوجه می شیم که... بـعــــــله! مثل این که زمان توالت سیاره فرا رسیده. (آیم سو ساری پروفسور! چاره ای نبود.... پای ده نمره در کار ـه.)

خب، همون ور که همه سیاره های جادویی شناس می دونن؛ موقع توالت رفتن هر سیاره، موقع نابود شدن ـشه!

قشنگ شوما می بینید که محفظه ای باز شده و سیاره می خواد تمامی کثیفی ها و آلودگی هایی رو که در طول چندین میلیارد سال داشته رو به درون کهکشان بسپاره. (حالا فهمیدین که چرا کهکشان این قدر شهاب سنگ داره؟ خب، اون ها در واقع، همین مواد زائدی هستن که... خودتون می دونین و بعد از گذشتن قرن ها، سفت شدن.

در قسمت بالای این سیاره که با رنگ بنفش جادویی مشخص شده؛ مغز سیاره برای این که از درد از بین رفتن بکاه ـه؛ تصمیم می گیره که از یک طرف دیگه هم زوائد ـش رو بیرون بده. حالا از کجا، ما بحث نمی کنیم.

کنار این سیاره جادویی بزرگ، شوما دو نقطه ـی سیاه و یک نور سفید رو مشاهده می کنین و اگه کمی زوم کنینی روش؛ متوجه می شین که یه صورت فلکی جادوییبه شکل یک کله کچل با دو تا چشم نا هم اندازه و یک لب رژ لبی جادویی بوجود اومده. (اون سیاه ها ستاره ـن. منتها واسه ارباب، ستاره سفید داشتن ننگ داشته و دستور داده که رنگ ـشون کنیم.)

برای این که درک ـتون دچار اختلال نشه؛ من خودم صورت فلکی رو کشیدم.

تصویری که پروفسور در کلاس نمایش داد را تشریح کنید!(15)"بازم تخــیل..."

اولین چیزی که با دیدن این تصویر به ذهن هر نابغه ـی می رسه؛ فلش تو ذوق زن مضحک سفید مسخره وسط ـشه.

در اصل، این تصویر باید یک تصویری در مایه های استخری با نور افکن های جادویی رنگارنگ و چندین فرد داخل ـش (با حجاب کامل.- آب دهن ـتون بند بیار، لی جردن!) باشه؛ اما به لطف کار های هری پاتر، این جوری شد و تار در اومد این عکس. چرا؟ چطور؟ چگونه؟ الان می گم من، قصه ـش تو این پسته:

یه روز که توی خونه/
تنها می شه هری ِ نینی/
میبینه توی ظرفی، یه عالمه چوبدستی!/
برمیداره اون ها رو،/
تو دهن ـش می ذاره؛/
دماغ و دست و پا هم فراموشش نمی شه./

خلاصه، هری وقتی داخل یه ظرفی، یه عالمه چوبدستی می بینه؛ همه اون ها رو برمیداره و گاز می زنه و خودش رو ماساژ می ده و اینا. خلاصه، کار های اون باعث می شن که مغز چوبدستی فلور (بال خشگ شده پروانه جادویی) در بیان و دیگه چوبدستی کار نکنه. هری هم یکمی از موهای فلور که وقتی با اون دست داده بود؛ روی دستش مونده بود رو می گیره و توی چوبدستی می ذاره و فلور هم نمی فهمه.

درسته که چوبدستی خراب نشد؛ اما کار هایی که قبلا فلور می تونست بکنه رو دیگه موفق نشد انجام بده. مثلا درست کردن یک تصویر با کیفیت خوب ظاهر کنه!

فلش تو عکس واقعی، داشت نشون می داد که دافنه و آماندا بینی ـشون رو گرفته بودند تا بوی بد لی جردن را حس نکنند. عرق جادویی لی جردن بدترین چیز بود و فلور می خواست با فلش به رد محو سبز بوی عرق جادویی لی اشاه کند و سازمان آنتی ساحریال را ... (خیلی لو دادم؟:worry:) بگذریم.

حالا ممکنه برای بعضی ها سوال بیاد که استخر جادویی به کلاس نجوم چه ربطی داره؟
نکته اول: فلور می خواست به سوروس اسنیپ ثابت کند که با نشان دادن عکس های استخر های آسلامی کاملا مخالف بی ناموس جادویی بازی است.

نکته دوم: این استخر سر پوشیده نبود و بالای آن خورشید زیبای جادویی درخشان بود و فلور می خواست بگه که از این استخر ها، نمای این خورشید بهتره و بچه ها رو تسترال کنه که برن استخر.

حالا چرا مشتاق رفتن بچه ها به استخر بود؟

فرضیه جادویی اول: ممکن است فردی در صورت بیشتر شدن بازدید از استخر، فلور را استخدام کند تا در سکوی آن پریزادی برقصد.

فرضیه جادویی دوم: ممکن است مدیر دلا صاحب یک... یک... استخر شده باشد. و می خواست تبلیغ کند

فرضیه بسیار جادویی سوم: ممکن بود فلور دلاکور، پروانه صورتی ـش رو در ته استخر جا گذاشته باشه و بعد برای کمک خواستن روش نشه. بعد برای همین به بچه ها بگه که برن استخر که مدیران اون جا مجبور بشن زود آب جادوی استخر رو عوض کنن و فلور بتونه پروانه عزیز ـش رو بر گردونه.

اما، در این عکس تار، هیچ چیزی معلوم نیست. برای همین همه این ها رو می ذاریم به حساب تخیل. پروفسور می تونن از دیدن واقعیت سر باز بزنن.





تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۱:۴۳ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
ریونکلاو:

هلنا راونکلاو:29
الادورا بلک:30 ^____^
دافنه جاخالی ده گرینگرس:30
پادما پاتیل:28+1/5(2)=30
لینی وارنر:30 ^____^

جمع خالص:149


اسلیترین:

آدریان پیوسی:30 ^__^
آنتونین دالاهوف:30 ^_^
سوروس اسنیپ:30 ^___^
پانسی پارکینسون:29

جمع خالص:119


گریفندور:

تد ریموس لوپین:30 ^_____^
گیلدوری لاکهارت: 28+2=30
بانوی چاق:28+1=29
چارلی ویزلی:21+2=23

جمع خالص:112



هافلپاف:

رز ویزلی:30 ^___^
هوگو ویزلی:30^_______^

جمع خالص:60

^_^=خوشمان آمد


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ سه شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۲

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
جلسه سوم!

دانش آموزان بر خلاف همیشه ساکت، روی صندلی های بالای برج نشسته بودند و جز نگاه هیچ صحبتی رد و بدل نمی کردند. با اخرین اخبار در مورد هیولای هاگوارتز هیچ کس دوست نداشت ساعت دوازده شب دور از محیط مسکونی روی یک برج بی در و پیکر که فقط آسمان از آن قابل مشاهده بود بماند!

بالاخره رز سکوت را شکست.
-جل المرلین!پروفـــ دلا هنوز نیومده!

الا سرش را تکان داد و گفت: من که می دونم همـش زیر سر اون شوهرش بیلـه!معلوم نیس تا چه حد کتکش زده که الان نمیاد!خب بیـله دیگه، از بیل و کلنگ انتظار بیشتری میشه داشت؟!

آیلین سرش را با تاسف تکان داد و فریاد زد: اصن یعنی چه...اگه تا پنج دقیقه دیگه نیاد هممون میریم نجاتش می دیـــــــــــــم!هوهاهاها! .

آماندا که از شدت اضطراب مشغول کوتاه کردن ناخن های سخت و محکمش با دندان بود گفت: هنـوز پنج دقیقه مونده!اگه تا پنج دقیقه دیگه نیاد...

ناگهان در همان سکوت در با صدای وحشتناکی باز شد و شخص سیاه پوشی که روی هوا معلق و روی سرش را با کلاه شنلش پوشانده بود آخر پله ها را هم طی کرد و به طرف جیمز رفت!

-جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!من یه گریفندوری شجاعـم، چه طور جرئت می کنی منو بترسونی؟!

یکی از شاگردان نابغه ی گریفندور فریاد زد: اون یه دیوانه سازه!

جیمز هم که زیر لب چیزی در مورد پسر هری پاتر بودنشش می گفت چوبدستی اش را رو به شخص سیاه پوش گرفت و فریاد زد: اکسپرلیاموس!

همراه با موج خنده ی دانش آموزان بچه نهنگی مشغول جست و خیز در کلاس شد.بالاخره شخص سیاه پوش که دیگر نفس نفس نمی زد کلاهش را برداشت و موهایش بلوندش را رها ساخت و پرسید: دارین واسه کلاس ورداتـون تمرین می کنیـن؟!

سپس به کسی مهلت نداد چیزی بگوید و ادامه داد: به خاطر این سخت کوشیـت سه امتیاز واسه گریفندور!فوری میریم سراغ درس امروزمون که همین الآنشم به اندازه کافی دیر شده!
همونطور که می دونین علم ستاره شناسی چیزی نیست که هر کسی بتونه از زیبایی میهوت کنندش سر دراره و بتونه توصیفش کنه!زیبایی فضا برای همه قابل درک نیست...رنگبندی شگفت انگیزشون!بی نظمی در عین منظم بودنش...مثلا کی میتونه زیبایی عمیق این تصویرو توصیف کنه؟!

سپس با تکان چوبدستی اش تصویری در هوا ظاهر شد!
تصویر کوچک شده


همه ی دانش آموزان با شگفتی به تصویر خیره شدند.لی دم گوش دافنه زمزمه کرد: تو تو این زیبایی ای می بینی؟!

دافنه فقط برای ضایع کردن لی سرش را به نشانه تائید تکان داد و گفت:مگه تو زیبایی مبهوت کننده ی اینو نمی بینی؟! اون نقطه اصن...شگفت انگیزه...!

-چرا اشک میریزی؟!

-اشک شوقه اینا...شوق دیدن زیبایی این تصویر!

فلور با صدایی بلند تر ادامه داد به صحبت هایش:شما مبتدی ها هیچ وقت از زیبای این تصویر راز و رمز های اون نقطه چیزی نمی فهمین!

همه ی دانش اموزان به تصویری که تغییر می کرد و تکالیف رویش نوشته می شد چشم دوختند و منتظر باقی حرف های فلور شدند.
اما پس از چند ثانه سکوت متوجه شدند او در کلاس نیست و بدون هیچ توضیحی غیب شده!

تکالیف:

1.از بین این تصاویر یک تصویر را انتخاب کرده و تشریح کنید!"تخیـل..."(15)

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


2.تصویری که پروفسور در کلاس نمایش داد را تشریح کنید!(15)"بازم تخــیل..."


ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲۳ ۲۲:۱۹:۱۳

بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.