با این که شخصیت انتخابی خودمه ولی باید اعتراف کنم جای هری بودن بزرگترین ننگیه که میشه باهاش یه نفرو متهم کرد!
البته تقصیر خودشم نیست طفلکی!تقصیر نویسنده شه که از فرط علاقه از اونور بوم هلش داد پایین!
اول از همه با خلق موقعیت های بسیار شانسکی! سر راهش و دوم با تعریف هایی که بعضیاشو من هرچی در وجود هری دنبالش گشتم نتونستم پیدا کنم!
اگر من جای هری بودم می رفتم رولینگو می زدم که تا این حد از شخصیتم یه چیز خز درآورده!
از شوخی گذشته فقط یه کم و فقط یکم! از مغزم به جای قلبم استفاده می کردم تا بعد از اینکه خرابکاری به بار آوردم مجبور نشم برای زدودن حس گناه بقیه رو متهم کنم! البته هر دفعه با شانس و اینا تونست خودشو از وضعیتی که با بی فکری توش گرفتار کرده بود خلاص کنه ولی همیشه آسیبو اطرافیانش باید تحمل می کردن و جارو دستشون می گرفتن دنبال خرابکاری این بچه!هری بچه خوش قلبی بود ولی خیلی بی فکر بود.
و نمی دونم این بی فکری به خاطر این بود که واقعا مغزی برای فکر کردن نداشت؟!یا به خاطر این بود که فکر می کرد هر کاری خودش انجام میده بهترین کاره و بی نیاز از مشورت با اطرافیان به ویژه بزرگتراست؟یا هر دو مورد؟
کاری که اگه به جاش بودم انجام نمی دادم این بود که هیچوقت با جینی ازدواج نمی کردم!