و با نمایان شدن جیمز و تدی در انتهای راهی که لرد قرار داشت، شکش به یقین تبدیل میشه و برقی اندرون چشماش نمایان میشه.
- تو چی گفتی جیمز؟ گفتی تمام این جن هارو بخریم؟
تدی و جیمز یک لحظه متوقف میشن و به بازار پیش روشون که شامل هزاران هزار جن خونگی میشه نگاه میکنن و آب دهنشونو قورت میدن. جیمز سوت زنان سرشو به سمت مخالف تدی میچرخونه و میگه:
- مطمئنم دامبلدور به خرید ده تاشونم راضیه.
تدی درحالیکه ابروشو بالا انداخته، به جیمز زل میزنه.
- اونوقت به اینم فک کردی که اگه خواسته ی دامبلدور خرید جن خونگی نباشه چه اتفاقی میفته؟
جیمز با بیخیالی شونه هاشو بالا میندازه و جواب میده: مهم نیست! اگه نخواستشون میفرستدشون هاگوارتز!
تدی و جیمز شروع به قدم زدن توی بازار میکنن و درست جلوی جایی که لرد قرار داره متوقف میشن. جیمز دستشو تو جیباش فرو میبره و چندین سیکل و نات بیرون میاره و کف دستش به نمایش میذاره.
- به نظرت با اینا چندتاشونو میتونیم بخریم؟
تدی با تردید سرشو نزدیک تر میکنه تا ببینه واقعا گالیونی تو دست جیمز موجود هست یا نیست و بعد از نیافتن حتی یک گالیون میپرسه:
- دوتا؟
جیمز دستشو مشت میکنه و صدای جیرینگ جیرینگ سکه هارو در میاره و میگه: نه تدی، حداقل ده تاشونو میتونیم بخریم ... سلام آقا! ما ده تا جن خونگی میخوایم!
فروشنده ی جنای خونگی با کلی ذوق و شوق و احترام جلو میاد و تعظیم کنان میگه: معلومه که میشه! چرا که نه ... الان بهترین جنای خونگی رو نشونتون...
اما با باز شدن دستای جیمز و نمایان شدن سیکل ها و نات ها حرفش نیمه کاره میمونه.
- اینا تمام پولتونه؟
جیمز سیخونکی به تدی میزنه و تدی با گفتن "آهان" ـی دست به کار میشه و از تو جیبش یه کیسه بیرون میاره و با دستاش اونو بالا و پایین پرتاب میکنه. فروشنده نگاهشو تیز میکنه و سعی میکنه تعداد سکه های درون کیسه رو حدس بزنه.
- نهایتا پولتون به دو تا میرسه. تازه اگه همه ش گالیون باشه! بهتره دو تا از همینارو انتخاب کنین و ببرین و چونه ی الکی نزنین.
لرد با تلاش و کوشش زیاد سعی میکنه توجه تدی رو به خودش جلب کنه. اما تدی به دو تا جن خونگیه بغل لرد اشاره میکنه و میگه: این دوتارو میبریم!
جیمز قدمی به جلو برمیداره و میگه: چی چیو همین دوتا؟ مطمئنم پول ما ارزش سه تا از اینارو داره. بنابراین ...
جیمز مشغول بررسی جنای خونگی میشه و با انگشتش تک تک جنای خونگی رو از نظر میگذرونه و این دوباره لرده که شروع به انجام دادن حرکات عجیب میکنه تا جیمز انتخابش کنه.
- همینه! این یکی به نظر زبر و زرنگ میاد. این سه تارو میبریم.
اما اینبار هم انتخاب جیمز و تدی، لرد نبود. تدی کیسه ی گالیون و جیمز سکه های توی مشتشو تحویل فروشنده میدن. فروشنده شروع به وزن کردن سکه ها تو دستش میکنه و بی توجه به لرد که از انتخاب نشدنش، به شدت به جنبش در اومده بود و سعی در عوض کردن نظر جیمز و تدی داشت، میگه:
- نه نمیشه، ارزش این جنا بیشتر از این حرفاس. امکان نداره ... آخ! چی کار میکنی بچه؟
جیمز با یویوش یکی میکوبه تو سر فروشنده و جیغ و ویغ کنان میگه: به من گفتی نه؟ ارزش پولای ما پایینه؟ بگم آقای بلوپ بیاد با کل هیکلش روت بشینه له بشی؟
فروشنده با شنیدن آخرین جمله ی جیمز وحشت میکنه و تو تصوراتش آقای بلوپ رو یه مرد هیکلیه دو متری با 200 کیلوگرم وزن تصور میکنه. بنابراین من من کنان میگه:
- ن نه. چرا میخواین م مزاحم آقای بلوپ ب بشین؟ با هم به نتیجه میرسیم خ خب.
جیمز یویوشو تهدید کنان بالا و پایین پرتاب میکنه و میگه: پس همین سه تارو بده بیاد.
فروشنده که نمیخواد با این قیمت پایین سومین جن خونگی رو تقدیم اونا کنه، اشاره ای به لرد خانگی میکنه و میگه: تنها کاری که میتونم براتون بکنم اینه که به جای آخری، این یکیو تحویلتون بدم.
جیمز جلو میاد و چشم تو چشم با لرد میشه.
- ولی این خیلی خشن میزنه، انگار افکار شیطانی تو سرش می پرورونـ... باشه خب! قبوله ... ولی الکی بهمون انداختا!
جیمز جمله ی آخرو آروم رو به تدی بیان میکنه که برعکس خودش، از معامله ی امروز خوش حاله. لرد هم نفس راحتی میکشه و با شیطنت به دو جن خونگیه دیگه نگاه میکنه. شاید الان نتونه بعنوان یه ارباب به مرگخواراش دستور بده، اما حداقل دو تا جن خونگیه دیگه رو که میتونه تو کنترل خودش در بیاره.