هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

شصت و نهمین دوره‌ی ترین‌های سایت جادوگران برای انتخاب بهترین‌های فصل بهار 1403، از 20 خرداد آغاز شده است و تا 24 خرداد ادامه خواهد داشت. از اعضای محترم سایت جادوگران تقاضا می‌شود تا با شرکت در عناوین زیر ما را در انتخاب هرچه بهتر اعضای شایسته‌ی این فصل یاری کنند.

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۲ چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۳

مادام رزمرتا old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۵ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۵:۴۱ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴
از کجا شروع کنم؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 43
آفلاین
جیمز و نویل با شنیدن این حرف محکم همدیگر رو بغل کردند و در حالی که با آه و ناله به پشت همدیگر می زدند شروع به خواندن کردند:

-اگر بار گرااان بودیم و رفتیــــــــــتم ، اگر نا مهربان نبودیم که بازم رفتیـــــم ، اگر بار...

تدی که یه کم و تنها یه کم عاقل تر از جیمز و نویل بود اون ها رو بغل نکرد و فقط به هم خوانی اکتفا کرد. و هاگرید که تحت تاثیر قرار گرفته بود ، دستمال کثیف گل من گلی (گل منگولی؟) ش رو از نم کجاش در آورد بود و اشک هاش رو پاک کرد و بعد طی یک حرکت انتهاری به طرفشون رفت و خودش رو روشون انداخت و سعی کرد بغلشون کنه.

جیمز:

-یا مرلیــــــــــــــــن! مردیم! ما مردیم! ما مردیم! همه جا تاریکه! داره صدای رعد و برق میاد, الانه که بارون میباره! چرا اینطوری شد؟ مگه من چیکار کردم؟ من همیشه طرفدار ریش دراز بودم! مگه اون نگفت اگه جزو سفیدها باشم میرم پیش حوری ها؟ دروغگووووو

نویل:

-جیغ نکش کر شدم مطمئنم مامان بزرگم این دفعه بهم افتخار میکنه. من شجاعانه مردم هرچند که همه جا تاریک و ظلمانیه ولی همانا ما هم یه روزی رستگار میشیم جیمز

بالای تنه ی غول پیکر هاگرید

تدی تعدادی از بچه ها رو بسیج کرده بود تا با همدیگه بلکه بتونند هاگرید رو از روی نویل و جیمزز بلند کنند. اما هاگرید که کاملا" احساساتی شده بود دست بردار نبود و مثل رگبار پاییزی اشک میریخت.

تدی:

-هاگرید ، دادش بلند شو لهشون کردی ، بد نیست آخه یه نگاه به هیکلت بندازی بعد از این اداها دربیاری آخه برادر من! مگه تو ...

صدای تدی در صدای جیغ هم کلاسی هاش گم شد...



پاسخ به: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۱۸:۱۳ دوشنبه ۹ تیر ۱۳۹۳

نویل لانگ باتم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۶ دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۳
از همه جوگیر ترم !!! اینو میدونم !!!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 83
آفلاین
نویل که داشت غش میکرد گفت :

- هاگرید مطمئنی که درست امدیم ؟؟

- آره . همین چند وقت پیش اینجا بودم .

- پس چجور الان سالمی ؟؟

- جانم ؟؟

- تا حالا این تابلوئه رو خوندی ؟؟

- کدوم ؟؟

جیمز جیغ زنان گفت :

- مگه جز این تابلوی دیگه ای هم هست ؟؟

- آره . مثلن یکی هست که روش نوشته :

قتلگاه جادوگرای بووووقی

- البته به زبون هچل هفت سانتوری !!

- ممنون از جوابای قانع کنندت .

- خواهش میکنم جیمز . فقط یه کم کمتر جیغ بزن هر لحظه ممکنه اینجا پر از سانتور بشه و خودت بقیه دانستانو میدونی !!

نویل با صدایی چند برابر بیش از جیمز گفت :

من میدونم ما میمیریم !! ( گرفته شده از کارتون سفر های گالیور )

چون تدی یه کم و تنها یه کم عاقل تر از جیمز و نویل بود یواش گفت :

- چیزه ؟؟؟ یه صدا هایی نمیاد ؟


شاید وجودم به خیلی ها ارامش نده . . .
ولی همین که حضورم حرص خیلی هارو در میاره . . .
بهم انگیزه خیلی بالایی میده . . .


پاسخ به: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۱ دوشنبه ۹ تیر ۱۳۹۳

گيديون پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲:۵۳ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹
از ش دور بمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 533
آفلاین
سوژه جدید

روی تختش نشسته بود و غرق افکارش بود. به مسائل مختلف مدرسه، دوستانش و هزاران چیز دیگر می اندیشید. روز ها عادی شده بودند و دیگر اتفاق خاصی نمی افتاد غیر از تکالیف سنگین استاد ها. گیدیون با خودش گفت:

- کاش اتفاق جدیدی بی افته. یک ماجراجویی یا تعقیب و گریز، هرچی.

درست همان لحظه یوآن نفس نفس زنان داخل شد. مو هایش توی چشم های مثل روباهش ریخته بود.

- گیدیون کجایی؟ کلاس جانوران جادویی الانه که شروع بشه. فقط 2 دقیقه وقت داریم! :worry:

سریع کتاب هایش را بغل زد و با حداکثر سرعت به محیط اطراف قلعه شتافت. دعا دعا میکرد که به موقع سرکلاس برسند. به هرحال اوسریع ترین دونده نبود و 2 دقیقه هم زمان زیادی نبود. وقتی رسیدند هاگرید گفت:

- آه درست به موقع رسیدید.

گیدیون کنار جیمزو تدی ایستاد و منتظر تدریس ماند. هاگرید گفت:

- امروز برای تدریس باید به یک جنگل دیگه خارج از محوطه هاگوارتز بریم.

سپس با این حرف به راه افتاد و پشت او دانش آموزان دوان دوان دنبالش رفتند. گیدیون در حالی که پهلویش درد گرفته بود از جیمز پرسید:

- می...میدونید...دا...داریم...کجا...میریم؟

جیمز شانه اش را بالا انداخت و گفت:

- هیچ کس نمیدونه.

چند ساعت بعد

همه دانش آموزان روی زمین ولو شده بودند. تدی گفت:

- هاگرید هنوز نرسیدیم؟
- چرا رسیدیم.

برگشت تا تابلوی پشت سرش را بخواند که او و همه دانش آموزان با خواندن آن نوشته خشک شدند.


به جنگل اهریمنی خوش آمدید


مکانی که هیچ کس از آن جان سالم به در نبرده است.


.......................................................................................................................

همون طور که میبینید سوژه ی ساده ای هستش. با تخیل خودتون پرورشش بدید.


ارزشی نیمه اصیل!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۱۵:۵۱ شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۳

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ جمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۳۴ جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۴
از ان مغرب به افق تهران ساعت بیست و سی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 34
آفلاین
سوژه جدید
= = = =
جیمز سیریوس پاتر، پسرِ پدرِ کله زخمی، از زمانی که شنل نامرئی و نقشه غارتگر را به ارث برده بود، دیگر یک جا بند نبود.فعالیت مخفیانه اش در ساعات پایانی شب تازه شروع می شد. آخرین شاهکارش جاروسواری به همراه تد در نیمه های شب بود،بدون این که کسی متوجه شود. و امشب تصمیم گرفته بودند که سری به بخش ممنوع کتابخانه بزنند.بیشتر برای این که کتاب های خشمگین را از خواب بیدار کرده تا سر و صدا کنند.
آن ها اکنون در بین انبوهی از قفسه های طویل کتابخانه در حال بررسی موقعیت بودند.
جیمز:
-اون کتاب رو ببین تدی!خیلی چشمم رو گرفته!به نظر می رسه وحشی باشه.تکون هاشو می بینی؟اوه...اوه...
تدی به مسیر دست جیمز نگاهی انداخت و گفت:
-فقط سوال اینه که چطور از اون ارتفاع بیاریمش پایین!افسون جمع آوری این جا کار نمی کنه.
-
جیمز دست در جیبش کرد و یویوی نارنجی رنگش را جلوی چشمان تد تکان داد.حلّال همه ی مشکلات همیشه به دست یویوی جیمز بود.
-افسون افزایش طول بهش مالیدم!تا ده متر می تونه بره و بیاد!
به آرامی از زیر شنل به بیرون خزیدند و جیمز با نهایت دقت یویو را به سمت کتاب مشکی نشانه رفت.
بینگ!
با پرتابی ده امتیازی، کتاب از بالا به پایین سقوط کرد.
تالاپ!
هیچ اتفاقی نیفتاد.نه خُرخُری!نه نعره ای و نه حتی سوزه ای!کتاب مظلومانه بر کف زمین جا خوش کرده بود.
-عجب کتاب بوقی ای هستش.اون همه می لرزید چی بود پس؟!
از دو طرف کتاب را محاصره کردند و به آن نزدیک شدند.هنوز احتمال آن را داشت به آن ها حمله ور شود.ناگهان کتاب باز شد و به سرعت ورق خورد!نکته عجیبی که وجود داشت این بود که همه ورق های آن سفید بود به جز...
کتاب روی یک صفحه ثابت ماند.جیمز و تد در تاریکی بر روی آن خم شدند.تد دو طرف را نگاه کرد و آرام زمزمه کرد:
-لوموس خیلی کم!
چند سطر در برابر آن ها قرار گرفت که به سمع و نظرتان می رسانیم:
"وحشیانه ترین طلسم سیاه و فراموش شده در سه قرن اخیر
آیا دشمنان زیادی دارید؟
اصلا نگران نباشید
با اجرای این طلسم دشمنانتان کان لم یکن می شوند.(بدون نیاز به چوبدستی)
نکته:اجرای طلسم با همکاری دو نفر قابل اجراست.قبل از آموزش این طلسم یادآوری می شود که اگر در اجرای طلسم سرعت عمل نداشته باشید،شما نیز خواهید مرد.
اخطار: هشدار می دهم،هشدار می دهم و باز هشدار می دهم!متن این کتاب را با صدای بلند نخوانید.فقط در ذهن!
آموزش را با ذکر یک مثال بیان می کنیم:
(شما و دوستتان در کلاسی نشسته اید.دشمنتان هم در گوشه ای دیگر نشسته است.شما به دوستتان می گویید:
تو حاضری واسه عشقمون چیکار کنی؟
دوستتان بلافاصله باید بگوید:
واسه عشق تو
می دم قلبمو
به چه آسونی
می شم قربونی...)

به محض اتمام این جمله باید "به سرعت" !تاکید می کنم!به سرعت!از کلاس خارج شوید و یا خود را غیب کنید.خواهید دید که سقف کلاس فرو خواهد ریخت و یا صاعقه ای فرود می آید و یا هر چیز دیگ!مهم این است که دشمن نابود می شود.
با کمی تحقیق در کتاب های دیگر خواهید دانست که چه بر سر کسانی که زود از محل نگریخته اند آمده است.
اخطار پایانی: هیچ تضمینی نیست که به محض پایان جوابیه ی آن سوال، بلا نازل بشود.در مواردی حتی در اواسط جوابیه هم اتفاق ناگوار رخ داده است.پس توصیه من: هشیاری مداوم!"

جیمز:
-تد؟
تد:
-چیه؟
جیمز:
-فکر کنم فصل تازه ای در سرکوب رفقای بوقیمون شروع شده...


خدا می دونه بعد از این که جیمز و لیلی رو به لرد فروختم، چقدر شکسته شدم.
خدا می دونه که از اون زمان تا حالا، یک شب هم خواب به چشمام نیومد.
رفقا، شجاع ترین افراد هم، همیشه یه ذره ترس باهاشون هست.
گناه من هیچی نبود. جز این که از شکنجه شدن می ترسیدم.
حق این نبود که این طور بهم سرکوفت بزنین.


پاسخ به: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۵ شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۳

گيديون پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲:۵۳ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹
از ش دور بمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 533
آفلاین
گریفیندوری ها به سرعت از غار خارج شدند. به محض اینکه خارج شدند، فریاد های آن ها فضای اطراف را پر کرد. بعضی به راختی مبارزه می کردندو بعضی در حالی که جیغ می کشیدند و یاگریه میکردند به زانو در آمده بودند.

با دردسر زیاد بالاخره دیوانه ساز ها عقب نشستند. گریفی ها در حالی که خوشحالی می کردند به سمت کوهی حرکت کردند. در همان لحظه مرلین ظاهر شد و گفت:

_ آفرین بر شما، شما موفق شدید از سومین و آخرین مرحله را پشت سر بگذارید.

تدی با شادمانی گفت:

_ حالا می تونیم برگردیم؟

مرلین سرش را به علامت مثبت تکان داد و گفت:

_ البته پسرم.

بلافاصله او وردی را زیر لب زمزمه کرد سپس بعد از چند ثانیه، گریفیندوری ها خود را در خوابگاه دیدند. درست همان لحظه هرمیون، لارتن، استر، چارلی و رون وارد شدند. همه با دیدن آن ها به جشن و پایکوبی پرداختند و نجات خود را از آن مکان اهریمنی جشن گرفتند.

***

پایان سوژه


ارزشی نیمه اصیل!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳

نویل لانگ باتم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۶ دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۳
از همه جوگیر ترم !!! اینو میدونم !!!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 83
آفلاین
نویل گریه کنان فریاد زد :

_ گودریک تو یه قاتلی !! مامان من از این میترسم !!

جیمز هم جیغ زنان گفت :

_ تدی . این همه مدت میدونستی با یه قاتل زنجیره ای دوستی ؟

_ اگه تو میدونستی منم میدونستم

آلیس که شوکه شده بود گفت :

_ بچه ها خودتونو کنترل کنید . کاریه که شده بهتره اون دارو رو نابود کنیم

آلیس دارو رو برداشت و با ورد دیسندیوم نابود کرد اما هنوز دمنتور ها بیرون غار منتظر اونا بودن اما با تعداد کمتر

آلیس با خونسردی تمام گفت :

_ خوب بچه ها ما یکی دیگه رو از دست دادیم . حالا با هم میریم بیرون و با دمنتورها میجنگیم .

_ بریم بیرون ؟

_ آره نویل . اگه کسی از دست رفت تمرکزتون رو از دست ندین وگرنه خودتون هم میمیرین

_ ولی من بچه ام آرزو دارم !!

تدی :

جیمز :

نویل :

گودریک گفت :

_ بریم



شاید وجودم به خیلی ها ارامش نده . . .
ولی همین که حضورم حرص خیلی هارو در میاره . . .
بهم انگیزه خیلی بالایی میده . . .


پاسخ به: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۱۳:۵۴ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۳ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۳:۲۶ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴
از اسمون داره میاد یه دسته حوری!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 305
آفلاین
- نه!

الیس که داشت پس می افتاد رو به جیمز کرد و گفت:

- چته بچه. عه! قلبم ریخت.

- تو اونو اجرا کردی؟

- چیو؟
دستی بر پیشانی خود زد:

- خب ورد رو دیگه.
الیس لبخند گل و گشادی زد و گفت:

- خوب اجرا کردم؟

- ما چقدر خنگیم. الان جنابعالی سپر مدافع هامونو جمع کردی.

سر ها روبه الیس برگشت ولی الیس بی هیچ کلامی دستش را روبه رون نشانه گرفت. ایندفعه سر ها رو به رون برگشت اما رون به بیرون غار اشاره کرد. دوباره سر ها رو به بیرون برگشت و...

-فرار کنین!

تمامی سپر های مدافعی که بازحمت و کمک مرلین درست کرده بودند به چوبدستی الیس برگشت. و طبیعی هست که با نبود سپر های مدافع دیوانه ساز ها به سمت غار هجوم بیارن.

- زودتر اون دارو رو بیارین بیرون.

- د اخه لامصب بیرون نمیاد. رفته اون ته گیر کرده!

گودریک شمشیرش را کشید. دیوانه ساز ها نزدیک بودن. باید کاری میکرد. بلند شد. یه جور پر اباهتی واستاد که باد شنلش رو تکون بده. بعد دوربین با زاویه بیست درجه نسبت به زمین گودریک رو نشون داد. ملت گریفی از اون همه شجاعت به وجد اومدن.

- افرین گودریک!

- تو افتخار گریفی!

- بهم احساس غرور دست داد!

ولی گودریک برگشت و شمشیرش رو کرد تو حلق لارتن!

ملت اجمعین گریف و دیوانه سازو و مرلینو و هرمیون و سالازار:


ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۱۵ ۱۴:۰۹:۰۶
ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۱۵ ۱۴:۱۰:۴۶

شیفته یا تشنه؟

مسئله این است!


پاسخ به: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۸ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۳

نویل لانگ باتم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۶ دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۳
از همه جوگیر ترم !!! اینو میدونم !!!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 83
آفلاین
از اون جایی که رون هر از چند گاهی یه چیزی میگه که اکثر وقتا به هیچ دردی نمیخوره همه اینجوری شدن :

_ چیه خب ؟ مگه نمی خواین اون شربت که در دسترس نیست ( یکی نیست بگه مگه خط موبایله ؟ ) بدست بیارین ؟ مگه آکسیو ماله بدست اوردن چیزای دور از دسترس نیست ؟
آلیس با عنوان نماینده از طرف بقیه گفت :
_ رون ، همه چیزایی که میگی درسته ولی ما از این که تو یه چیزی رو درست گفتی تعجب کردیم !

_ تقصیر منه دیگه باید میذاشتم ان قدر به لارتن ور میرفتین تا موهاتون رنگ دندوناتون میشد

_ باشه . رون ، معذرت میخوایم . جیمز ، خواهشا از ورد آکسیو استفاده کن .

_ باشه بزار چوبمو از چوب تدی که معلوم نیست با چی بهم چسبوندشون جدا کنم .

_ جیمز تو درگیر باش گودریک این کارو میکنه .

_ ولی من بلد نیستم . چجوری اجرا میشه ؟

_ ای بابا خودم انجامش میدم .

آلیس ورد آکسیو رو اجرا کرد و . . .


شاید وجودم به خیلی ها ارامش نده . . .
ولی همین که حضورم حرص خیلی هارو در میاره . . .
بهم انگیزه خیلی بالایی میده . . .


پاسخ به: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۱۸:۰۲ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۳

آليس لانگ باتم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۷ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۵۲ چهارشنبه ۲ مهر ۱۳۹۳
از پسش برمیام!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 266
آفلاین
- عوووووق!
- جیمز، چوبدستی تو به اندازه کافی بلند نیست. بیا مال منو امتحان کن.

جیمز از جاش بلند شد و به سمت تدی رفت. چوبدستی تدی رو گرفت و به مال خودش وصل کرد. باز چوبدستیان( ) رو در حلق لارتن فرو کرد اما دریغ از یه نشونی از دارو!

در همین حین رون که هیچ کس توجهی بهش نکرده تا حالا، این مدلی بلند میشه از جاش.
- رون! خجالت بکش. تو چندساعته این لامپو داری به ما نمی‌گی؟ نمی‌بینی ما لامپ لازم داریم این جا؟

آلیس فوری لامپ بالای سر رون رو قاپ زد و به سر چوبدستی‌ش وصل کرد. لامپ، چوبدستی رو داخل حلق لارتن کرد.
- جیمز، چیزی معلومه؟
- دارم یه چیزایی می بینم، فقط داروئه چه رنگی بود؟
- نمی دونم!
- این جا همه چی رنگین کمانیه!

در همین لحظه رون که از بی توجهی مفرط همه خسته شده بود، طوفانی راه انداخت و خودشو داخل ماجرا کرد.
- از اکسیو استفاده کنین!
- از چی؟

رون تصمیم گرفت بی توجهی پیشه کنه. چوبدستیشو از کمرش بیرون کشید و داد زد:
- اکسیو اکسپکتوپترونام!




تصویر کوچک شده


پاسخ به: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۱ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۳

گيديون پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲:۵۳ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹
از ش دور بمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 533
آفلاین
— جون مادراتون منو نکشین، من هنوز جوونم.

لارتن در حالی که التماس می کرد به امید اینکه کسی ازش پشتیبانی کنه به گریفی ها خیره ماند.

جیمز با بی حوصلگی گفت:

— لارتن این تنها راهه.

—نه حتما" یک را هی هست.

گودریک گفت:

— بخاطر گریفیندور لارتن!

—اصلا" راه نداره گودریک.

آلیس با عصبانیت گفت:

—اگر اجازه ندی به زور متوسل می شیما.

با این حرف سکوت سنگینی حکم فرما شد. کمی بعد گیدیون گفت:

— یک راهی هست.

لارتن هیجان زده پرسید:

—چه راهی؟

—باید کاری کنیم که اون دارو رو بالا بیاری.


ارزشی نیمه اصیل!


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.