بررسی پست شماره
96 سرزمین سیاهی هکتور معجون ساز:
نقل قول:
هکتور بعد از یک شب طولانی که تمام مدت آن را روی معجون جدیدی کار کرده بود از صندلیش برخاست تا به دنبال یک داوطلب برای تست معجونش بگردد.
شروع پست همیشه مهمه...ولی شروع سوژه جدید مهمه. اینجا شما یه مسئولیتی به عهده می گیرین. مسئولتتون هم جذب کردن خواننده اس. شروع شما ساده ولی جذاب بود. با توجه به شخصیتی که از هکتور ارائه دادین خواننده مطمئنا دلش می خواد بدونه شاهکار جدید هکتور چیه.
نقل قول:
-بلاخره تموم شد. اگه درست از آب در اومده باشه علامت شوم بانز برمیگرده سر جاش.
استفاده از سوژه های درون سایتی حرکت خیلی خوبیه که شما هم به بهترین شکل این کار رو انجام می دین.
نقل قول:
- برم بانز رو پیدا کنم بدم خودش بخوره. اصلا نیازی به امتحان کردنش نیست. من مطمئنم درست عمل میکنه.
اعتماد به نفس باورنکردنی هکتور هنوزم فوق العاده اس... و بهتر از اون استفاده شما از سوژه پاک شدن علامت شوم بانز برای درست کردن معجون هکتوره. هر چند که فقط مرگخوارا متوجه می شن که علامت شوم بانز چرا پاک شده و چرا هکتور داره سعی می کنه درستش کنه...ولی سوژه طوری نیست که بقیه هم گیج بشن یا احساس کنن چیزی رو از دست دادن.
نقل قول:
بعد از داد و بیداد های فراوان مرلین پیامی از جانب عالم بالا نازل شد:
-
مرلین با دیدن پیام نگاهی به اطراف انداخت و بعد از اطمینان از اینکه تنهاست گفت:
-اصلا من امکانات نمیخوام. خیلی هم همین امکاناتتون خوبه. خیلی هم پذیرایی عالم بالا عالیه.
برگشتن مرلین از عالم بالا تا این قسمت عالی بود. ولی بعدش زیاد لازم نبود! یعنی بهتر بود ادامه نمی دادین.(منظورم همون قسمتیه که شخصی از عالم بالا میاد.)
نقل قول:
هکتور همزمان با باز شدن در جام معجون را سر کشیده بود.
جمله اشتباه نوشته شده...نه؟
چون هکتور چیزی رو سر نکشیده بود.
نقل قول:
به نظر من این دیالوگ شکلک لازم داشت! اونم تو همه تکرار هاش. برای نشون دادن اشتیاق و از خود بیخود شدگی مرلین!
آزمایشگاه هکتور و حساسیتی که درباره اونجا و ورود و خروج اشخاص داشت عالی بود. این سوژه خیلی خوبیه که به هکتور اضافه کردین. گهگاهی می شه ازش استفاده کرد.
درباره سوژه مشورت کرده بودیم. سوژه خوب و سرگرم کننده ایه. شما هم روشن و واضح و بدون اینکه ماجرا رو بیخودی کش بدین سوژه رو توضیح دادی. سوژه جدید دادن به همین سادگیه. یه سوژه ساده و توضیحات روشن. بقیه ماجرا بستگی به سلیقه و انتخاب خواننده ها داره.
خوب بود.
____________________________________
بررسی پست شماره
97 سرزمین سیاهی مورگانا لی فای:
نقل قول:
مرلین بدون توجه به ابهت ملکوتی، و با حالتی بسیــــــــــار هپروتی، به طرف مورگانا دوید.
- اوه مورگانا! زوج همیشگی! از هزار سال پیش!
بعضی دیالوگا هستن که با شکلک تاثیرشون چندین برابر می شه. اینم یکی از اوناس. چون احساسات در این قسمت زیاده! مرلین فقط با کلمات نمی تونه احساسش رو ابراز کنه!
همیشه لازم نیست قبل از دیالوگ توضیحی بدین. البته اگه به نظرتون اینجوری بهتر باشه اشکالی نداره ولی احساس اجبار نکنین که شخصیت قبل از هر دیالوگی حتما یه حرکتی انجام داده باشه.
نقل قول:
مرلین خنده ذوق زده ای کرد.
-بانوی هزار و دویست و سی هشت و سال و سه ماه و بیست و سه روز و سه ساعت و سی وشش دقیقه ای من!
این قسمت خیلی جالب بود.همیشه سعی کنین طنزتونو از همچین نکته های ساده و پیش پا افتاده در بیارین. اینجوری خیلی دلنشین تر می شه. حتی اون عدد آخر(دقیقه) می تونست تو دیالوگ مرلین یه دو نه بیشتر بشه. چون جملش طولانی بود و یک دقیقه گذشته. و البته جای شکلک هم بعد از دیالوگ بود.
نقل قول:
- من فقط 22 سالمه مرلیـــــــــــــن! این برای بار 2525436465465613641654 ام
اصرار مورگانا به جوون بودنش سوژه خوب و جالبیه. ولی بالا دو بار از عددهای طولانی استفاده کردین. تکرارش خواننده رو خسته می کنه.
نقل قول:
مرلین به حالت ذوق مرگ هکتور را در آغوش عالم بالایی خود له و لورده کرد.
- به من گفت عزیزم! به من گفت عزیزم! بیا بریم خرید مورا!
این قسمت هم خیلی جالب بود...ولی بازم احتیاج به شکلک داشت! اینجوری به اندازه کافی نمی تونه ذوق و شوق مرلین رو به خواننده منتقل کنه.
نقل قول:
هرچند به نظر نمیرسیدمخلوط شدن معجون های هکتور چندان تفاوتی در کاربردشان داشته باشد.
اشاره خیلی خوبی بود! این که مرلین دائم جمله "بریم خرید" رو به همراه شکلک جیغ تکرار می کرد هم جالب بود. مخصوصا وقتی در جواب مورگانا گفت "بریم خرید حلقه"! چون تا اون لحظه خواننده نه می دونه و نه می تونه حدس بزنه که چرا مرلین اصرار داره برن خرید.
شما طنز ظریف و زیبایی دارین که به دل خواننده می شینه.
سوژه های شخصیت های سایت رو به خوبی شناختین و به خوبی ازشون استفاده می کنین.این هم نکته سنجی شمارو نشون می ده و هم احترامتون رو به شخصیت هایی که اعضای سایت از خودشون ارائه دادن. کارتون خیلی خوب بود.
کار خیلی خوبی انجام دادین که سوژه رو جلو نبردین. این سوژه ای نیست که لازم باشه پیش بره. این سوژه ایه که باید دور خودش بچرخه! کسایی که می نویسن هدفشون باید صرفا تفریح کردن باشه. شما هم دقیقا همین کارو انجام دادین.
خوب بود.
_______________________
بررسی پست شماره
58 زمان برگردان، کرنلیوس آگریپا:
پستتون کوتاهه. من مخالفتی با پست های کوتاه ندارم. پست رو اگه بی دلیل سعی کنین به اندازه و استاندارد خاصی در بیارین خراب می شه. ولی دیگه سعی کنین از این کوتاه تر نشه. این حداقل اندازه پستتون باشه.
نقل قول:
کراب که با شتاب از چادر بیرون میرفت جلوی راه ماشین مشنگی پرید و سعی کرد با علامت ایست دادن و با کشیدن فریادهای گوریل مانند بترسونتش.
این قسمت خیلی خوب بود. از شخصیت وینسنت در بهترین و مناسب ترین قسمت استفاده کردین.
نقل قول:
اما ماشین که زبان گوریلها را نمیفهمید، وقت نکرد که به موقع متوقف بشه و با قدرت به شکم ورقلمبیده کراب برخورد کرد و کراب را دو سه متر اونورتر پرتاب کرد. مرگخوار هایی که هنوز نترکیده بودن با شنیدن صدا از چادر بیرون رفتن و متوجه هیکل بی هوش (از همه لحاظ ) کراب شدن.
طنزی که بکار بردین خیلی خوبه. هم از شخصیت ها و ویژگی هاشون به خوبی استفاده کردین و هم از سوژه هایی که در پست های قبلی داده شده بود(مرگخوارایی که هنوز نترکیده بودن) و در کنار همه اینا خلاقیت خودتونم بکار برده بودین(در قسمت داخل پرانتز)! کارتون خیلی خوب بود.
نقل قول:
چطور تونستی یه نوجوونو در عنفوان نوجوونیش اینجوری شوت کنی؟
می تونستین کمی جلوتر برین! کمی اغراق کنین. مثلا تو سوژه ای که مرگخوارا داشتن شطرنج بازی می کردن لودو نصف شده بود. اینجا هم می تونست اتفاقی بدتر از شوت شدن برای کراب بیفته. گاهی لازمه موقع نوشتن از مسیر عادی خارج بشیم!
سوژه رو خوب پیش بردین. از سوژه هایی که تو مسیر بود به خوبی استفاده کردین. فقط جمله هاتون خیلی پشت سر هم هستن. بهتره گهگاهی به خواننده فرصت استراحت بدین! اینجوری شکل پستتونم بهتر و منظم تر می شه.
نقل قول:
-ای بی احساس! چطور تونستی یه نوجوونو در عنفوان نوجوونیش اینجوری شوت کنی؟ جواب پدر و مادرشو تو میدی؟ هر کسی که این چنین کاریرو بکنه باید قلبی از آهن داشته باشه! من نمیدونم که تو چه جونوری هستی اما اینجور بدجنسی در علیه یک مرگخوار بی آزار، برای من قابل تصور هم نیست !
دیالوگ برای بلا زیاد مناسب نبود. بهتر بود یه مرگخوار احساساتی تر انتخاب می کردین. و ضمنا اگه اتفاق دیگه ای برای کراب میفتاد این دیالوگتون هم جالب تر می شد. مثلا سرش قطع می شد(و همچنان زنده بود).
خوب بود.
نوشته های شما در حد زیادی تغییر کردن و این خیلی خوشحال کننده اس.
موفق باشید.