سلام فرزندم.
خیلی خوشحال میشم وقتی می بینم نویسنده های خوبی مثل تو هم میان و درخواست نقد میدن. مسلماً بهترین نویسنده ها هم گاهی نیاز به نقد دارن.
خب پسرم. پستت رو خوندم و بهت هم گفتم که پست خوبی بود در کل. فضاسازی ها خیلی خیلی خوب بود، استفاده ی درست از واژه ها، پاراگراف بندی ها، سبک نوشتن و خیلی چیز های دیگه کاملاً قابل قبول بود و هیچ ایرادی نمیشه بهشون گرفت.
من توی این پستی که تو زدی فقط به یه چیز می تونم ایراد بگیرم، که البته متأسفانه مهم ترین جز یک پست ـه.
داستان رول تو توی یه جمله این بود که سیسرون نشسته بود برای خودش غذا درست می کرد که درخواست کمک گرفت و رفت به یه پسر بچه کمک کنه، اما غذاش رو دزدیدن.
حالا به نظر خودت این داستان اونقدرا قوی هست که پشتوانه ی یه پست رول تکی باشه آقای هارکیس؟
در ضمن تو قرار بود یه پست سفید بنویسی. پستی که باهاش از بین سفید و سیاه و خاکستری، سفید بودن رو انتخاب کنی. من فکر می کنم خیلی داستان بهتری رو می تونستی انتخاب کنی.
حالا بیایم و راجع به همین داستان ـت صحبت کنیم.
حتماً می دونی که هر داستانی، یک نقطه ی شروع، نقطه ی اوج و نقطه ی پایان داره. اصولاً ترتیب این ها باید رعایت بشه.
تو شروع داستان ـت خیلی خوب و به اندازه بود، نقطه ی اوج ـش هم تقریباً خوب بود ولی وسط نقطه ی اوج داستان تموم شد!
درسته، این هم یه شیوه ای ـه که داستان رو توی اوج تموم می کنند، ولی یادت نره که باید به اوج داستان کاملاً پرداخته بشه و همه ی سوالاتی که در ذهن خواننده به وجود اومده جواب داده بشه، بعد تموم بشه.
الان من به عنوان خواننده اصلاً نفهمیدم این پسر بچه کی بود، کنار پناهگاه چیکار می کرد، سر سیسرون چی اومد و سوالات مشابه دیگه ای.
ولی در کل ازت راضی بودم سیسرون عزیز.
امیدوارم نقد من به دردت بخوره.
موفق باشی.