نقل قول:
بدون چوب لباسی هرگز!
Mommie dearest
بزاق چهارم: آب
تف تشت VS رستاخیز
بومب دنگ!آخر توقف بیش از حد آرسینوس کار دستش داد و یکی از بلاجرها که دید آرسینوس همینطوری مثل ماست ایستاده برای اینکه به حرکت تشویقش کند خودش را به او کوباند.
- و حالا آرسینوس جیگر رو داریم از تیم تفت تشت که با مخ به سمت زمین سقوط میکنه. چه میکنه این بازیکن!کتی هم از آنطرف با بی خیالی داشت پاتیلش را هم میزد که آرسینوس بغل دستش سقوط کرد و با زمین یکی شد. درنتیجه کتی بلاخره رضایت داد سرش را با بی میلی بالا بگیره. اما به جای دیدن آرسینوس با داور خشمگین و
کچل فیس تو فیس شد. با این حال کتی زرنگ شده بود. سریع از ضربه دمپایی داور یک جا خالی سوباسایی داد و باعث شد که داور برود قاطی باقالی ها.
تماشاگران:
داور حسابی کفری شده بود و برتی باتز با طعم استفراغ میدادی بهش بالا نمیاورد. برای همین تصمیم گرفت برود و حق کتی را کف دستش بگذارد که یکهو یادش آمد که وظایف داوری دارد و میتواند با کمک همین وظایف جد و آباد به رحمت مرلین رفته تف تشتی ها را جلوی چشمشان ظاهر کند. نتیجتا در حالی که همزمان خنده شیطانی میکرد و به کتی فحش های آبدار آسلامی میداد، سوار جارویش شد و با قیافه ای که حتی مادر سیریوس هم مقابلش کم میاورد خودش را به وسط زمین رساند. اما وقتی دست در جیبش کرد تا کارت قرمز به تعداد اعضای تف تشت درآورده و همه اشان را از بازی اخراج کند یادش آمد در پست قبل لباسش را با مایو عوض کرده و در حال حاضر جیبی ندارد.
داور:
تماشاچیان:
اعضای دو تیم:
داور که حسابی ضایع شده بود با خشمی دوبرابر قبل باز به دمپاییش متوسل شد و آن را پرت کرد به سمت تماشاچیان ولی از بخت بد ضربه اش خطا رفت و صاف خورد پس کله جنگ جهانی. جنگ جهانی همواره ثابت کرده بود که فاقد اعصاب درست حسابی است. همانطور که با 70 میلیون آدمی که زده بود در طول جنگ لت و پار کرده بود سر شوخی نداشت.
یه ثانیه طول کشید تا جنگ جهانی بپرد روی سر داور و چپ و راستش کند و البته در حین این کار مواظب بود که با عضلات پشت بازویش هم دلبری نماید.
- و اینم از داور که البته یکم هم برنزه شده. اوا؟ چی شد یه دفعه؟ به حق تنبون پاره مرلین یکی از اعضای تف تشت داره داورو به قصد کشت میزنه! به نظر نمی یومد کسی زیاد از این موضوع ناراحت شده باشد. تماشاچی ها خیلی سریع بسته های تخمه و پاپ کورن رو درآورده و مشغول شدند. هرازگاهی نیز سوتی برای جنگ جهانی میزدند. ظاهرا دیدن کتک خوردن داور از تماشای بازی برایشان هیجان انگیزتر بود.
جنگ جهانی که حسابی از سر و صدای ملت خرکیف شده بود داور را ول کرد و رفت مقابل جایگاه تماشاگران. درحالیکه حرکت های موزون انجام میداد برای ملت فیگور پشت بازو می آمد. ملت هم برایش دست ها زدند و جیغ کشیدند و لنگه دمپایی پرت کردند.
از اینطرف داور هم با اینکه نصف دندان هایش شکسته بود و همان چهارتا موی باقی مانده روی سرش را هم جنگ جهانی کنده بود حاضر به کوتاه آمدن نشد. با همان وضعیت اسفناکش سلفی یهویی از خودش گرفت و همراه پیامی تهدید آمیز فرستاد تو توئیتر که در همان لحظه حدود ده میلیارد دیسلایک دریافت نموده و رکورد شکست.
در تمام این مدت هم کتی بل فارغ از همه هیجاناتی که بالای سرش رخ میداد با چهره ای سرخ و موهای پف کرده معجونش را هم میزد. معجون کف کرده و غلیظ شده بود و به نظر میرسید تا اتمامش چیزی نمانده باشد.
صدای گزارشگر در ورزشگاه پیچید:
- همونطور که می بینید لوسیوس یه بار دیگه حمله میکنه .... البته سوروس هستش... چون لوسیوس چند دقیقه پیش منهدم شد.سوروس بازدارنده ای به سوی افق های بازدارنده ی کله ی وینکی پرتاب کرد. ولی چون چنین چیزی وجود نداشت بازدارنده محکم به کله ی کاربر مهمان برخورد کرده و کاربر مهمان در کمال رقت انگیزی مثل برگ درختی که هیچ برگی نداشت به سمت زمین سقوط کرد.
- بازیکن تف تشت افتادی روی زمین. درخواست نیروی امدادی از کنار زمین میشه...تف تشتیا از دیدن این صحنه بسیار شاکی شده و روحیه ی انتقام جویی در درون بیرونشان جوش زد. البته غیر از تریسترام که همچنان مشغول هیچکاری و علافی بود.
جنگ جهانی دست از ادا و اصول و جلف بازی برداشت. با موشکی که در دست داشت سوروس رو مورد هدف قرار داد و طوری سوروس رو محو کرد که خود سوروس هم متوجه نشد محو شده چه برسد به تماشاچیان!
چون اگر تماشاچی ها میدانستند که سوروس محو شده از جا برمیخواستند و جنگ جهانی را تشویق میکردند و آرمان های کریس آنجل و دیگر شعبده بازان معروف جهان، در حالی که نمرده بودند زنده میشد ولی چه میشد کرد که بخت با جنگ جهانی یار نبود.
در همان حال پالی با فریادی زمزمه وار که بوی پای آرسینوس را میداد به سمت دروازه حمله کرد تا گلی دیگر به ثمر برساند. اما موفق نشد.چون اعضای برخاسته از ماقبل تاریخ تف تشت ریختن سرش. آرسینوس دوباره پایش را وارد حلقوم پالی نمود. جنگ جهانی و وینکی طی یک حرکت قسی القلب پالی را تیر باران کردند طوریکه تکه هایش به گوشه و کنار پاشید و لوزالمعده ش افتاد دست کتی بل که سریع آن را وارد محتویات معجونش کرد. گوگل هم تبریک تولد استیو جابز را بسیار آروم به ستون فقرات پالی کوباند و البته تریسترام چون همچنان مشغول هیچکاری نکردن بود نتوانست بهشان ملحق شود و سرش بی کلاه ماند.
- خطای تف تشت علیه پالی... البته شما از روی قطر دو بازیکن می تونید بفهمید کدوم قوی تره... هواداران تف تشت که اگه می دونستن تیمشون قراره اینقدر خوب باشه بیش از هشتاد و شیش درصد ورزشگاه رو پر می کردند... ببینیم نظر داور و کمک داور چیه... نتیجه همچنان پنجاه به دویست هست به نفع رستاخیز...اما داور بعد از کتک هایی که نوش جان کرده بود نیاز مجدد به استراحت پیدا کرده بود. در آن لحظه گوشه ای برای خودش لم داده بود و داشت با گوشیش ور میرفت. بعد هم از استراحت زیاد خسته شد و از خسته شدن زیاد خسته و از طرفی آب پرتقالش تمام شده بود و از بس سلفی های خودش با مایو و دمپایی لا انگشتی را برای دوستانش فرستاده بود که حجم اینترنتش هم رو به پایان بود. پس بدون توجه به اعلام خطا و گزارشگر که داشت از پشت میکروفن حنجره اش را پاره میکرد از ورزشگاه بیرون رفت تا حجم اینترنت بخرد. بدون توجه به این موضوع که برای تمدید لازم نیست حتما به شرکت خدماتی اینترنت برود...
از سوی دیگر سدریک و مودی به قصد خونخواهی پالی، به بهانه گرفتن توپ به آرسینوس حمله ور میشوند ولی زیاد بخت با ایشان یار نبود چون قبل از اینکه به آرسینوس برسند با تیر برق بزرگی که وسط زمین بود برخورد کردند و منهدم شدند. کسی هم توضیحی برای این نداشت که وسط زمین بازی کوییدیچ تیر برق چه کار میکند.
تیر برق نیز بعد از اتمام ماموریتش با لبخندی ترول وار که روح آنتونین از بازی قبلی در آن نهفته بود از ورزشگاه خارج شد و به جاده ای دوردست در شرق جنوب آمریکای شمالی رفت.
با اینکه تا آن لحظه تنها دو بازیکن از تیم حریف مانده بود تف تشتی ها هنوز 150 امتیاز عقب بودند و زمان مسابقه داشت برای خواندن این جملات بی ارزش هدر میرفت.
- از تیم رستاخیز عملا دوتا بازیکن باقی مونده وهر چه دقایق بیشتری از بازی سپری می شه به پایان بازی نزدیکتر می شیم... خستگی رو میشه از ساق پای بازیکنا دید... تف تشت باید مواظب 50 امتیازش باشه چون خیلی ها با همین 50 امتیاز صعود کردن، تف تشت هم شاید با همین 50 امتیاز صعود کنه... البته این یه قانونه که اون تیمی برنده هست که گل های بیشتری بزنه.آرسینوس با مشاهده این اوضاع از شدت عصبانیت نزدیک مرز انفجار قرار گرفته بود. با اینکه از نظر تعداد بر حریف برتری داشتند ولی عملا کاری از پیش نمیبردند.
آرسینوس با سرعت به سمت اولین کسی که دم دستش بود پرواز کرد. وینکی درحالیکه جیغ های بنفش میکشید و با مسلسلش تیر هوایی میزد، دور ورزشگاه میچرخید و حریف میطلبید که ناگهان خودش را با آرسینوس فیس تو فیس دید. دودی که از کله آرسینوس بلند میشد وینکی را متوجه کرد اوضاع زیاد خوب نیست. برای همین دست از شلیک کردن برداشت و دست پیش گرفت تا پس نیافتد.
- وینکی دیگه اینطوری اصن نتونست. زیر مسلسل وینکی داشت درد میگرفت. وینکی از کله نقابی خواست که هرچه زودتر یه غلطی کرد تا وینکی نرفته جریان پیراشکی هارو...
آرسینوس دید وضعیت بحرانی است، سریع کراواتش را چپاند در دهان وینکی که دستش هم به جن نامحرم نخورده باشد.
- باشه بوقی ولی باید کمک کنی. پاشو یه فکری کن که مضحکه عام و خاص شدیم.
- مگه از اول ما مضحکه عام و خاص نبود؟ وینکی جن مضحکه خاص و عام خووب؟
دیدن آرسینوس در این حالت باعث شد وینکی برای بار اول دست از جر و بحث بردارد. بعد با حالتی که سعی میکرد نشانه ای از فهم و درکش باشد سرش را تکان داد و رفت تا اعضای تیم را از گوشه و کنار جمع کند.
فلش بک- افقِ جزایر بالاکبالاخره سوخت موشکی فرغون تته پته ای کرد و خاموش شد تا تیم تفت تشت بار دیگر با مغز روی زمین فرود آیند.
اعضای تفت تشت: :
منظره ناموسی که شکل گرفته بود، دوربین را مجبور کرد تا صحنه را برفکی کند. کمی طول کشید تا ملت یک بار دیگه ریکاوری کرده و به وضعیت نرمال برگردند.
بعد دست جمعی رفتن تو کار کتی بل. از عوامل پشت صحنه یک عدد تلمبه قرض گرفتند و کتی را از کف فرغون با کاردکی جدا کردند.
بعد از اینکه کتی به اندازه کافی باد شد ملت تف تشتی دست از کار کشیدند و عقب ایستادند تا نتیجه کار را مشاهده کنند. کتی با یک نفس عمیق از جا بلند شد و نگاهی به دور و برش انداخت. بعد به هم تیمی هایش که مثل تسترال بهش زل زده بودند خیره شد و آخر سر هم
طور به دوربین زل زد.
- کتاب نظریه نسبیت من رو کی برداشته؟
ملت تف تشت:
چند دقیقه بعد- همونجاظاهرا قرار نبود آبی از کتی گرم شود. کتی مثل همیشه نبود. حتی دیدن وینکی با کلاه گیس بور نتوانسته بود او را سر ذوق بیاورد. درحالیکه با دیدن نگاه تسترال وار هم تیمی هایش سری به نشانه تاسف تکان میداد، دست گوگل را کشید و به گوشه ای خلوت برد تا مشغول سرچ کردن شود.
بقیه نگاه سنگینی به کتی انداختند ولی کتی به سمت چپ مغزش دایورت کرد.
تف تشتی ها متوجه شدند که کتی بل را باید بی خیال شوند! پس دور هم نشستند و مشغول همفکری شدند تا راهی برای مشکلشان پیدا کنند. بعد از کلی تفکر آرسینوس یادش آمد که زمانی عضو شورای الهی آسمانی زوپس بوده و میداند چطور باید اعضای زوپس را احضار کرد. چون از داخل بالاک به بخش بلیت ها دسترسی نداشتند...
طبق دستور آرسینوس باید همگی همزمان با غروب آفتاب دور آتشی رقص برره ای با موازین آسلامی انجام میدادند تا شورای زوپس احضار شوند.
در نتیجه تف تشتی ها به جز کتی بل، کت بندهارا دریدند. جنگ جهانی هم تفی کرد تا آتششان جور شود. سپس دسته جمعی در اطراف آتش مشغول انجام حرکات موزون شدند.
چند ساعت گذشته بود. آفتاب دیگر غروب کرده بود ولی هنوز خبری از شورای زوپس نشده بود. وینکی درحالیکه چند پر روی سرش گذاشته بود و چند خط هم به سبک سرخپوستان روی صورتش کشیده بود کنار آتش نشست.
- این چه وضعش بود؟ پاهای وینکی جون نداشت. وینکی دیگه این کار رو ادامه نداد. وینکی جن بی جون بد بوود.
قبل از اینکه کسی مهلت کرده و پس گردنی نثار وینکی کند، ابری سیاه آسمان را پوشاند. رعد و برق خفنی همه جا را روشن کرد و باد سهمگینی وزیدن گرفت. اما بلافاصله باران شروع شد و مشخص گردید همه این ها سرکاری بوده است.
دیگر چیزی نمانده بود که حتی آرسینوس با آن همه خونسردی از مشاهده این وضعیت کف و خون بالا آورده و بنای داد و فریاد بگذارد. اما همان لحظه کتی که عینک بزرگی زده و مشغول مطالعه کتاب قطوری بود بدون هیچ حرفی با دسترسی کاربر مهمان سایت را از طریق گوگل سرچ کرد. قسمت دسترسی بلیت ها را آورد و بلیتی تحت عنوان کمک ارسال کرد.
اعضای تفت تشت:
چیزی نگذشت که پیکری نورانی در افق بالاک ظاهر شد. تدی که لباس خواب تنش بود و مسواکی در دست داشت با بداخلاقی پرسید:
- اینجا چه خبر شده؟ کی جرئت کرده نصفه شبی نظم و آرامش بالاک رو بهم بزنه؟
آرسینوس نگاه مشکوکی به تدی انداخت.
- پس بقیه کوشن؟
تدی بیشتر اخم کرد.
- بقیه رفتن بخوابن. منم میخواستم برم بخوابم که دیدم یه آدم علافی نصفه شبی بلیت زده.
وینکی جلو دوید و آرسینوس را کنار زد.
- گرگ الهی آسمانی زوپس نباید به حرفای این کله نقابی گوش کرد. این همیشه چرت و پرت گفت. وینکی مسابقه داشت ولی اینجا با این جماعت خل و چل اشتباها بالاک شد. وینکی تقاضای بازگشت و شرکت تو مسابقه رو داشت.
تدی چند لحظه فکر کرد. منویش را درآورد و رفت تاپیک مسابقه قبلی را چک کرد. بعد زمان اعلام مسابقه ی بعدی را نگاه کرد.
- عه... حق با این هفت تیر کشه که...شما چرا اینجایین؟ چرا زودتر خبرمون نکردین؟ حالام دیر نشده.
تدی این را گفت و سریع دکمه ای را روی منو فشار داد. چند لحظه بعد پای سفید و نورانی ای از منو خارج شد و اردنگی محکمی نثار نشیمنگاه تف تشتی ها کرد. تف تشتی ها درحالیکه از ته دل ارواح عمه تدی را مورد عنایت قرار میدادند با سرعت نور و بندری زنان بر قانون نسبیت انیشتن به سمت دروازه ی خروجی که تدی به وسیله منو باز کرده بود پرت شدند.
پایان فلش بک- تیمی که از یه مدافع و جستجوگر گل نخوره قطعا از وضعیت دفاعی خوبی برخورداره. حالا آرسینوس جلو میاد ... توپ رو از مرکز زمین به میانه میدان میفرسته.بلاتریکس با چوبش توپ رو مورد هدف قرار میده و توپ به دروازه ی تیم تف تشت برمیگرده و گل! یه گل دیگه برای رستاخیزی که فقط دو تاعضوش باقی موندن ولی کماکان دروازه تف تشتو سوراخ کردن!210 – 50 به نفع رستاخیز ... از همینجا لازمه اشاره کنم رستاخیز 21 شوت تو حلقه ی دروازه داشته که از این تعداد 12 تاش تو حلقه ی دروازه بوده!آرسینوس کم مانده بود بنای جیغ و هوار بگذارد.
وضعیت سختی برای بازی بود. از تیم تف تشت رسما فقط گوگل و آرسینوس توی بازی بودند و از تیم رستاخیز فقط دراکو و بلاتریکس.
آرسینوس نگاهی عصبی به سایر اعضای تیمش انداخت. جنگ جهانی که کماکان مشغول فیگور آمدن برای ملت و گرفتن عکس دست جمعی با آنها بود. حتی دیده شد که بعضی از عکس ها را هم امضا میکرد. تریسترام هم که فاز بی خیالی برداشته بود و برای خودش در گوشه ای خوش میگذراند. کتی بل هم فارغ از دنیا مشغول هم زدن معجونش بود. آرسینوس دیگر میخواست عنان ادب و اختیار از کف داده و پرده های عفت را چنان بدرد که انگار هرگز وجود نداشتند. ولی قبل از اینکار نگاهی به هوا کرد. او باید گوی زرین را میگرفت. پس رو به گوگل نعره زد:
- پاشو برو کمک وینکی این جنازه هارو برگردونید تو بازی تا من ادب و اختیار رو از دست ندادم. نه گوگل... لازم نکرده واسه اینکارا بری توی سایتای آموزش آداب معاشرت بگردی.
گوگل هم شانه ای بالا انداخت و به دنبال وینکی راهی شد.
این سوی میدان بلاتریکس هم درحالیکه لبخند شیطانی به لب داشت اولین بازدارنده ای که به دستش رسید رو پرت کرد و باعث شد یک نفر دیگر از اعضای فعال تیم تف تشت حذف شوند و اون کسی نبود غیر از گوگل که کد هاش توسط بازدارنده شکسته شده بود.
- اگه می خواین نتیجه رو بدونین هنوز مشخص نیست... خستگی رو میشه از ساق پای بازیکنا دید... اگر تفت تشتی ها این بازی رو واگذار کنند چیزی از ارزش های این تیم کم نمی شه.آرسینوس که نابودی گوگل را به چشم میدید رو به وینکی نعره زد:
- اقلا دست اون کتی بگیر برش گردون تو بازی!
بعد خودش سر جارو را برگرداند و افتاد دنبال گوی زرین. بلکه بتواند بازی را تمام کرده و به این افتضاح خاتمه دهد.
بلاتریکس که متوجه قصد آرسینوس شده بود با عصبانیت یک پس گردنی آبدار نثار خواهرزاده اش کرد.
- دراکو داری چیکار میکنی اینهمه وقت؟ گوی زرین چی شد؟
دراکو گفت:
- صبر کن الآن پیداش میکنم.
بلاتریکس صبر کرد. درحال صبر کردن علف ها روی جارویش رشد کردند و موهایش سفید شد. کمرش قوز در آورد و آخر سر عمرش به پایان رسید و از روی جارو افتاد. تاریخ شناس ها در آینده گفتند وقتی داشت می افتاد هم صبر میکرد. چون نه تنها او بلکه کل ورزشگاه غافل از این بودند که تریسترام همان اول بازی گوی زرین را گرفته بود. ولی صدایش را در نیاورده بود تا با آن سلفی بگیرد.
وینکی درحالیکه مستقیم به سوی کتی بل میرفت چند تیر هوایی شلیک کرد.
- کتی باید معجونشو ول کرد و برگشت سر بازی چون تفی ها دارن همینطوری گند میزنن.
کتی نگاه پوکر فیسی به وینکی انداخت. وینکی هم که دید کتی عمرا این را بپذیرد مستقیم به سمت کتی حمله کرد تا گوشش را بگیرد و برش گرداند به بازی. کتی هم نامردی نکرد و در لحظه مناسب جا خالی داد تا وینکی با جیغ بنفشی وارد پاتیل و محتویاتش شود.
آرسینوس:
وینکی:
کتی بل:
- همین حالا شاهدیم یکی دیگه از اعضای تف تشت به دست خودی منهدم شد. وینکی در حال حاضر داره با سایر محتویات معون کتی بل یکی میشه! آرسینوس دیگر عنان از کف داده بود. پس بی خیال گشتن به دنبال گوی زرین شد و خودش دست به کار شد. اما قبل از اینکه از جایش تکان بخورد جسم دود مانندی مثل یک ستاره دنباله دار با شتاب از کنارش عبور و کنار دست کتی سقوط کرد. ظاهرا جنگ جهانی به قدری سرگرم سلفی گرفتن با هواردارانش بود که توپ های بازدارنده را به کل فراموش کرده بود. ولی توپ های بازدارنده به هیچ وجه او را فراموش نکرده بودند. در نتیجه طی یک حرکت دست جمعی او را مورد اصابت قرار دادند.
جنگ جهانی درحالیکه پرنده و چرنده دور سرش چرخ میخورد تلو تلو خوران بلند شد. کتی بل نگاه مهربانی با صورت او انداخت.
- اوه زخمی شدی؟بیا یه قاشق از این معجون بخور...این معجون خود ایمن سازی برای تبدیل شدن به دارو تو فاز یکه اگه مرحله ی ارزیابیش حذف بشه میتونه به غشای دور سلولی که نقش محافظتی داره آسیب برسونه ... مشخصه ی ارزیابی دارو تایید شده س.
جنگ جهانی خطای 404 داده و دهانش شش متر باز شد تا کتی بتواند سریع معجون را در حلقومش خالی کند. اما قبل از این کار پای وینکی را گرفت و از پاتیل بیرون انداخت. وینکی هم که مقدار زیادی معجون خورده بود مثل اُملت پخش زمین شد و بی حرکت ماند تا توصیفش برای نویسنده سخت نباشد.
بازی به طور کامل متوقف شده بود. کل ورزشگاه در سکوت محض به این حادثه چشم دوخته بودند. حتی صدای نفس کشیدن کسی به گوش نمیرسید.
جنگ جهانی درحالیکه رعشه میزد از دهانش تانک های T – 34 و کشاورزی کلکتیو بیرون می آمد گوی به طور واقعی در حال تبدیل شدن به ورژن سه اش بود.
دقایق به کندی سپری میشد و هنوز کسی جرئت نمیکرد حرفی بزند. گویی حرف زدن میتوانست نتیجه خیلی بدی داشته باشد.
عاقبت از لرزش بدن جنگ جهانی کاسته شد و طولی نکشید که جنگ جهانی بلند شد و ایستاد. وینکی هم درحالیکه سرش را تکان میداد و گوشهایش مثل بادبزن در اطراف به حرکت درآمده بود بلند شد.
- حال وینکی خوب نبود... وینکی حس عجیبی داشت... وینکی چیز خورد شد!
در همان لحظه نگاه جنگ جهانی و وینکی به هم گره خورد و جوری به هم نگریستند که هیچوقت نگاه نکرده بودند. چشمان وینکی پر از اشتیاق بود و قلب های صورتی رنگ اطراف سرش به پرواز درآمده بودند. چشمان جنگ جهانی نبرد وردون بود که البته ظاهرش چندان زیبا نبود ولی از لحاظ معنوی دراماتیک بود.
- تو حالت خوبه عجیجم؟
- خوبم عجقم.
- چه خانوم باشخصیتی هستی شوما. با مو ازدواج میکنی؟
- با اجازه بزرگترا، بله.
تماشاگران:
آرسینوس:
کتی بل:
گزارشگر و سایر عوامل:
جنگ جهانی بدون توجه به این همه علاقه ملت تانکی را از جیبش درآورد و با گل داودی تزئین کرد. وینکی هم سبدی پر از مسلسل توی دستش گرفت و همزمان با پخش کردن آن جست و خیز کنان به سمت جنگ جهانی رفت.
وینکی و جنگ جهانی سوار تانک میشوند و در افقی پر از رویا های مشترک محو میشوند.
- خب همونطور که شاهد بودین جنگ جهانی از وینکی خواستگاری کرد و بدون توجه به بازی رفتن تا آینده شونو دست در دست هم رقم بزنن... آه خدای من چقدر رمانتیک! با این همه بازی با حضور یک عضو از تیم تف تشت و رستاخیز هنوز به اتمام نرسیده... ولی چه صحنه رمانتیکی بود... این دستمالم کوجاست؟آرسینوس هم دیگر چیزی نگفت. حتی به وضعیت موجود اعتراض هم نکرد. دیگر هیچ چیز برایش مهم نبود. مغزش دیگر نتوانست ادامه دهد. در نتیجه کراواتش را کمی شل کرد تا بتواند با خیال راحت بیهوش شود.
تریسترام هم لیستی از جیبش خارج کرد و جلوی هیچکاری نکردن علامت زد.
- اصن هدفم برای اومدن توی لیگ همین بود.
بعد از مسابقه
دوربین فیلمبرداری تلاش میکرد افراد بیشتری را در کادر جا دهد.
جنگ جهانی در لباس سیاه و با چهره ی هیتلری با وینکی در لباس سفید از پله ها پایین میرفت و دست وینکی را رها نمیکرد. با توجه به این موضوع که وینکی هم قد جنگ جهانی نبود صحنه ی بسیار ضایعی از معلق بودن وینکی در هوا به وجود آمده بود.
در عروسی وینکی و جنگ جهانی فقط پنج نفر دیگر حضور داشتند: بقیه ی اعضای تیم تف تشت. البته رودولف هم بود، حتی وقتی نبود.
آرسینوس مثل بشکه ی متحرک مزین به نقاب سیاه شده بود. به نظر میرسید اول خودش را توی بشکه عسل کرده و بعد وسط تمام نقاب هایش غلت زده باشد. کتی همچون افرادی که در نشست علمی شرکت کرده باشند کنار آرسینوس ایستاده بود. درحالیکه مدادی پشت گوش زده بود روی تکه کاغذی مشغول محاسبه چیزی بود و هر ازگاهی هم چیزی را در گوگل جستجو میکرد. گوگل هم درحالیکه آرمش را به عروسی تغییر داده بود بی دریغ اطلاعات به دست آمده ار جستجو را در اختیار کتی میگذاشت. تریسترام به جای لباس نظامی بنفش و شلوار سیاه، لباس نظامی سیاه و شلوار بنفش پوشیده بود. کاربر مهمان درحالیکه دسته گلی در دست گرفته بود پشت سر همه ایستاده و کماکان مسغول غر زدن و پوچ دانستن همه چیز شده بود.
همه چیز تغییر کرده بود حتی چیز هایی که تغییر نکرده بود.
چهره های جدیدی در افراد قدیمی به چشم میخورد.
دوربین به چهره های جدید در افراد قدیمی ای که دیده بود عادت نداشت.
دوربین به عمق سیاهی ای که در سوراخ سوم بینی تریسترام بود خیره شد.
و خیره شد.
و خیره شد.
و خیره شد.
سیاهی.
- یکی اینو از رو زوم دربیاره.
پایان