هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۸:۲۷ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

تری بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۱ پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
امروز ۹:۱۰:۳۱
از پشت ویترین
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
ناظر انجمن
پیام: 268
آفلاین
ایوا درحالی که سری به نشونه تایید تکون می داد کمی روی اندام های داخلیش تمرکز کرد.
- آره به گمونم هنوز سالمه. غلط نکنم اشتباهی زدی تو لوزالمعدم معدم اونورتره.

آرکو همونطور که با حالت پوکر فیس داشت از ایوا بابت آدرس دهی تشکر می کرد به اونور تر حمله ور شد و بعد از مشت محکمی که به اونور تر زد وایستاد تا به نتیجه کارش نگاه کنه.
- الان درست زدم. دیگه این بار رو مطمئنم که درست خورد تو هدف.

ایوا با قیافه ای عذرخواهانه به آرکو نگاه کرد.
- خب راستش بازم نخورد. این بارم زدی به آپاندیسم ترکوندیش ولی معدم اینجا نیست. یکم زیادی رفتی اونور یه کوچولو برگرد اینورتر.

آرکو که داشت خونش به جوش می اومد نعره ای کشید و به سمت معده ایوا حمله ور شد.
داشت به معده ایوا می رسید که یکدفعه مروپ از پشت گرفتش و پرتش کرد اونور.
- برو اونور خنگ خدا دوباره داری می زنی تو لوزالمعدش. بذار خودم چنان می زنمش که با برف سال دیگه بیاد. تازه شاید باهمونم نیاد.




پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۸:۰۰ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۵۹:۲۴
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 707
آفلاین
مروپ نیم‌نگاهی به سدریک پرس‌شده انداخت. حتی ارزش استفاده بعنوان پادری را هم نداشت. بنابراین او را برداشت، با دقت تا کرد و در جیبش قرار داد تا در مواقع لزوم کثیفی‌ها و آلودگی‌های کف زمین و سنگ توالت را با او بسابد.

سپس با لبخندی نه چندان دلچسب رو به ایوا برگشت.
- ایوای مامان چطوره؟
- ممنونم بانو. تلاشاتون موثر واقع شد فقط یکم حس می‌کنم گابریل اون تو با اعضا و جوارحم قاطی شده. هیچی سر جاش نیست. روده‌هام پیچیده شدن دور قلب، کبد ترکیده و دسته جاروی گابریل هم که هی فشار میده به شش‌هام یکم داره اذیت می‌کنه.

مروپ که تمام مدت منتظر شنیدن اتفاق ناگواری درمورد معده بود، از به پایان رسیدن گزارشات ایوا چندان راضی بنظر نمی‌رسید.
- خب؟ ادامه‌ش؟ همین بود؟
- آره دیگه بانو. فکر کنم گابریل یکم دیر هضمه، بخاطر همین یه کوچولو طول می‌کشه تا کامل خوب شم.
- معده‌ت چی؟ هیچی توش حس نمی‌کنی؟
- نه معده‌م خیلی مقاومه‌. نگران نباشید. سالها تمرین کرده تا بتونه همه چیز رو هضم کنه!

آرکو جلو پرید و مشتی محکم روانه‌ی قسمتی از شکم ایوا کرد که بنظرش معده در آنجا قرار داشت.
- حالا چی؟ هنوزم سالمه؟


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۰:۱۰ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
همگی با هم دلشو بگیرین. نباید بذاریم از جا کنده بشه.

آرکو ابتدا نمی دانست منظور مروپ از "همگی" چه کسی است. ولی وقتی مروپ دستش را دراز کرد و سدریکی که داشت از جلوی در رد می شد را گرفت و روی شکم ایوا پرتاب کرد، متوجه شد.
خودش و مروپ هم روی شکم ایوا پریدند که مانع از کنده شدن دلش بشوند. زندگی بدون معده حتما سخت بود.

سدریک زیر دو نفر دیگر گیر کرده بود و در حال دست و پا زدن بود. ولی آیا کسی توجه می کرد؟
هرگز!
وقتی پای منافع مملکت در میان بود، یک سدریک هیچ ارزشی نداشت.
برای همین کسی از جایش تکان نخورد تا نفس های منظم سدریک کم کم ضعیف تر شده و سر انجام قطع بشود.

- مرد؟

مروپ دست سدریک را گرفت و نبضش را معاینه کرد.
- نمی دونم. ولی مهم نیست. کی اهمیتی به سدریک می ده. یک سدریک خوب، یک سدریک مرده است. این توی کتابم مرده بود. اینجا هم مردنش مناسب تره. مهم ایواست که ببینیم خوب شده یا نه. گرچه قرار بود به هر حال بعد از خوردن گابریل، معده ایوا رو هم از بین ببریم. ولی این وسط سدریک هم بی دلیل قربانی شد دیگه. شاید اصلا یکی دلش می خواسته نصفه شبی همینجوری بزنه سدریک رو بکشه و دلش خنک بشه که الان شده.

هر دو نفر به آرامی از روی سدریک بلند شدند. سدریک بسیار له و لورده و پرس شده و چاپیده به نظر می رسید.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۷ ۰:۱۸:۴۴



پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
بانو مروپ، ابتدا، تصمیم گرفت مخالف کند.

- اما بانو! اگه ایوا سیر نشه، شمارم میخوره! نه یعنی چیزه... همه چیزارو میخوره! اونوقت دیگه میوه ای وجود نخواهد داشت و...
- بسه!

همین جمله، لرزه ای بر اندام بانو انداخت.
- یکی دیگه درست میکنم. بده گابریلو بخوره.

و اشک ریزان، به سمت باغ خیار ها رفت.

- ایوا!
- بله؟

آرکو، به گابریل بو خیارشوری نزدیک شد و دست در جیبش کرد و تظاهر به ریختن چیزی روی گابریل کرد.
- یه پودره دیروز خریدمش. اثر خیارشور و وایتکسو خنثی میکنه...

آب دهان ایوا راه افتاد و رودخانه ای درست کرد.
- بانو مروپ چی؟

آرکو، با لبخندی به پهنای خربزه، به گابریل در حال لرزیدن نگاه کرد
- اجازه رو ازشون گرفتم.

در آخر، آرکو، دستانش را برهم کوفت و عقب رفت.
- میتونین نوش جان کنین!

در کسری از ثانیه و قبل از اینکه گابریل بتواند حتی فکر فرار را در کله اش بچرخاند، ایوا او را بلعید. وزیر جوان، کف زمین نشست و شروع کرد به لیسیدن انگشت هایش.
- خوشمزه بود؟

ایوا، کف زمین دراز کشید و دلش را دو دستی چسبید. میدانید حس اینکه دلتان دارد از جا کنده میشود چه حسیست؟ ایوا دقیقا همان حس را داشت.


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰

نارلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۶ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
ایوانوا مانند سگ بو کش، شروع به چهار دست و پا راه رفتن و بو کشیدن کرد.
حفره های بینی ایوانوا مانند دو سیاه چاله عمیق شده بودند و بزاق دهانش بر روی سر و صورتش سرازیر شده بود. حتی برای بانو مروپ و آرکو نیز این حالت وزیر، غیرقابل تصور و تأمل بود.

ایوانوا وقتی به جلوی پای گابریل رسید، در چشمان بزرگ و نامتعارفش برق شرارتی روشن شد و جهشی بر روی گابریل زد و چنگال هایش را به نمایش گذاشت، اما پیش از اینکه به هدفش برسد، هدف شروع به صحبت کرد.
- ایوا، تو میدونی من و خیارشور معده‌ت رو نابود می کنیم؟

ایوانوا همانطور لنگ در هوا و با دهان باز باقی مانده بود.

جواب گابریل دوباره ایوانوا را دو دل کرده بود. او باید انتخاب می کرد؛ یا گابریل خیارشوری را می خورد و معده اش، جایی که می توانست طعم لذت غذا خوردن را بچشد، نابود می ساخت، و یا گابریل خیارشوی را نمی خورد و معده اش نیز نابود نمی شد. دو راهی سختی برای ایوا بود.

اما این واقعه برای آرکو و بانو مروپ متفاوت بود.
- بانو مروپ ما می تونیم گابریل رو به خورد ایوا بدیم و معده‌ش رو از بین ببریم، تا دیگه غذا نخوره!


ویرایش شده توسط نارلک در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۶ ۲۱:۵۸:۱۶
ویرایش شده توسط نارلک در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۶ ۲۲:۴۵:۲۲


لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰

نارلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۶ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
رزرو



لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۰:۲۶ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۵۹:۲۴
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 707
آفلاین
خلاصه:
ایوا وزیر قبلی رو خورده و حالا خودش روی صندلی وزارت نشسته. تمام اعضای کابینه در تلاشن تا شکم سیری ناپذیر ایوا رو سیر کنن. یخچال، میز و صندلی، بیشتر وسایل و یکی از کارکنان وزارت تاالان خورده شده اما ایوا هنوز گرسنه‌ست.
آرکو و بانو مروپ تصمیم گرفتن آخرین مجرم دادگاه رو که تبرئه هم شده بود (گابریل) به خورد ایوا بدن. ولی از نظر ایوا گابریل بدمزه بود و آرکو برای حل این مشکل شیشه خیارشور بانو مروپ رو روی اون ریخت تا خوشمزه بشه.
و حالا مروپ به شدت عصبانیه و دستور داده تک تک خیارشورا برگردونده بشن تو شیشه.
______________________________________

چهره‌ی خشمگین بانو مروپ، به خوبی بیانگر این موضوع بود که با کسی شوخی ندارد. ایوا در دو راهی بسیار سختی گیر کرده بود. در افتادن با مادر لرد سیاه فکر خوبی به نظر نمی‌رسید، اما از طرفی بسیار گرسنه بود و نمی‌دانست چقدر دیگر می‌تواند در برابر نخوردن گابریل خیارشوری مقاومت کند.
- ولی...بانو، خودم براتون یه شیشه خیارشور جدید سفارش میدم. بذارید الان این یکیو بخورم.
- به هیچ وجه! این خیارشورا اختصاصی بودن برای سوپ عزیز مامان. زود باش از روی سر گابریل مامان جمعشون کن!

گابریل اکنون که احساس امنیت می‌کرد، تازه یادش افتاد که همین چند دقیقه پیش، شیشه خیارشوری کامل روی موهایی که نیم ساعت قبل برای بار ششم در طول روز شسته بود، خالی شده است.
_ موهام! موهای تمیز و خوش عطرم! زود باشین این خیارشورا رو از رو سرم بردارین!

ایوا درحالی که سعی داشت بغضش را فرو دهد و به صدای قار و قور شکمش اعتنایی نکند، به طرف گابریل رفت تا خیارشورها را به داخل شیشه برگرداند. شاید بعدش هنوز هم می‌توانست او را بخورد. هر چه باشد بوی خیارشور که گرفته بود!


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۹:۵۰ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

تری بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۱ پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
امروز ۹:۱۰:۳۱
از پشت ویترین
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
ناظر انجمن
پیام: 268
آفلاین
ایوا به آرومی گردنشو به سمت گابریل چرخوند و باعث شد گابریل آب دهنشو با صدایی بلند تر از انفجار هیروشیما قورت بده. بعد با همون سرعت شروع کرد به حرکت به سمت گابریل.
توی راز بقا شنیده بود که حیوون ها وقتی می خوان شکارشونو بگیرن اول آروم به سمتش میرن و بعد به یه پرش بلند اونو می گیرن. ایوا هم می خواست از این روش استفاده کنه ولی نمی دونست که برای این کار شکارش نباید ببیندش.
گابریل که خودشو تو دو قدمی معده ایوا می دید شروع کرد به عقب عقب رفتن.
- ایوا جون؟!

ایوا همچنان با لبخندی که به لب داشت به حرکتش داد.
گابریل که دید ایوا همچنان داره به سمتش میاد ادامه داد:
- ایوا تو که نمی خوای منو بخوری!مگه نه؟ ما با هم دوستیم دیگه! اینا هم همش شوخیه. آره؟

ولی چهره ایوا اصلا شبیه کسی که شوخی می کنه نبود.
گابریل بازم برای خورده نشدن تلاش می کرد.
- ایوا منو نخور قول میدم بهت تا یک ماه اشتراک صابون رایگان بدم.

ولی ایوا همچنان به سمتش می رفت و می خواست که با یک پرش اونو بگیره که یک دفعه یک چیز محکم خورد پس کلش.
ایوا به محض برگشتن با مروپ مواجه شد که ماهیتابه به دست با عصبانیت بهش نگاه می کرد.
- دست به خیارشورام زدی نزدی ها.
- ولی آرکو آوردشون خب.

آرکو به آرومی پشت تنها کاکتوسی که به دست ایوا خورده نشده بود رفت تا از محدوده دید مروپ بیرون بره.
مروپ که خون جلوی چشماش رو گرفته بود ادامه داد:
-آرکو غلط کرد با تو. اون خیار شورا رو هفته پیش سفارش دادم واسه غذای شلیل مامان حالا دونه دونه‌اش رو بر می داری می ذاری تو شیشه. دوگالیونیت افتاد یا برات بندازمش؟!


ویرایش شده توسط تری بوت در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۶ ۱۹:۵۶:۱۹



پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۵۹:۲۴
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 707
آفلاین
ایوا سخت در فکر فرو رفته و در تلاش بود مزه‌ی گابریل خیارشوری را تصور کند. بالاخره بعد از گذشت دقایقی نه چندان کوتاه، تصمیمش را اعلام کرد.
- نمی‌دونم، شاید بد نباشه. بیارید ببینم چطور میشه.

آرکو فریاد زنان و "خیارشور! خیارشور!"گویان، به طرف آشپزخانه دوید. حتی نیاز نبود منتظر دستور بانو مروپ بماند. ترس از اینکه گابریل زودتر وارد عمل شده و او را بعنوان طعمه به خورد وزیر بدهد، وادارش می‌کرد که بدون فوت وقت، خواسته‌های ایوا را اجرا کند.

طولی نکشید که آرکو به آشپزخانه رسید. چشمانش وحشیانه دورتادور آشپزخانه را از نظر گذراند. و بالاخره در گوشه‌ی سمت راست، زیر کابینت و پشت جعبه‌های گوجه‌فرنگی، بخش کوچکی از شیشه‌ی خیارشور را دید.

به سرعت شیشه را قاپید و به اتاقی که مروپ و ایوا و گابریل درونش بودند، برگشت.
- بفرمایید. اینم خیارشور اعلا و ارگانیک، تهیه شده از خیارهای مرغوب باغچه‌ی خونه ریدل که با نظارت خودم کشت شده و با همین دستام چیدمشون.

ایوا نگاهی به خیارشورهای در دست آرکو انداخت. آب از دهانش جاری شده و چیزی نمانده بود آرکو را با همان شیشه در دستش ببلعد. اما آرکو نیز از هوش بالایی برخوردار بوده و پیش از رخ دادن چنین حادثه‌ای، در شیشه‌ را باز و محتویاتش را روی سر گابریل خالی کرد.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۴:۰۸ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
ایوا کمی جلوتر رفت.

سر تا پای گابریل را بررسی کرد. اشتها آور و خوشمزه به نظر می رسید!

با دهانی آب افتاده و دندان های تیز باز هم کمی جلوتر رفت. حالا می توانست دلی از عزا در بیاورد. شاید کمی از گابریل را هم برای شامش نگه می داشت.

کاری که خودش هم می دانست بعید است که انجام بدهد.

چند قدم رفتت... و ناگهان متوقف شد!

کمی به عقب برگشت و دماغش را گرفت.
- بو می ده!

آرکو از پشت مروپ سرک کشید.
- بو می ده؟ بوی چی خب؟ این که همیشه ترو تمیزه. دوش نگرفتی گب؟

ایوا با صدایی که به دلیل گرفتن دماغش، تو دماغی شده بود جواب داد:
- همین دیگه. بوی وایتکس می ده. غذا که نباید بوی وایتکس بده. باید کمی باکتری مفید هم داخلش داشته باشه. من به سلامتیم خیلی اهمیت می دم. می دونین که.

این اولین بار بود که کسی می شنید که ایوا برای سلامتی اش کوچکترین اهمیتی قائل است. ایوا فقط برای یک چیز اهمیت قائل بود و آن هم معده اش بود که همیشه پر و خوشحال باشد.

آرکو این طعمه را به زور به دست آورده بود و قصد نداشت به این سادگی از دست بدهد.
- خیارشور... با خیارشور بخورینش. اینجوری بوش رو حس نمی کنین. خوبه؟ با خیارشور قابل خوردنه؟


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۶ ۱۴:۱۷:۳۸








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.