به نام مامان!
مقاله تحلیلی مامان مروپ، پیرامون
نقاشی همسر مامان که کل ربطش به اصول تغذیه و سلامت جادویی فقط یدونه سیبشه!
هی...همسایه پایینی! با تو ام! بجای اینکه بری یه گالیونی در بیاری بزنیم به زخم زندگیمون پاشدی اینجا برا حسن نقاشی میکشی مرد؟!
واسه مامان پیکاسو شدی الان؟
سبک سورئالیستیتو به رخ مامان کشیدی؟
حداقل یه توضیح می دادی این شاهکارتو بلکه حسن و ارواح عمه ش بفهمن چی کشیدی خب! الان خواستی بگی خیلی خجالتی ای؟
یه هنرمند بی ریا و متواضعی؟ آخه به اون قیافه انیمه ایت میخوره این حرفا یا به اون شلوارت که غافل بشم دوتا میشه؟!
شرمم نمیکنه از این اثر هنریش...صاف زده رو دکمه ارسال! آخه این چیه کشیدی الان؟
الف کشیدی؟ الان اومدی یادی کنی از آثار تالکین؟ بگی تو ارباب حلقه ها بازی و آثار فاخر رو ترجیح میدی ولی مامان کله زخمی باز؟
نخیر خیال کردی! الف های تالکینم بال ندارن حتی! مامان دیگه در این حد تالکین شناس هست.
چی گفتی؟ گابریله؟ برو بابا گابریل مامان که به این زشتی نیس...چیز...یعنی زشت نیست اصلا. فرح بخش و دلرباست!
حالا چی اصلا دستشه...بالشته؟ ابره؟ ماهه؟ هر چی هست خیلی زشت و دفرمه س!
اون بچه بدبختم که احتمالا کویینه، اندوه و درد توی چشماش موج میزنه و مشخصه داره برای بقا زحمت میکشه! به نظرم که کاملا مصداق بارز کودک آزاریه! حسن مامان، به نظرت این مورد شامل معاهده محافظت از کودکان نمیشه؟
اون قرمزه الان سیبه؟ دیگه بیس نقاشی سیبه مرد!
تو که یه دونه سییم نمیتونی بکشی با اون دست شکستت، زن گرفتنت چی بود؟ اوه...یادم رفته بود تو منو نگرفتی، من تو رو گرفتم و گرفتارت کردم.
ولی مرلین وکیلی گیر خوب دافی افتادیا!
چی گفتی؟ داف منو ببینه فرار میکنه؟ دل مامانو شکستی...برو حالشو ببر!
نخیر غلط کردی بری حالشو ببری! کجا؟! دیر اومدی نخواه زود برو!
چی گفتی؟! قیافه م شبیه املتای عمو حسنه؟ تو مگه املتای حسنو دیدی و خوردی که اینطوری قضاوتش میکنی؟ حسن، دیدی؟ دیدی؟ املتاتو قضاوت کرد! حقش نیست بلاک بشه؟
چی؟ این حسنو نمیگی
اون حسنو میگی؟ قیافه خودت شبیه املتاشه مرتیکه تخم مرغی!
برگ سیبشو نگاه! این همه اون مار بلا زده رو علیل کشیدی باز نتونستی اون برگ فلک زده رو یکم درشت تر و رو فرم تر بکشی؟!
اون مار مسموم شده انگار...زبونش افتاده بیرون! بدبخت نیششم گیر کرده تو سیب! مادر براش بگرید! داره عذاب میکشه اونجا! یکی بیاد این مار بدبختو خلاص کنه از این زندگی پیزوریش!
باز مرلینو شکر منو و عزیز مامان قابل تشخیصیم...البته بعد چندین بار رد شدن اتوبوس شوالیه از رومون!
مامان که قیافه ش هیچ حس خاصی رو منعکس نمیکنه فکر کنم تموم کرده! ولی خوبه، عزیز مامان راضی به نظر میرسه!
مفهوم مخفی ای توی سیب هست؟ چرا ما توشیم واقعا؟!
سیبو به عنوان شکم مادر در نظر گرفتی؟ میخواستی این مفهومو توضیح بدی که مامان و عزیز مامان با هم متولد شدن و با هم میمیرن؟ اتحاد و دلبستگیمونو به نمایش گذاشتی؟ اوه تامی!
الستورو خوب کشیدی. آفرین! قیر داغ ندم بخوری یه چیزی میشی.
اون چیه پشت سرش؟ عذابشه؟ همه توی این نقاشی در حال عذابن! جنه؟ روحه؟ نگو که سایشه چون باور نمیکنم! تو جنگیر یه سکانسی داشت، مامان دقیقا یکی شبیه اینو دید!
این آخرش انگار بر خلاف بقیه ش خیلی مفهوم داره...الستور به گلدون اشاره کرده، بعد عزرائیل سر رسیده! تهدیدم کردی؟!
میخواستی بگی این دفعه بیام سروقت گلدونات بجا پوست تخم مرغ خود تخم مرغو بندازم میکشیم؟! نه چی چیو ایوانه؟!
ای دااااااااد!
ای اماااااان!
دیدی حسن؟ داره تو روز روشن مامانو تهدید میکنه! تهدید بر خلاف قوانین نبود؟ یه بلاکمون نشه؟