ياهو
.:.*.:. تكليف جلسه ي دوم .:.*.:. - متاسفم خانم ، فزرند شما به دليل جهش كروموزومها
به اين بيماري دچار شده !!
مادر در حالي كه همراه با اشك پسر جوانش را همراهي ميكرد از سنت مانگو خارج شدند.
پسر جوان با موهايي به رنگ قهوه اي روشن ، سيمايي زيبا و چشماني آبي رنگ كه مهر و محبت و لاو و اينا از چشماش در حال ريزش بود روي نيمكت پارك نشست و دستمال سفيد رنگي رو از جيب كتش در آورد و به مادرش داد.
- خب مادر من ، چه اشكالي داره ؟!
مادر كيفش را كنارش گذاشت و گفت:
- در دروازه رو ميشه بست ، ولي در دهن مردم رو...
! ... آخه چرا باد به فكر همه باشي ؟! ... اشكال از تو نيست ! از تو پدر بي غيرتته كه رفته پي الواتي خودش !! ... اگه از كوچيكي ميبردمت دكتر حتما درمان ميشدي!!!
در همين حال دختر جواني كه شبيه حنا دختري در مزرعه
بود، با سبدي كه مملو از نج و پنيه و پيله بود از كنارشون رد ميشه ! ... سبد به قدري سنگين بود كه دختر تعادلي در راه رفتنش نداشت ، ناگهان پسر دوچرخه سواري به حنا خورد و باعث شد كه خودش و سبدش و هر چه در آن بود پخش زمين شوند ... در اينجا پسر قصه ي ما كه بسيار دست به خير و اينا داشت ميره كمك حناي قصه ي ما ...
پسر كه بعدها كشف شد اسمش ديويد بود ، شروع به جمع كردن پيله ها ميكنه ، حنا لباسش رو مرتب ميكنه و درحالي كه از شدت بي آبرويي سرخ شده بود به جمع كردن ميپردازه !!
حنا :
!
ديويد :
!!
مادر ديويد كه همچنان به فكر آينده ي پسرش بود :
؟!
:.: چند دقيقه بعد ؟! :.:ديويد ، به همان دليلي كه در بالا ذكر گرديده ، بسيار كمك كردن رو دوست داشت ، همراه حنا به سمت دهكده ي حنا اينا ميره ! و خلاصه
آدرس و قرار و اينا رو ميذارن !!! ... چند روز بعد مادر ديويد خوشحال و خندون ميره كه كارت عروسي بچه ش رو بده همسايه ها كه دهنشون حالا سرويس شده بود ! چون اونا فكر ميكردن كه پسرشون با حيونا راحتره تا انسانها !! ... به دليل اينكه يكي از بچه هاي فضول كوچه كه داشت تنهايي واسه خودش گل بازي ميكرد ، ديويد رو ديده بود كه واستاده تا لاك پشته رد شه و بعد خودش بره !!
همسايه ها :
!
.:. 119 سال بعد .:.آنها اكنون صاحب كارخانه ي ريسندگي و بافندگي شده بودند ، ديويد توانسته بود تا بيمارستاني براي انرژي درماني خود تاسيس كند و جان هزاران تن از مردم را نجات دهد ، قابل ذكر است كه او هيچ پولي بابت درمان نميگرفت زيرا خودش را متعلق به مردم ميدانست !!
حال ديويد در آستانه ي 140 سالگي است و در كنار همسر وفادارش كه هنوز به همت او
زنده مانده بود زندگي زيبايي سرشار از عشق و محبت و اينا رو ميگذرونه !!!
نتيجه ي اخلاقي :
به يكديگر كمك كنيم و ديويد را سرمشق قرار دهيم !! ... كمك به جنs مخالف گاهي خوشبختي مياره !! ميگي نه امتحان كن !!
* قصه ي ما به سر رسيد ، هدويگ به طرز افتضاح بدي به خونش نرسيد !!