- ياران وفادار من، همه بدانيد و آگاه باشيد كه من قصد دارمشما را ترك كنم و به استاد قديمي خود يعني آلبوس دامبلدور بپيوندم. اكنون با شما وداع ميكنم!
- يا لرد خواهشا جك تعريف نكنيد اينقدر!
لرد كه ديد اين كار هم جواب نداد تصميم گرفت كه يكي از مرگخواران اين كار را اجرا كند. سپس دستور داد زنداني را آزاد كنند تا به همراه لونا برود و از شر آن ها خلاص شوند.
همان موقع - در نزديكي خانه زيدل- هي سيريش، به نظرت چجوري بريم تو؟
- نميدونم جيمز! نظر تو چيه؟
- به نظرم بايد يه نقشه اي بكشيم!
- موافقم، تو نقشه اي داري؟
- نه ندارم، تو داري؟
- منم ندارم!
- عالي شد!
- موافقم!
- تو با چي موافقي؟
- با اين كه خيلي عاليه كه هيچ كدوم نقشه اي نداريم!
- بوقي مگه من اينو گفتم كه عاليه؟
- پس چيو گفتي؟
- پشت سرتو نگاه كن ميفهمي.
- هان؟ ايول! اين دو تا كه اومدن!
- آره، بريم به آلبوس خبر بديم.
چند ساعت بعدروفوس جست و خيزكنان وارد حال خانه ريدل شد و گفت: هي بچه ها! من ديگه دارم ميرم. با اجازه ارباب دارم ميرم محفل، ديگه از اين همه جنايت و سياهي خسته شدم. دلم براتون تنگ ميشه! حلالم كنيد...
دالاهوف با خشم چوبدستيش را كشيد و گفت: تو غلط ميكنيبري محفل،
آوادا كداورالرد كه داشت پنهاني تاثير اين عمل را برمرگخواران ميديد نااميدانه سر تكان داد و جانپيچ به دست نزد مرگخواران رفت.
لرد جانپيچ را به سوي روفوس پرتاب كرد و گفت: اين روش هم جواب نداد!
سپس عاجزانه نفس عميقي كشيد و ادامه داد: روش بعدي رو امتحان ميكنيم.
لودو دستي به سبيلش كشيد و گفت: صبركنيد ارباب! من يك فكري دارم...
لرد كه ديگر از اين وضع خسته شده بود مشتاقانه پرسيد: چه فكري لودو؟
لودو با لبخند معناداري پاسخ داد: ببينيد، اين روش ها روش هاي محفله و اون ها سفيد سفيدند. اما...
صبر كن لودو! بيا توي اتاق.
لودو به همراه لرد راهي اتاقي شد و منتظر ماند تا لرد لب به سخن بگشايد.
- خوب لودو، حالا ادامه بده. كسي نبايد متوجه بشه كه روش ها چيه. البته اگه روشت كار كنه.
- چشم ارباب... اما ما سياه سياهيم، پس بايد روش هامون هم دقيقا برعكس باشه! يعني خلاف اون كار ها رو انجام بديم. مثلا ميتونيد زن ها رو مجبور كنيد به چادر يا مرد ها رو از زدن ريش منع كنيد و مثلا همه غذا رو بخوريد تا هيچي براي آني موني نمونه.
- آفرين لودو، حالا بيا بريم بيرون تا اين ها رو امتحان كنم.
لرد در را باز كرد و بلافاصله حدود بيست مرگخوار كه همگي سرشان را به در چسبانده بودند پرت شدند داخل!
لرد لبخندي شيطاني زد و رو به مرگخوار ها با صداي بلندي اعلام كرد: به خاطر تموم اتفاق هاي اين مدت تمام مرگخوارهاي مذكر به مدت دو سال از كوتاه كردن ريششون منع ميشن و به همين مدت تمام مرگخوار هاي مونث موظفند با چادر و روسري مخصوص محفل سركنند! آني موني، برو شام رو حاضر كن كه ارباب حسابي گرسنه شده.
- ارباب، من كه كمكتون كردم و اين روش رو پيدا كردم!
- آفرين لودو! تو ميتوني فقط 6 ماه اين كار ها رو بكني.
سر ميز شام- بفرماييد ارباب! شام آماده ست.
- حملـــــــه!
در عرض سه سوت مرگخوار ها سفره را عاري از هرگونه غذا كردند.
- خوب شد يه ذره غذا براي خودم تو آَشپزخونه گذاشته بودم!
- پيش به سوي آشپزخانـــــــــــه!
آني موني: من گشنمــــــــــه
پايان سوژه