لرد كه حاوي مقدار زياد ابهت و عظمت است يك طلسم ناشناخته به سمت محفلي ها مي فرستد و چوب دستي هاي جميع آنها را به دم مار افعي تبديل ميكند و سپس دستش را به سمت آسمان ميگيرد و از مرلين كبير طلب كمك ميكند و با اين شكلك خاص و گولاخ (
) زبانش را به سمت دامبل دراز ميكند و وارد در ميشود.
مرلين كبير كه بسي با انسانهاي سيفيت و جيگر حال ميكند به ياد كودكي هاي لرد ولدمورت، درخواست او را قبول ميكند و با فرستادن سيلابي عظيم پل چوبي را شكسته و محفليان را در آن تركيب ميكند و به فرمول شيمياي بسي بدرد نخور تبديل ميشود( كپي رايت باي تورات
)
ان سوي در ملت مرگخوار كه با رداهاي اتو شده ي خود ميتوانند هفت خان رستم را بدون گيم آور شدن تمام كنند در پشت سر لرد به سمت جلو در حركت هستند.
مورفين كه در حالت نعشگي به سر ميبرد، زير دماغش را ميخواراند و رو به مرگخوار ها ميگويد:
-ميژما يه بوي بدي رو احساس نميكنيد!؟ شبيه بوي مرلينگاشت! هر وقت ايوان ميره توش و من دم درش نوبت وا ميشتم بعد از يه سري صدا هاي خوفناك از اين بوها مياد! نه غلام ؟
ملت مرگخوار كه با زير شلوار راه رهشان ميتوانند كرم لوله اي را جاي مار بوآ بفروشند حرف مورفين را تاييد كرده و با دستشان محكم بيني يشان را ميگيرند.
لرد كه جلوتر از همه در حركت بود با ديدن چاهي بزرگ و كيلومتري مي ايستد و به تابلوي كنار ان خيره ميشود.
"
به چاه عميق مرلينگاه مرلين خوش امديد
اين چاه يكي از اثار باستانيه بسيار قديمي است كه در سال 0000 ميلادي توسط كوتوله هاي زيرزميني ساخته شده كه به منظور تقدير از مرلين كبير بوده، همانطور كه مشاهده ميكنيد در ديواره هاي چاه سوراخ هاي كوچكي وجود داشته كه علم بيش از اندازه ي كوتوله ها را نشان ميدهد، اين سوراخ ها باعث جلوگيري از پر شدن زود رس چاه ميشوند و آب چاه را به خود جذب كرده تا چاه بعد از مدتي خشك شود تا از باقي مانده هاي در درساختن مجسمه ي مرلين واقع در خيابان آزادي استفاده كنند. در افسانه ها آمده كه سالازار اسليترين بزرگ در مرلينگاه واقع در طبقه همكف در حال بررسي كاسه ي مرلينگاه بوده اند كه چراغ جادوي موجود در جيب كتشان داخل سوراخ مرلينگاه افتاده و حالا در يكي از سوراخ هاي موجود در چاه است، اميدوارم از حفاري لذت ببريد"
لرد ولدمورت كلمه به كلمه ي تابلو را با صداي بلندي خواند و ملت مرگخوار با حالتي تاسف بار منتظر دستور "چاه كني" لرد بودند.
-خودتون ميدونيد بايد چي كار كنيد، هركس كه اون چراغ جادو رو پيدا كنه مشاور من ميشه.
بلا با شنيدن كلمه ي "مشاور" با كله به سمت مواد حاظر در چاه كه نامي بسي بي ادبانه دارد فرود مي ايد و بعد از گذشته چند دقيقه با كله اي بسي بودار خارج ميشود.
-پيداش كردم! پيداش كردم!
لرد چراغ جادو را از دست بلا ميگيرد و با تميز كردن ان غول چراغ جادو را فراميخواند.
غول چراغ جادو با صداي كلفتش رو به اربابش ميگويد :
-فرمانبردارم سروم
-ميژم اين غوله شاي نخورده صميمي شد! شرورم
بلا يك كروشيو به سمت مورفين روانه ميكند و ميگويد:
-خفه شو مورفين بذار ارباب جون سه تا ارزو كنه
غول چراغ جادو به موهاي ژل خورده ي بلا نگاهي انداخت و رو به او گفت :
-سه تا نه! دوتا
ايوان سريع خود را وسط انداخت:
-چرا دو تا؟
-پس چندا ؟
-سه تا
-چرا سه تا؟
- پس چندتا؟
-بيا بريم كاراتا بزنم بشي يومورتا (فارسي= بيا بريم كاراته بزنم تخم مرغ بشي
)
لرد كه از اين كشمكش عصباني شده بود يك اواداكداورا روانه ي ايوان كرد و ايوان براي بار دوم به درجه اي بسي خوفناك مرگ رسيد و بلا به خاطر اين حركت به موقع لرد در پوست خود نميگنجيد.
سپس لرد ارزويي كرد:
- هوم ! خيلي تشنمه، يه دونه نوشابه تگري بده كه هيچ وقت تموم نشه.
غول چراغ جادو آرزوي او را براورده ساخت و گفت :
-يك ارزوي ديگر هم بكنيد
لرد به نوشابه نگاهي انداخت و گفت!
-عجب نوشابه خفني! الكلم داره، يكي ديگه هم بده
نارسيسا كه بسي در تعجب به سر ميبرد ! رو به لرد گفت:
-لرد نوشابهه كه تموم نميشد واسه چي يكي ديگه گرفتي، ارزوهات تموم شد!
لرد كه بسي از كار خود پشيمان بود يك كروشيو به سمت غول چراغ فرستاد! و غول چراغ همان كار را بكرد كه مرلين با محفليان..
پايان سوژه