نتیجه دوئل گادفری میدهرست و نیکلاس فلامل:امتیازهای داور اول:
گادفری میدهرست: 26 امتیاز – نیکلاس فلامل: صفر امتیاز!
امتیازهای داور دوم:
گادفری میدهرست: 26 امتیاز – نیکلاس فلامل: صفر امتیاز!
امتیازهای داور سوم:
گادفری میدهرست: 26.5 امتیاز – نیکلاس فلامل: صفر امتیاز!
امتیازهای نهایی:
گادفری میدهرست: 26.16 امتیاز – نیکلاس فلامل: صفر امتیاز!
برنده دوئل:
گادفری میدهرست!.....................................
ایده پست نتیجه رو از قسمتی از پست گادفری گرفته شده.
...............................................................
- به عنوان دستیار موقت قبولت کردم، چون خیلی اصرار کردی. من اصولا دستیار نمی گیرم. چون به کسی اعتماد ندارم. این چند روز امتحانت می کنم. اگه اونقدرا که گفتی فرز و زرنگ و هوشیار باشی، ممکنه قبول کنم بهت آموزش بدم. حالا اینجا بشین و به محض این که من سرفه کردم این دکمه رو بزن.
چند دقیقه بعد، روی صحنه:گادفری دست هایش را بلند کرد. صدای تشویق قطع شد و سکوت سنگینی فضای سیرک را فرا گرفت.
تماشاچی ها با چشم هایی که از شدت نگرانی گشاد شده بود به گادفری و تابوت مقابلش خیره شده بودند.
سر خوشحال نیکلاس از یک طرف تابوت بیرون زده بود و پاهایش از سمت دیگر.
گادفری کلاه شنلش را روی سر کشیده بود. صورتش در نور کم جان شمع های اطرافش،تقریبا دیده نمی شد.
سعی کرد توجهی به چهره خندان نیکلاس نکند.
می ترسید بی اختیار لبخند بزند و کل جو سرد و سنگینی را که طی چند دقیقه گذشته ایجاد کرده بود ناخواسته از بین ببرد.
اره اش را برداشت.
نیکلاس تلاش کرد برای جمعیت دست تکان بدهد؛ ولی دست هایش داخل تابوت قرار داشتند.
هیچوقت در زندگیش اینقدر مورد توجه قرار نگرفته بود.
گادفری سرفه خفه ای کرد و اره را روی خط وسط تابوت گذاشت.
نیکلاس با خنده گفت:
- حسش می کنما!
گادفری زیر لب زمزمه کرد.
- توهمه... همه همین توهم رو دارن. حالا محض رضای مرلین کمی جدی باش و بذار برنامه رو اجرا کنم.
و اره را کمی حرکت داد.
چهره نیکلاس جدی شد.
- ولی... حس می کنم. داره ردامو پاره می کنه. دست دومه، ولی تازه خریدمش! کلی سیکل بابتش دادم.
- نمی کنه. من این نمایش رو صدها بار اجرا کردم و همه رو با ردای سالم راهی خونه کردم.
و حرکت بعدی، فریاد نیکلاس را به هوا بلند کرد.
گادفری به مامور انتظامات سیرک اشاره ای کرد و او فورا طلسم سکوت روی نیکلاس اجرا کرد.
ظاهرا نیکلاس خیال داشت بیشتر از شعبده باز، جلب توجه کند و گادفری چنین اجازه ای به او نمی داد.
به اره کردن ادامه داد.
نیکلاس درون تابوت تقلا می کرد.
گادفری احساس می کرد اره کردن، این بار کمی سخت تر از دفعات قبل شده. شاید ابرهای زیر اره خشک و سفت شده بودند. شاید هم نیروی او تحلیل رفته بود.
ادامه داد و سرانجام خسته و عرق ریزان کارش را تمام کرد.
تابوت را در میان آه و فریاد های تماشاچیان از وسط جدا کرد.
و صدای تشویق به هوا بلند شد.
حالا وقت وصل کردن بود.
دو تکه تابوت را به طرف هم هل داد و دوباره سرفه ای ضعیف کرد.
صدای "تق" کوتاهی که از داخل تابوت شنید باعث شد قلبش فرو بریزد...
چرا در سرفه اول این صدا را نشنیده بود؟
نیم ساعت قبل، پشت صحنه:- به عنوان دستیار موقت قبولت کردم، چون خیلی اصرار کردی. من اصولا دستیار نمی گیرم. چون به کسی اعتماد ندارم. این چند روز امتحانت می کنم. اگه اونقدرا که گفتی فرز و زرنگ و هوشیار باشی، ممکنه قبول کنم بهت آموزش بدم. حالا اینجا بشین و به محض این که من سرفه کردم این دکمه رو بزن.
سدریک به سختی چشم هایش را باز نگه داشته بود.
- بعد چی می شه؟
- وقتی اینو بزنی سیستم توی تابوت بکار میفته. پاهای داوطلب توی فضای اختصاصی بالا جمع می شه و دو تا پای مصنوعی از اون طرف تابوت می زنه بیرون. با سرفه دوم دوباره دکمه رو می زنی که پاهاش آزاد بشن و نمایش تموم بشه. فعلا همین مسولیت ساده و راحت رو بهت دادم که با فضای اینجا آشنا بشی. کاملا متوجه شدی؟
فاصله "بله" ای که سدریک گفت و سنگین شدن پلک هایش، زیاد نبود...
فضای تاریک و خنک سیرک کاملا برای خوابیدنش مساعد بود.
با صدای سرفه گادفری از خواب پرید و فورا دکمه زیر دستش را زد.
و وقتی فهمید این سرفه دوم است که دیگر برای نیکلاس و ردایش خیلی دیر شده بود.