بررسی
پست شماره 495 باشگاه دوئل، هرماینی گرنجر:
من شما رو می شناسم. سبک و سطح نوشته هاتون رو می دونم. شما در حالت عادی خیلی بهتر از پست های دوئلتون می نویسین. قبلا هم یه پست دوئل انفرادی داشتین.
این تغییر حالت باید دلیلی داشته باشه. یا با سوژه راحت نیستین...یا با پست تکی...یا با محدودیت وقت.
ولی به هر حال سطح شما بالاتر از امتیازیه که گرفتین.
البته کلا رول دوئل ملاک و معیار نیست. بهترینای سایت هم گاهی امتیاز کمی می گیرن. یه ذره ناهماهنگی با سوژه، ایراد لحن، مبهم بودن، روی امتیازا تاثیر می ذاره.
اولین نکته ای که هر سه داور در موردش هم عقیده بودن این بود که سوژه داستان شما خیلی ساده بود.
سوژه مهم ترین قسمت پست دوئله. مگه این که نویسنده فوق العاده ای باشین(که تعدادشون تو سایت خیلی محدوده) و بگین سوژه زیاد مهم نیست. محتوای پستم برای بالا بردن امتیاز کافیه.
باید در مورد سوژه فکر کنین. وقت بذارین. یه ایده متفاوت پیدا کنین. داستان شما از اول تا آخرش ساده و قابل پیش بینی بود.
البته همین داستان رو هم می شد با کمی تغییر و ابهام، غافلگیر کننده کرد...ولی به هر حال سوژه های جالب تری هم در دسترس بود.
ما وقتی سوژه می دیم سعی می کنیم نویسنده رو محدود نکنیم...بعضی وقتا نویسنده ها با تمرکز روی بخش اشتباه سوژه، خودشونو محدود می کنن. البته با توجه به سبک و سطح و تجربه نویسنده ها، باز و بسته بودن سوژه ها تغییر می کنه.
شما مسئول خرید جایی هستین.
اول باید فکر کنین که هرماینی می تونه مسئول خرید چی در چه جور جایی باشه که داستان رو جالب کنه؟ خواننده رو غافلگیر کنه؟
این اولین فرصتی بود که از دست رفت.
پولش چطوری از دست بره؟
و این پول چطوری دوباره به دست بیاد؟
این دو تا هم کمی قربانی نوع روایت داستان شدن. لو رفتن.
روی تک تک این موارد باید زیاد فکر کرد! با توجه به شخصیتتون. که تو این موقعیت، هرماینی چه ویژگی ای داره که می تونه به درد بخوره؟
وقتی سوژه و داستان جالب نباشه، بالا کشیدن پست از نظر کیفیت، واقعا سخت می شه.
دلیل اصلی کم شدن امتیازتون این بود. حالا بریم سراغ جزئیات:
نقل قول:
با اکراه آن را زمین گذاشت و با نفس عمیقی به طرف رئیسش برگشت تا غرغر های احتمالی اش درمورد اینکه چقدر کار سرش ریخته و شرکت بدون او لنگ می مونه و غیره را گوش بدهد
لحنتون ایراد داره. این ایراد هم موقع خوندن پست، خواننده رو اذیت می کنه.
آن را...لنگ می مونه...گوش بدهد...
یکی نوشتاریه...یکی محاوره ای...و دوباره نوشتاری.
لحن پست رو یکدست کنین.
شخصیت هرماینیتون قوی نبود. این عجیبه...چون شما در مورد شخصیت ها معمولا خوب می نویسین. حتی در مورد شخصیت خودتون که شخصیت سختی هم هست. بقیه شخصیت ها هم همینطور بودن. رئیس...لودو...خیلی ساده و بی نکته پیش می رفتن. بی روح...مثل این می مونه که چند تا هنرپیشه کم تجربه اومدن نقششونو ایفا کنن و برن.
برای حل این مشکل باید کمی وقت گذاشت.
مثلا رئیس...برای اون می شد یه شخصیت جالب خلق کرد. احتیاجی به توضیح زیادی نداشت. ولی می تونست کمی خاص و متفاوت باشه. حتی با این که نقش خیلی زیادی نداشت. برای شما رسوندن منظورتون در قالب جمله های کوتاه، کار سختی نیست:
نقل قول:
هرماینی بدون توجه به چشمان بگمن که با شنیدن کلمه ی کلی خرید می درخشید، بلند شد و به طرف پیشخوان رفت.
مثلا این قسمت به نظر من با توضیح دیگه ای نمی تونست به این زیبایی بشه.
سوژه تون دست شما رو بسته. انگار نوشتین که سوژه رو ببرین جلو و به آخر برسونین. همین باعث شده فرصتش رو پیدا نکنین که به شخصیت ها بپردازین...یا به موقعیتی که توش قرار دارن...احساسی که دارن...رفتاری که می تونه تو اون موقعیت برای اون شخصیت جالب باشه.
نقل قول:
هرماینی به شدت مشکوک شده بود اما می دانست که باید صبر کند تا شک اش ثابت شود. بنابراین وقتی لودو به او گفت متاسف است و دیگر باید به کلوپ برود، هرماینی تظاهر کرد که باور کرده و با ناراحتی از او خداحافظی کرد. سپس در کوچه ای پیچید و شنل نامرئی هری را که در کیفش باقی مانده بود، به سر کشید و دنبال لودو به کوچه ی ناکترن پا گذاشت.
این جا رو بهتر بود مستقیم توضیح ندین. بنویسن که هرماینی خداحافظی کرد...و وقتی لودو رفت، شنلش رو روی سر کشید و تعقیبش کرد.
اینجوری این قسمت جالب می شد. توضیح مستقیم، خسته کننده اش کرده.
نقل قول:
-جگر جن خانگی سه سیکل... جگر جن وحشی سه نات... بدو آتیش زدم به مالم.
هرماینی جلوی خودش را گرفت تا طلسمی به طرف پیرزن فروشنده پرتاب نکند
این قسمت خوب بود.
نقل قول:
هرماینی جلوی خودش را گرفت تا طلسمی به طرف پیرزن فروشنده پرتاب نکند و به آرامی به دنبال لودو که دائم اطرافش را می پایید به راه افتاد. کوچه ی ناکترن سیاه، کثیف و پر از موش بود. لودو به آرامی با چوبدستی اش به دری زد و وارد کلوپ تسترال سوای ناکترن شد. هرماینی هم از لای در به دنبالش رفت. هوا درون کلوپ خفه و پر از دود بود. جمعیت زیادی از جادوگران سیاه پوش و سبز پوش در اطراف به چشم می خوردند. بیلبورد بزرگی با عکس های متحرک تسترال ها در وسط سالن نصب شده بود و نتایج را نشان می داد. در کنار آن مرد شنل پوشی که کیسه پول او را در دست داشت به لودو نزدیک شد. صدایشان آرام بود اما او می توانست بشنود.
این قسمت رو زیادی پشت سر هم نوشتین. همین باعث شده لحنش خشک و بی روح بشه:
هرماینی جلوی خودش را گرفت تا طلسمی به طرف پیرزن فروشنده پرتاب نکند و به آرامی به دنبال لودو که دائم اطرافش را می پایید به راه افتاد.
کوچه ی ناکترن سیاه، کثیف و پر از موش بود.
لودو به آرامی با چوبدستی اش به دری زد و وارد کلوپ تسترال سوای ناکترن شد.
هرماینی هم از لای در به دنبالش رفت.
هوا درون کلوپ خفه و پر از دود بود. جمعیت زیادی از جادوگران سیاه پوش و سبز پوش در اطراف به چشم می خوردند. بیلبورد بزرگی با عکس های متحرک تسترال ها در وسط سالن نصب شده بود و نتایج را نشان می داد. در کنار آن مرد شنل پوشی که کیسه پول او را در دست داشت به لودو نزدیک شد. صدایشان آرام بود... اما او می توانست بشنود!اینجوری بهتر شد.
آخر داستان خوب بود. دیالوگی که باهاش داستان رو تموم کردین، محکم و کافی بود.
شما که فکر نمی کردین حتما باید از شخصیت حریفتون هم تو پستتون استفاده کنین؟
اگه اینطور باشه ممکنه همین باعث محدودیتتون شده باشه.
در حالت عادی طنز خوبی دارین. اینجا ازش استفاده نکردین. چرا آدم باید تو میدون جنگ، سلاحش رو بذاره کنار؟
شما شجاعانه می نوشتین...حداقل در مورد دیالوگ هاتون اینطور بود. در این پست خبری از اون جسارت خاص خودتون نبود.
به هر حال با یکی دو دوئل در مورد توانایی خودتون یا پست هاتون قضاوت نکنین. شما بهتر از این می نویسین. دوئل کردن یا پست تکی زدن باعث می شه به ایرادهای احتمالی خودتون در این مورد هم پی ببرین و رفته رفته دوئل کننده قدرتمندی بشین. بیشتر موارد لازم رو دارین. خوب می نویسین. روشن و واضح می نویسین. کمی باید روی سوژه وقت بذارین...و بعد روی شخصیت ها. نقاط قوت خودتونو بشناسین. ازشون استفاده کنین. طنز خوبی دارین...دیالوگ های خوبی می نویسین. از اینا استفاده کنین.
و موفق باشید.