هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جبهه ی سفید در تاریخ
پیام زده شده در: ۲۲:۰۴ سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۶
#2

من دراکولا هستم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۰ دوشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۱۴ سه شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 27
آفلاین
سلام
خوب نمی دونم چون تقریبا اولین نفری هستم که پست می زنم ؛امیدوارم منظورت رو خوب فهمیده باشم اگرم نفهمیدم و اشتباه کردم پاکش کنید به هرحال
ما می پستیم .یا شانس و یا اقبال
..........................................................................................
نبرد دامبلدور با جادوگر سیاهی به نام گریندل والد

توضیح : این نبرد در سال 1945 اتفاق افتاد و دامبلدور با شکست دادن این جادوگر سیاه به شهرت رسید

:- کمک ..........کمک ....بخاطر خدا یکی به من کمک کنه ! نه تورو خدا .....کمک .........
صدای جیغ های گوشخراش زن در میان کوچه های تاریک و خلوت می پیچید و انعکاس شومی پیدا می کرد که باعث می شد پس از شنیدن در گوش شنوده زنگ بزند . زن با تمام وجود می دوید و در پی پیدا کردن مامنی امن صورت تاریکی را با ناخن هایش می خراشید و از عمق وجود خود فریاد می کشید ، سایه ای شوم ارام در پشت سرش حرکت می کرد و با لحن ملایم و کنایه داری زمزمه می کرد :- اهای کوچولو بیا کمی بازی کنیم،ببین چه شب خوبی یه ....من بازی با خانومای خوش صورت رو دوست دارم و با خنده ای از سر لذت افزود :- اوه جیغ نکش مادام !
زن به زمین افتاد و احساس کرد سرزانو هایش خورد شده اند پس خود را روی زمین کشید چون علاقه ای به مرگ ان هم به دست گریندل والد نداشت ،خودرا روی گل ها به جلو می راند درست مانند کرمی که از دست پرنده ی گرسنه ای فرار می کند
ولی دیر شده بودچون صدای گام های گریندل والد را درست پشت سر خود شنید و صدای مرتعشش را که می گفت:- اووف دختر جون تمام لباساتو کثیف کردی چه دختر بدی شدی امروز استلا . استلا برگشت و به چشمای سبز و بی فروغ گریندل والد خیره شده از تمام صورت مرد بلند قد جادوگر شقاوت و از چشمای قهوه ای دخترک ترس هویدا بود .
استلا گرچه از مرگ می ترسید ولی حاضر نبود برای زندگیش از مردی که تمام خانواده اش را قتل عام کرده بود برای زندگی اش التماس کند . گریندل والد همانطور که چوب دستییش را در میان انگشتانش می چرخاند قطرات باران را از روی صورتش پاک کردو گفت:- خوب استلا رسیدیم به جاهای خوب بازی مون ...جاهایی که مورد علاقه ی منه......اوووف اگر اون پدرت اینقدر کله شق نبود و به من می گفت که اون لعنتی رو کجا گذاشته اینقدر درد سر نمی کشیدم . وحالا دختر جون تا الان من خیلی مهربون بودم ولی ........یا می گی اون کجاست یاکاری می کنم که از نفس کشیدنت پشیمون بشی ...خوب اولین و اخرین سوال اون لعنتی کجاست ؟
استلا نه بخاطر سرما و تاریکی شب بلکه بخاطر ترس از مرگ می لرزید سرش را به علامت منفی تکان داد و با پشت دست گلی اش اشک و باران را از گونه اش پاک کرد .
گریندل والد نچ نچی کردو گفت :- متاسفم که می کشمت ...........اواداکداورا . ونور سبز رنگی را به سمت دختر فرستاد چشمای زیبا و جوان دخترک بی حالت شد و از حرکت باز ایستاد و چون تمام سنگینی اش را روی دست هایش داده بود بدنش به سمت چپ متمایل وبا صدای پاق فیفی در میان گل ها افتاد .
صدای مردی از پشت گریندل والد او را به خود اورد :- تو از یه حیوونم پست تری گری !
گریندل والد لازم نبود که خوب نگاه کند چون فقط یک نفر درتمام جهان جرات داشت اورا گری صدا بزند و ان هم کسی نبود جز البسی دامبلدور که با چشمای ابی و صورت جوان و زیبایش رودر روی او ایستاده بودو اماده بود که با او دویل کند. گریندل گفت:- به به ببین کی اینجاست ،من هنوزم معتقدم امشب شب خوبی یه البسی نظر تو در این مورد چی یه ؟ و سعی کرد زیرکانه خود را به سمت چپ که موقعیت بهتری داشت بکشید . دمبلدور فریاد زد :- گری من صلا" در مورد امشب نظر خوبی ندارم چون جلوی چشمم یه بزدل یه دختر بی گناه روکه هیچ دفاعی نمی تونست از خودش بکنه رو کشت. و با گفتن این حرف طلسم مرگ باری را به سمت مرد جادوگر روانه کرد؛ گری خندید و دوطلسم پشت هم فرستاد که اولی با عث منحرف شدن طلسم دامبلدور شد و دومی به سمت او رفت دمبلدور غیب شد و درجایی نزدیکتر به گریندل والد ظاهر شد ؛گری همانطور که داشت طلسم های پشت سر هم دامبلدور را منحرف و خنثی می کرد گفت:- اوه البسی اونها به خاطر اشتباه تو مردن می خواستم گوشزد کنم که تو به اندازه یه ترول احمقی . ولی چون در هنگام ادای این جمله لذت وصف نشدی وجودش را فرا گرفته بود خیلی دیر متوجه شد البسی غیب شده و درست روبه روی اوظاهر شده طلسمی قوی محکم با شکمش برخورد کرد و او چند پا ان طرف تر فرود امد ولی قبل از این که با زمین برخورد کند خود را با طلسمی نگه داشت و با دوپا روی زمین قرار گرفت حالا صورتش مانند دامبلدور خشمگین بود و طلسمی قوی را فریاد زد دامبلدور با چابکی طلسم را جاخالی داد و به سمت گریندوالد دوید روی زمین غلتی زد تا مانع اصابت طلسم به بدنش بشود و طلسم دیگری را به سمت حریفش روانه کرد که بی اثر بود مانند صد ها طلسمی که تا سپیده دم میان انها رد و بدل شد
هردو جادوگر خسته و درمانده به نظر می رسیدند ولی البس دامبلدور انگیزه قوی تری برای نابودی گریندل والد داشت . دامبلدور سپری طلایی در برابر طلسم های مرد درست کرده بود و عرق از لابه لای موهای گندمی اش می ریخت و گریندل والد سعی می کرد درد دست مجروح و از کار افتاده اش را از یاد ببرد . دامیلدور نعره کشید :- بسه گری تمومش کن من چه زنده و چه مرده ی تورو تحویل قانون می دم . گریندل والد در حالی که نفس نفس می زد فریاد زد :- ولی قبلش یکی باید نعش خودتو از زمین جمع کنه. دامبلدور با افسوس گفت:- اخرین فرصتت بود گری ؛منو خسته کردی شیطان ! و خود را از جلوی طلسم سبز مرگ کنار کشید طلسم با دیوار پشت سرش برخورد کرد و خانه را مانند بقیه خانه ها به اتش کشید . دامبلدور سریع چرخید و چوب جادویش را بالای سرش چرخاند چشمانش بسته بودند و طلسمی طلایی همانند موج بالای سرش شکل می گرفت طلسمی که حتی شکل ان نیز برای گریندل والد نا اشنا بود ولی از قدرت بی اندازه ی ان مرد نسبتا" جوان متحیر شده بود . در چشم برهم زدنی دامبلدور همانطور که چوبش را می چرخاند ناپدید شد و در جلوی گریندل والد ظاهر گشت طلسم فوق العاده قدرتمندش را به سمت هماوردش فرستاد گریندل از خود دفاع کرد ولی چند ثانیه بیشتر طول نکشید که طلسم طلایی با بدنش برخورد کرد چشمانش گشاد و وحشتزده شد و بعد در هوا معلق ماند و بلاخره بی جان برزمین افتاد . دامبلدور با چشمانی اشک بار به سمت دخترک که جوانی اش در اتش دشمنی سوخته و تباه شده بود رفت و اورا از زمین بلند کرد گلویش نه به خاطر دود مخلوط در هوا بلکه بخاطر بغض سنگینی از خستگی و خوشحالی و هم زمان ناراحتی گرفته بود و می سوخت و دامبلدور ان فاتح نبرد زمزمه کرد :- متاسفم استلا نه برای این که باعث مرگت شدم برای این که هرگز بهت نگفتم دوست دارم.
مرد ارام چرخید و گام زنان از شیب تپه پایین امد . بعد از ان همه گان اورا به عنوان بزرگترین جادوگر شناختتند واین کاملا" برازنده اش بود
...................................................................................
خوب می دونم طولانی شد واقعا" ببخشید
عزت زیاد

خون آشام عزیز برای پست زدن در محفل ققنوس ابتدا باید در آن عضو بشوید . برای این منظور خواهشا به تاپیک اعضای محفل از جلو نظام مراجعه کنید.موفق باشید.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۳ ۲۰:۲۵:۰۷

بی خیال دنیا و هرچی که توی اونه
اگر همه ی ادما دنیا رو از چشمای من می دیدن:
دیگه هیچ کس حاضر نبود Ø


جبهه ی سفید در تاریخ
پیام زده شده در: ۱:۰۳ سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۶
#1

الیور وود قدیم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
از دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 321
آفلاین
یا لطیف

با سلام

همون طوری که از اسم تاپیک پیداست این تاپیک در مورد مبارزات تاریخی جادوگران سفید چه بعد از محفل و چه قبل از محفل است .
قراره توی این تاپیک ، پست های تکی زده بشه . سبک نوشتتون ( طنز یا جدی )هم دست خودتونه .
در ضمن توی این تاپیک هر هفته موضوعی داده می شه و فقط باید در مورد اون موضوع بنویسید.


ویرایش شد :

موضوع هفته ی اول :

نبرد دامبلدور با جادوگر سیاهی به نام گریندل والد


توضیح
: این نبرد در سال 1945 اتفاق افتاد و دامبلدور با شکست دادن این جادوگر سیاه به شهرت رسید


در ضمن پست های این تاپیک نقد هم می شوند .


ویرایش شده توسط الیور وود در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۵ ۱۳:۴۲:۴۱
ویرایش شده توسط الیور وود در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۵ ۱۳:۴۵:۳۸

این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

«قیصر»







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.