راونکلاو و گریفندوربیست سال قبل از مسابقه!غیژ...غیژ...غیژ...غیژ
در گوشه ی اتاق گهواره ای قرار داشت که کودکی در اون اینور اونور می شد!
پدر کودک بالای سرش اومد و نگاه عاشقانه ای به کودکش انداخت...مرد نفس عمیقی کشید و رو به کودش شروع به صحبت کرد...
-عزیزم...دلبندم!من امروز میخوام موضوع خیلی مهمی رو باهات در میون بزارم...
-هن؟!
-تو بیست سال دیگه در همین روز مسابقه ی مهمی با تیم گریفندور خواهی داشت...خودتو برای اون مسابقه آماده کن!
-ارنه اوو ایین(ترجمه:برو اونور بابا بزار باد بیاد!)
-------------------------
روز قبل از مسابقهکورن در گوشه ی تالار ریون نشسته بود و با ساعتش ور می رفت...هاپ هاپی از بیرون تالار شنیده شد و سگی بامزه وارد تالار شد...
فنگ روی کاناپه پهلوی کورن نشست و شدیدا به او غرید...
کورن نگاه مظلومانه ای به فنگ و سپس ناخن های فنگ انداخت...
کورن:حالا نمیشه ناخناتو تمیز نکنم؟!
فنگ با غرور سر بالا کرد و به زور هاپی به زبان آورد که معنی آن میشد یا تمیز می کنی یا میدم سوراخ های دماغتو گشاد کنن از صورتت به عنوان حلقه ی کوییدیچ استفاده کنن!
کورن که با انزجار ناخن های فنگ رو نگاه می کرد گفت:من اصلا غلط کردم نمی خوام بازی کنم!!!
فنگ:هاپ هیوپانگزج!(ترجمه:تو غِلط میکنی! کلی خرجت کردم برای همین مسابقه پولشو داری بدی؟نداری دیگه حقته به عنوان حلقه ی کوییدیچ ازت استفاده بشه...خودت گفتی حاضرم هر کاری بکنم تا توی این بازی شرکت کنم...منم بهت لطف کردم گفت بیا ناخونامو تمیز کن(!!!!!!!!!!))
کورن با چهره ای در هم رفته سر تکون داد و دستمالی را برداشت و شروع به تمیز کردن ناخونای فنگ کرد...
------------------------
سه ساعت بعد...
کورن همچنان در تلاش برای تمیز کردن ناخون اول فنگ بود و در همین راستا تعداد زیادی دستمال به مصرف رسانده بود.
اسکاور با دیدن این صحنه به سمت کورن دوید تا دستمالای جدیدش رو در همین زمینه معرفی کنه:
-ببین یه دستمال جدید اختراع کردم مخصوص تمیز کردن ناخن سوپر سگ ها میخوای؟
کورن چشم غره ای به اسکاور رفت
اسکاور شروع به خاراندن سرش کرد و سپس با لحنی مظلومانه شروع به صحبت کرد:چیزه...هوووم...اگه بد بود پولشو نده!
چشمان کورن برقی زد...با ابرو به اسکاور فهموند که دستمالا رو بده!
اسکاور از جیبش یه سری دستمال سیاه رنگ بد بو در آورد و به کورن داد و قبل از اینکه کورن حرفی بزنه از اون جا جیم شد...
کورن بلافاصله شروع کرد به تمیز کردن ناخنای فنگ با دستمالای جدید...بلافاصله ناخنا برق میزنن و تمیز می شن...کورن نگاه مغرورانه ای به فنگ میندازه و بلند میشه و به سوی خوابگاه میره...
فنگ با خودش:هاااااااپ هاااپ(ترجمه:اینا که رنگ فابریکشون سیاه بود چطوری سفید شدن؟
)
----------------------
روز مسابقهفنگ از جاش بلند میشه و کش و قوسی به بدنش میده...ناگهان متوجه میشه پاش رو نمی تونه تکون بده...فنگ نگاهی به پاش میندازه و دهنش از تعجب وا میمونه...
ناخنای فنگ دراز شده بود و در انتهای تخت فرو رفته بود.
-واق واق واااق(ترجمه:واه واه وااااه!)...هاپ غررررر هاپ(ترجمه:کورن خدا بگم چه کارت کنه!مثل اینکه هنوز اون روی سگ منو ندیدی!)
فنگ شروع به می کنه به واق واق کردن تا بقیه رو بیدار کنه...
ملت با آه و ناله بیدار می شن و به پدر ، مادر فنگ فحش می فرستن با این وجود بلند می شن تا ببینن فنگ چشه...
کم کم ملت دور فنگ جمع میشن و با ناخونای دراز فنگ مواجه می شن
فنگ نگاهی به جمع میندازه و کورن رو نمیبینه...
فنگ:واق واق هاپ هاپ عوووووووو(ترجمه:کورن کو؟)
بینز با سر به سه تخت اونور تر اشاره میکنه...فنگ نگاهی غضبانک به تخت میندازه و کورن رو میبینه که داره با خودش کلنجار میره تا ناخوناشو از تخت جدا کنه!
فنگ رو به بادراد میکنه و میگه:غررر واق واق هاپینگ(ترجمه:هر چه زودتر باید ناخنمو از تخت جدا کنید...خیر سرم دو ساعت دیگه مسابقه شروع میشه...
ملت سر تکون میدن و روی پای فنگ خم میشن...
غیژ غیژ غیژ...گومپ گومپ گومپ...ویژژژژژژژژژژژژزززز...فیششششش
یک ساعت و چهل و چهار دقیقه و سی و چهار ثانیه و پنج صدم ثانیه بعد!
-نه اره افاقه میکنه نه پتک نه اره برقی و نه اسید!چه کار کنیم؟
-به نظر من بگین مسابقه رو بندازن عقب...یه ربع دیگه مسابقه شروع میشه...
-غرررررررر(ترجمه:چاره ای جز این نیست؟!)
----------------------
شب مسابقه!
بالاخره اعضای ریون با کلی کشمکش ناخنای فنگ و کورن رو کوتاه می کنن و با با تصمیم دومبل مبنی بر برگزار شدن مسابقه در شب به سمت رختکن می رن
در رختکن...
-حالا چرا مسابقه رو میخوان شب برگزار کنن
-میگن دامبل تازه برای ورزشگاه نور افنکن خریده میخواد امتحانشون کنه!!!
-هوووووووومک!!!
با واق فنگ همه ی بازیکنا ساکت می شن...
فنگ روی دو پاش می ایسته و رو به بازیکنا شروع به صحبت میکنه:
-واق هاپ ماپ لاپ فاپ بپراق واق واق(ترجمه:خب بچه ها امروز ما بازی سختی پیش رو داریم و همه میدونیم که این تیم حیوون خفنی به نام هدویگ داره که میتونه با هو هو هاش همتونو اغفال کنه!در ضمن دامبل تازه نورافکن برای ورزشگاه خریده و نصف بودجه ی مدرسه رو خرج کرده!!!اگه حتی اسنیچ رفت توی نور افکن نگیریدش...چون من اصلا دوست ندارم پوزم با پنجم یکی بشه!)
در آخر فنگ به همه عووویی میگه(ترجمه:موفق باشید!) و بازیکنان رو راهی زمین می کنه
در زمین...
بازیکنا سوار جاروشون می شن و به طرف مرکز زمین حرکت می کنن
کفش های کورن سوراخ شده بود و تعدادی از ناخنای شکسته ش از اون بیرون زده بود.
آثار تلاش برای قطع کردن ناخن فنگ نیز در سر روی او مشخص بود و تمام بدنش را خرده ها ناخن فراگرفته بود.
داور دستور میده تا بازیکنا به هم نزدیک بشن
فنگ میاد جلو تا با کاپیتان گریف دست بده...
-آخخخخخ
ناخنای فنگ در دستای کاپیتان گریفندور فرو رفته بود...فنگ سریعا دستشو عقب کشید و با لبخندی ظاهری از استر معذرت خواهی کرد
بازیکنا به جای اصلیشون می رن و منتظر آغاز بازی می شن
بازی شروع میشه...
داور توپ ها رو آزاد میکنه و سپس کوافل رو به هوا میندازه
الکسا شیرجه میزنه و توپ رو می قاپه و سریعا توپ رو به کورن پاس می ده
فیسسسس...
توپ با برخورد به ناخنای کورن سوراخ میشه...
ملت:
داور سریع جلو میاد و توپ رو از دست کورن می کشه...
داور با خودش:هووومک...کوافل که سوراخ نمی شه!صدای سوت من بود!گفتما!هر چی سوت میزنم صدا نمی ده...بهتره صداشو در نیارم
ملت با تعجب داور رو نگاه می کنن و داور می فهمه که زیادی بلند فکر کرده بود!
داور دوباره کوافل رو به هوا پرت می کنه و بازی دوباره شروع میشه...
***
مدت زیادی از بازی می گذشت در حالی که تیم گریفندور 160 بر 0 از ریون جلو بود!
چو در حالی که نا امیدانه بازیکنای تیمش رو زیر نظر گرفته بود ناگهان برق اسنیچ رو دید و آروم آروم بهش نزدیک شد و به امید اینکه ریون یه گل بزنه اونو نگرفت
مریدانوس به حرکت آروم چو شک می کنه و فریاد می زنه:هوووی چو هنوز پیداش نکردی؟
چو هول میشه و سریع جلوی اسنیچ می ایسته تا اونو پشت خودش قایم کنه
چو:نه نه...ا اون چیه داره از اونجا رد میشه...مثل اینکه اسنیچه!
مریدانوس سرش رو از چو بر می گردونه و بی هدف به طرف نقطه ای که چو گفته بود حرکت می کنه
چو بر می گرده تا اسنیچ رو نگاه کنه ولی اثری از اسنیچ نبود.
اسنیچ در فاصله ای دور تر داشت به طرف جایی می رفت که کورن در حال پرواز بود
چو سریعا به طرف کورن تغییر مسیر داد و با آخرین سرعت به طرف او رفت .
در اتاق برق...
اسکاور از اونجا که خیلی آدم فضولی بود داشت برای خودش دستگاه ها رو چک می کرد و دنبال سوژه برای اختراعاتش می گشت...ناگهان چشمش به سیم برق افتاد که شدیدا خاک گرفته بود...بدون معطلی یکی از دستمالاشو در آورد و شروع کرد به پاک کردن سیم برق..
در زمین...
ناگهان همه جا رو خاموشی فرا میگیره و بازیکنان کورکورانه شروع به گشتن می کنن
شتررررق
گومممپپ
-هو هو هو
-هاپ هاپ
-...(صدای ققنوس چطوریه؟!)
-خششششش(صدای فرو رفتن چیزی تیز در زمین)
دامبل با فهمیدن این که نور افکن هاش از کار افتادن در جا سکته می کنه و مجالی برای اعلام پایان بازی پیدا نمی کنه
فنگ احساس کرد پاهایش روی زمین کشیده می شوند...او اوج گرفت ولی باز هم این احساس او را ترک نمی کرد...فنگ آروم پنجه هاشو رو به پایین حرکت داد...ولی هیچی جز هوا نبود...ناگهان دست فنگ به چیز تیز و سختی خورد
فنگ:
شترقققق
-آخخخخخ چشمم!
صدایی از آن طرف زمین به گوش رسید که ظاهرا صدای کورن بود!
-یکی کمک کنه ناخونام داخل زمین فرو رفته!
کورن کورکورانه اطرافش رو جستجو می کنه تا یه چیزی برای شکستن ناخوناش پیدا کنه...
-آها یافتم!
در همین لحظه چو به کورن برخورد می کنه و جسم سختی که در دست کورن بود به هوا می ره و در دستان چو قرار می گیره...
کورن:ایول بالاخره شکست!!!
در اون طرف زمین صدای برخورد های فراوانی شنیده می شد...صدای فرو رفتن چیزی در ریش ،همچنین صدای برخورد کوافل با جسمی سخت نیز شنیده شد.
در اتاق برق...
اسکاور:ای وای این چرا ذوب شد حالا چه کار کنم!
اسکاور دو تا از دستمالای عایقش رو در میاره و سیم ها رو میگیره و به هم میچسبونه
اسکاور:
(مثلا اسمایل برق گرفتگیه!)
در زمین...
همه جا دوباره روشن میشه...
ناخن های فنگ توی چشم هدویگ فرو رفته بود و با توجه به سرعت سریع رشدش داشت از اون ور بیرون میزد
کوافل تو حلق سارا اوانز فرو رفته بود
مریدانوس که داشت همچنان دنبال نخود سیاه چو میگشت با مخ به زمین خورده بود
ققی با کله در ریش مرلین فرو رفته بود
کورن هم روی زمین ولو شده بود و داشت ناخونای شکسته ش رو وارسی می کرد که ظاهرا سریعا داشتن رشد می کردن
چو نیز جسم طلایی رنگی رو در دست گرفته بود و با دهن باز بهش نگاه می کرد!
داور سوتشو به صدا در آورد
بازی به نتیجه ی 160 بر 150 به نفع گریفندور تموم شد
[b][size=medium][color=336600][font=Arial]ما همگی اعتقاد داریم که باید خدا را کشف کرد.دریغا که نمی دانیم هم چنان که در انتظار او به سر می بریم ، به کدام درگاه