هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: نوزده سال بعد
پیام زده شده در: ۳:۱۲ شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶
هری اکنون شاهد یک صحنه‌ی تاریخی بود. رویاروییِ دو مو فرفری!

- چطور جرات کردی بیای اینجا؟
- پرسیدم لیلی اینجاست؟
- نخیر فقط همینو نپرسیدی. اسم رودولف رو هم آوردی! چطور جرات میکنی اینجا می‌ایستی و اسم‌ش رو میآری؟! میخوای با موهات اغفالش کنی؟!

هرمیون که نگران لیلی بود وقت را تلف نکرد و سعی کرد به زور وارد خانه‌ی بلک شود. بلاتریکس ولی موهای هرمیون را گرفت و او را به دیوار کوبید. هری مانند نخود همچنان آنجا ایستاده بود.


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۳:۱۲ شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶
تــــــــــــــــــــــق!!

در اتاقِ لرد باز شد و نجینی بی‌توجه به اتفاقاتی که در جریان بود به درون خزید.

خشمگین با دُم‌ش ضربه‌ای به هکتور زد، که پشتِ صندلیِ لرد ایستاده بود و ظاهرا بی‌دلیل ویبره میزد. ولی هکتور به ویبره‌اش ادامه داد. نجینی از کنارش گذشت و طبق عادتِ همیشه از پایه‌های صندلی بالا خزید، و همانطور که ففس فسس کنان غر میزد و چیزهایی درمورد توهینِ ماندانگاس فلچر به پاپای عزیزش میگفت، به شانه‌های لرد رسید. لرد برخلاف همیشه کلاه شنل‌ش را روی سرش کشیده بود و برخلاف همیشه کلاه شنل‌ش مانع از این بود که نجینی سرش را روی کله‌ی لرد گذاشته و فارغ از خستگی روزانه کمی انرژی بگیرد!

- پرنسس!

نجینی با بی‌تفاوتی سرش را به سمت هکتور برگرداند :

- ارباب ویزلی شدن!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: پايين شهر
پیام زده شده در: ۳:۱۱ شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶
به محض اینکه پسرک از جلوی دید پنهان شد، هکتور قصد داشت جلوتر رفته تا از نزدیک شرایط را بررسی کند. حس میکرد آن کلبه‌ی چوبی نیروی عجیبی داشت که بدون آنکه بخواهد تمایل زیادی را نسبت به نزدیک شدن به درونش را در خود حس میکرد.

آرسینوس به آرامی گوشه‌ی شنل هکتور را گرفت و درحالی که صدایش کمی لرزش داشت گفت :

- تو هم این نیرویی که از سمت کلبه ساطع میشه رو حس میکنی؟

نور ماه از سوراخ‌های چشمِ نقابِ آرسینوس به چشمانش افتاده بود و دو دو زدنِ مردمک‌شان اضطرابی که سعی در پنهان کردنش داشت را نمایان میکرد...

فضا وهم‌آلود و هوا سرد بود. آن موجود همچنان روی بام آن کلبه ایستاده بود. آن دو جادوگر نیز همچنان با نگاهشان آنجا را می‌پاییدند. ناگهان صدای خفیفی از کلبه آمد. آن موجود کمی خم شد، انگار که روی بام نشسته باشد. سپس دستش را بلند کرد و در هوا تکان داد. چیزی شبیه چوبدستیِ جادویی درون دستانش بود. خیلی هم نمیتوانستند مطمئن باشند، تا اینکه نوری آبی رنگ از همانجا که آن موجود نشسته بود شروع به انتشار در اطراف کلبه کرد...

پسرک هنوز درونِ کلبه بود. هکتور با نگرانی به آرسینوس نگاهی انداخت و دستش را دور چوبدستی‌اش محکم کرد.


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: اتاق ضروريات
پیام زده شده در: ۳:۱۱ شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶
سپس رز ویزلی از پشت درختی که نزدیک قبر ریموس لوپین بود بیرون آمد.

جیمز و تد که تا چند لحظه پیش با گیاه حرف میزدند، حالا به رز خیره شده بودند که شنلی آبی پوشیده بود و رنگ چهره‌اش پریده بود و چوبدستی‌اش را نزدیک گلویش گرفته بود.

رز چوبدستی‌اش را پایین آورد و با تکان دستش گیاه به درون زمین کشیده شد و ناپدید شد. تد و جیمز با این حرکت ناگهانی از جای خود پریدند و به هم نزدیکتر شدند.

- تو اینجا چیکار میکنی رز؟
- با درخت چیکار کردی؟!

رز یک قدم به آنها نزدیک‌تر شد. نگاهش آشفته بود. مکثی روی صورت جیمز کرد، سپس گفت :

- هنوز متوجه نشدین؟ حضور درخت کار من بود. باید میدونستم میخواید چیکار کنید! و می‌خواستم که برید به اتاق ضروریات، چون...


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: پاتیل درزدار
پیام زده شده در: ۳:۱۱ شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶
همه‌ی ملتی که در پاتیلِ دودرزدار بودند نوشیدنی کره‌ای در دست داشتند و مشغول نوشیدن بودند که لایتینا که اولین نوشیدنی را گرفته بود، چند قلپ از نوشیدنی خورده بود و همانطور که هدفون روی گوش‌هایش بود سر جای خود ایستاد، نوشیدنی‌اش را لاجرعه سر کشید و شروع به جست و خیز میان جمع کرد و صداهایی که از او بعید بود درآورد :

- مئوووووووو

بقیه ابتدا با تعجیب به لایتینا نگاه کردند ولی بعد از خوردن نوشیدنی‌شان آنها نیز رفتارهای عجیبی از خود نشان دادند. آن عده‌ای که هنوز نوشیدنی نگرفته بودند حواسشان به این موقعیت جدید پرت شده بود.

- یکی منو به آرنولد معرفی کنه زودتر!
- آرنولدِ من کجاست؟
- من که میو میو میکنم براش بذارم برم؟!
- من باید همین الان آرنولد پفک رو ببینم. دیگه بیشتر از این طاقت دوری‌ش رو ندارم!

گویل با نگرانی به جمعیت نگاه میکرد. فکرش پیش هکتور بود که به همراه پاتیل‌ش در پاتیل درزدار نشسته بود و به پاتیل دودرزدار نیامده بود. انگار چیزی این وسط اشتباه شده بود. انتظار داشت بعد از خوردن نوشیدنی کره‌ای که به معجون عشق آلوده کرده بود همگی سراغ هکتور رفته و او را خوشحال کنند. ولی انگار اشتباهی معجون عشق نسبت به آرنولد پفک پیگمی را درست کرده بود!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۳:۱۰ شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶
نجینی از اتاق خارج شد و پیش لردسیاه برگشت. لرد همانطور که روی مبل لم داده بود و ناخن‌هایش را سوهان میکشید نگاهی به نجینی انداخت. مار که اکنون نزدیک لردسیاه رسیده بود ففسس فسسس دلبرانه‌ای برای پاپای عزیزش کرد و از پاهای لرد بالا خزید و روی شانه‌های لرد جای گرفت. لرد دست نوازشی بر سر دخترش کشید و دست در آستین ردایش کرد و به طرف نجینی گرفت:

- بیا نجینی. ما این رو برای تو پنهان کرده بودیم. چشم رودولفه! بخاطر شدت فرود پاشنه‌ی بلاتریکس بر رودولف از کاسه دراومد و قل خورده بود کنار پای ما. میتونی برای عصرونه بخوریش!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۰۴ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶
به محض ورودش به اتاق نجینی رو میبینه که گوشه‌ی تاریکی از اتاق چمبره زده و نگاه غمگینی به لرد میکنه و سیگاری رو با دُم‌ش گرفته و دود میکنه.

- فسس پیکسی! ففسسس!

لینی به لردسیاه نگاه میکنه که جلوی تلویزیون نشسته و گوشه‌ی شنلِ نارسیسا را که پاتیل آب قندی در دست دارد را از زیر جایگاهِ دماغ‌ش حرکت میدهد و آب بینی‌اش را پاک میکند!



"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶
خلوتِ ماریِ لردسیاه

- فرزندم! برگرد روی شانه‌های پاپا!
-
- شما بسیار زیبا هستی. ما تمایل نداریم جذابیتت مورد سوقصد قرار بگیره. گاهی هم لوس نباش و به ما حق بده!
-
- برگرد تا کمی پروازت بدیم. گفتیم بیا!
-
- اسیر شدیم به سالازار!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۲۱:۴۶ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶
جماعت مرگخوار راه را برای رز باز کردند. رز که چاره‌ای نمی‌دید برگ‌هایش را شل کرد و یکی از گل‌هایش را که ساقه‌ای پر از خار داشت را بالاتر گرفت تا لرد سیاه آن را جدا کند.

- آکسیو شاخه!
-

لیسا جلو آمد و رز را که اشک میریخت در آغوش گرفت :

- عب نداره. خودم یه روز باهاش قهر میکنم انتقام‌ت رو ازش میگیرم. دیگه ناراحت نباش!

لیسا به همراه رز قصد داشت از آنجا دور شود که ادوارد که هرس کردنِ درختان حیاطِ خانه‌ی ریدل را تمام کرده بود وارد شد. و لردسیاه را دید که شاخه‌ی رز را به سمت پیشانی‌اش می‌بُرد. ادوارد که روزهای زیادی به رز برای شادابی و مرتب نگه داشتن شاخه‌هایش کمک کرده بود به سمت لرد دوید تا شاخه را از دست لرد بگیرد. ولی شاخه‌ی رز را از دستانِ لرد گرفتن همان و ، جای زخم ضربدریِ ناشی از قیچیِ دستانِ ادوارد روی پیشانیِ لرد افتادن همان!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: افسانه لرد ولدمورت
پیام زده شده در: ۲۱:۲۸ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶
نجینی قصد داشت از کوچه‌ی ناکترن مستقیما به خانه‌ی ریدل آپارات کند که متوجه شد آرسینوس و آماندا مثل ابر در جای خود محو شدند، انگار که از ابتدا نیز آنجا نبودند. متوجه شد رودولف قصد داشت او را دور بزند و حتما از جادوی سیاهی برای ایجاد تصاویر اشتباه برای نجینی استفاده کرده بود. پس دوباره به سالنِ رودولف آپارات کرد. رودولف همچنان درحالِ شمردن بود!

- دویست و دو!

نجینی صدای خطرناکی از دهانش درآورد و رودولف از شنیدنش مگسِ دویست و سومی را قمه نزده قورت داد!

- ابله! فکر میکنی پاپا اگه بفهمه این حرفها و تصاویرِ الکی رو برای اینکه منو دور بزنی تا پول‌هاش رو از تو نگیرم فففسس سسس؟! این چه نحوه‌ی برخورده؟! اصلن فکر کردی کی هستی؟!

رودولف دست میندازه دهن خودش رو جر میده و مگس رو از تهه حلق‌ش برمیداره!

- ببینید پرنسسِ ارباب! ببینید! من از شدتِ بی‌مشتری بودن دارم مگس می‌کُشم! این کوهِ مگس رو تماشا کنید آخه! دل‌تون واسم بسوزه لطفا!

نجینی که دل‌ش ذره‌ای برای رودولف نسوخته بود فیسِ تهدیدآمیزی می‌کند و در یورشی ناگهانی به سمتِ رودولف، قسمتی از دست چپ رودولف را جدا میکند، سپس می‌خزد و از سالن‌ش بیرون می‌رود!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.