هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (بلاتریکس.لسترنج)



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۰۹ پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶
بررسى پست شماره ٤٥٧، باشگاه دوئل، شما ايچيكاوا:

نقل قول:
_نجینی! قراره ما میگو و ماهی و نهایتا کوسه بود. اونقدر نزدیک نشو. اون نهنگه. معده تو اون همه گنجایش نداره. نمیتونی بخوریش!


خوب بود اين ديالوگ.

اصولا فلش بك جايى قابل قبوله كه ارزش جدا شدن خواننده از داستان رو داشته باشه. و به نظر من، اينجا به جا بود. مشخص شد كه لرد اونجا چيكار ميكنه.
به نظرم فلش بك توضيح بيشتر نميخواست. كوتاه بود و روشن.

نقل قول:
لرد یک نگاه "چغندر تو مخ لک‌لکی که تو رو بجای فرزند برامون فرستاد"حواله نجینی کرد.
_اهم! خب...ما برای اهداف سیاه و پلیدمون اینجا هستیم. الان یادمون اومد. ولی شما، تو چرا اینجایی؟
_من که...پدر ژپتو هم محله‌ایمون بود ازم خواست بیام دنبال پینوکیو. چون من خیلی جادوگر توانمندیم و دنبال استعدادم هستم و شاید استعدادم پیدا کردن باشه اومدم.
_خب؟ پینوکیو هم اینجاست؟
_نه! نهنگو اشتباه اومدم.


نهنگ رو اشتباه اومدم! خيلى خوب بود.
شما طنز ديالوگ ها خوب بود. كم نبود، زياده روي هم نبود. به اندازه و كافي بود.

نقل قول:
مرگخوران/حین انجام خفن ترین شیوه ممکن برای نجات ارباب
_اممممم...رودولف! مطمئنی این راه درسته؟ طبق نقشه، ما الان تو پیچ لوزالمعده باید باشیم نه سر کبد! ۳۵ بار قبلی هم دقیقا از همین جا رد شدیم.


مرگخوران/حین انجام خفن ترین شیوه ممکن برای نجات ارباب

_اممممم...رودولف! مطمئنی این راه درسته؟ طبق نقشه، ما الان تو پیچ لوزالمعده باید باشیم نه سر کبد! ۳۵ بار قبلی هم دقیقا از همین جا رد شدیم.


بين تيتر و ادامه پست يه فاصله بزنيد كه جدا شن.
اما طول پستتون زياد نبود. ميتونستين به جاي تيتر زدن، توصيف كنيد.

شما، "ارباب" لقبيه كه مرگخوارا لرد رو باهاش خطاب ميكنن. نويسنده پست بايد بي طرف بنويسه. استفاده از لقب هايي كه نشون دهنده جبهه ما، يا علاقمون به شخص خاصيه بسيار توجه خواننده رو جلب ميكنه و اين خوب نيست.

نقل قول:
توضیح: شما توسط جانوری(هر چی که مایل باشین) بلعیده می شین. توضیح بدین که چرا و چطوری بلعیده شدین...تو شکم جانور چیکار کردین...و بعدش چی شد.

خب... معلومه چرا و چطوري بلعيده شدين. البته شما نه، لرد معلومه. معلومه تو شكم نهنگ چيكار كردين... ولى بعدش معلوم نيست چى شد.

مرگخوارا اومدن تو شكم نهنگ و گم شدن. پست رو جوري تموم كردين كه انگار پست يكى مونده به آخر يه سوژه ادامه داره. كمى با عجله تموم شد.
البته اين مشكليه كه اغلب تو پست هاي طولاني باهاش رو به رو ميشيم. به آخرش كه ميرسيم، خسته شديم و كمي بي حوصله مينويسيم.
بهتر اينجور مواقع اگه حس كردين كه داريد با عجله مينويسيد، كمي به خودتون زمان بديد و استراحت كنيد و دوباره شروع كنيد.

موفق باشيد.
.....................................

بررسى پست شماره ١٤٨، افسانه جان جانان، پنه لوپه كليرواتر:

خب پنه لوپه. بياين يه نگاه به نقد قبلي بندازيم ببينيم چي به چي بوده.

نقل قول:
١-شكل ظاهري پستتون به خوبي كنترل شده بود.
٢-سوژه هارو تا جاي ممكن جلو نبريد و بهشون مسير نديد...حداقل فعلا.
٣-لحن پستتون رو ثابت و يكنواخت نگه داريد.

خب... شكل ظاهرى پست كه خوبه.
راجع به مورد دوم بايد صحبت كنيم.
و لحن پست هم كنترل شده بود و اين هم خوبه.

نقل قول:
رودولف نفس عمیقی کشید .
- پرنسس ، خواهشا یکم به من وقت بدین . دو روزه می دمش!
- فیس ، مگه پاپا بازیچه ی دست توئه مردک ؟ پول پاپا رو بده!

توجهتون به شخصيت ها خوب بود. نجينى پستتون هم خوب و مطابق ايفاى ايشون بود.

يه نكته اي وجود داره و اون اينكه طنزنوشتن به هر شکل و به هر قیمتی خوب نیست. خیلی چیزا هست که نوشتنش ممکنه عده محدودی رو بخندونه...ولی کیفیت نوشته رو پایین میارن. باید مواظب اینا بود.

نقل قول:
رودولف نگاهی به دور و بر انداخت . سپس خم شد و در گوش بانو نجینی به آرامی گفت:

بانو نجينى، يه لقب مشخص و مستقيم از طرف مرگخواراس. لقب هایی که جبهه ها یا میزان علاقه به شخصیت ها رو تعیین می کنن، موقع خوندن خیلی جلب توجه می کنن. گاهى و در بعضي از سبك ها قابل قبوله. مثلا موقع خاطرات نوشتن كه داريد اول شخص مينويسيد. ولی این سبک، سبکیه که نویسنده باید خنثی باشه. بی طرف به نظر برسه. حداقل مستقیم نظرشو نگه. مثلا منِ مرگخوار تو توصيفاتم نمينويسم ارباب يا دامبل. موقع نوشتن بايد بي طرف باشيد. يعني جبهه شما، تأثير روي خواننده نذاره.

خب، رسيديم باز به صحبت اصليمون.
ببينيد ما يه سوژه اصلي داريم. كه الان سوژه اصلى اينه كه مرگخوارا شغل های جدیدی دارن. براى اينكه تند تند نگيم و تموم نشه، يه سوژه فرعى هم گاهي اضافه ميكنيم. و اينجا سوژه فرعى اینه که نجینی داره نصف درآمدشونو برای لرد جمع می کنه. سوژه فرعي نبايد پيچيده و سخت بشه.
این که برای این سوژه فرعی قانون جدیدی بذاریم، نویسنده رو بیش از حد درگیر این سوژه می کنه. این اتفاقیه که نباید بیفته.
الان شما اشاره كرديد كه مرگخواراي متأهل نياز ندارن كه نصف درآمد رو بدن به لرد. خب... اين الان چه نفعي براي سوژه داره؟
الان كلا مرگخوارا ميرن واسه ازدواج كردن و كلا و داستان عوض ميشه و از مسير سوژه خارج. اين ايده، ايده ى خوبيه. اما نه به عنوان يه سوژه فرعى يه سوژه فرعى ديگه.

نقل قول:
به سرعت به کوچه ناکترن آپارات کرد و تازه وقتی حرف رودولف را باور کرد که آرسینوس را در حال بوسیدن دست آماندا دید! باید این خبر را هر چه سریع تر به پدرش می رساند!


الان نفر بعدی باید نجینی رو ببره سراغ لرد...
سوژه رو ساده پیش ببرین یعنی همین. یعنی وقتی نجینی داره یکی یکی به مرگخوارا سر می زنه و نصف درآمدشونو می گیره، به همین کار ادامه بده! یهو ول نکنه و برگرده پیش لرد. این تغییره. تغییر همیشه بد نیست. ولی شناختن و تشخیص تغییرای خوب احتیاج به کمی تجربه داره.

خب... بازم بياين يه جمع بندى كنيم.

١.شخصیت ها وشكلك ها خوب بودن.
٢.اون جمله هاي مبهم و پيچيده، ساده و روشن تعریف شدن. و اين خوبه.
٣.هنوز هم بايد در مورد پيش بردن سوژه ها صحبت كنيم. تو اين پست، برای پیش بردن داستان و خرج کردن سوژه ها عجله نداشتين. فقط درباره رودولف و نجینی نوشته. که اینم نکته خوبیه. پرداختن به شخصیت های کمتر باعث می شه بیشتر و بهتر روشون تمرکز کنیم.
ولي بازم يه قانون مشخص شده واسه سوژه.

بيينين ازتون ميخوام كه يه پست بزنيد. يه تاپيك انتخاب كنيد و سوژه رو ادامه بدين.
به اين شكل كه هيچ تغييري تو روند سوژه ايجاد نشه. هيچ تكوني نخوره. بدون عجله، فقط كشش بديد.

مثلا فك كنيد كه يه صحنه داريم كه مرگخوارا (حالا يا محفلي ها) نشستن دور هم و ميخوان راجع به يه موضوعي تصميم بگيرن. ميشه تو يه پست اينا شروع كنن به بحث و تصميم بگيرن و در انتهاي پست، برن كه تصميمشون رو با لرد در ميون بذارن. اما اين چيزي نيست كه ميخوايم.
چيزي كه من ميخوام اينه كه مثلا آرسينوس جلسه رو شروع كنه. ولي كراب حواسش پرت آرايشش باشه. هكتور وسط جمع شروع به درست كردن معجون كنه. وينكي زمين رو تميز كنه و كلا هيچكس حواسش به صحبت هاي آرسينوس نباشه. بعد آخر پست آرسينوس بياد حواس اينارو جمع كنه و جلسه تازه شروع بشه.

موفق باشيد.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۳:۲۶ چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶
بلاتريكس چرخى در هوا زد و با فرود موفقيت آميز پاشنه پايش در حلق رودولف، تعظيمي به لرد سياه كرد.
-بله سرورم...بفرماييد!

و به رودولف دراز به دراز افتاده اشاره كرد.
لرد با رضايت به رودولف نگاهى كردند و سپس به سمت آرسينوس برگشتند.
-تو كه هنوز ايستادي... تاجش رو نگاه... پادشاه شده سر ما! اينارو جمع كن و برو و ازشون تست سياهي بگير و هرچي كه كم داشتن رو بهشون آموزش بده تا تاييد شن.

آرسينوس با هول و ولا تعظيمي كرد و "كيش، كيش" كنان، مرگخواران را به خارج اتاق لرد سياه راهى كرد.
هنوز از در اتاق دور نشده بودند كه در باز شد و رودولف، با دندان هايي كه كف دستش نگه داشته بود، خارج شد.

اينبار بلاتريكس موهايش را دور دستش چرخاند و به سمت رودولف پرتاب كرد. قبل از اينكه رودولف موفق به درآوردن قمه اش شود، موهاي بلاتريكس دور گلوى او پيچيد و دقايقى بعد، رودولف كبود و پهن زمين شد.

-تو سياهيت تاييد شده بلاتريكس...بيا اينم گواهيت! نميخواد بيايي!
-خير! منم ميخوام آزمون بدم! شما بريد و منم دندوناي اين رودولف رو جمع كنم به عنوان يادگاري و بعد ميام!

و به اين ترتيب، مرگخواران براي تست سياهي، راهى سالن اصلى خانه ريدل ها شدند.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶
لرد با تعجب نامحسوسى به دو مرگخوار و يك جنازه مرگخوار در ابعاد يك بند انگشت مقابلشان نگاه كردند.

-اين چه وضعيه؟! شما چرا اينقدر كوچيك شدين؟!

دو مرگخوار پيش روي لرد، هنوز فرصت صحبت كردن پيدا نكرده بودند كه صدايي از روي شانه لرد سياه به گوش رسيد.
-ارباب تنوع ايجاد كرديم كه متنوع شيم براتون!

حاضرين اتاق، با تعجب به اطرافشان نگاه كردند. حتي مرگخوار جنازه نيز سرش را كمي بلند و به اطراف نگاه كرد.

-من بودم ارباب! من بودم! من... اينجا رو شونتون!
-صداي منحوس لينيه... ولي تصويرش وجود نداره!

وجود داشت...اما لينى به صورت عادى هم ابعاد ريزى داشت و حالا تقريبا به حالت بانز در آمده بود.

-يكى سريعا به ما توضيح بده!
-ارباب... چيزه... هكتور...

نياز به توضيح بيشتر نبود... در هر حادثه اى، تنها ذكر نام هكتور، توضيح كامل و جامعى در مورد نحوه رخداد حادثه بود.

-دستور ميديم كه سريعا به شكل اولتون برگرديد!

گويا مرگخواران مجبور به توضيح بيشتر بودند. اما اينبار... توضيح بيشتر به معني يك ذكر مصيبت بود.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۰۸ یکشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۶
بررسى پست شماره ٤٥١، خاطرات مرگخواران، دارين ماردن:

خب دارين/دارلين...
بياين اول از همه يه كارى كنيد. بريد با مديرا صحبت كنيد و سر اسمتون به يه توافق برسيد. يعنى اگه مطمئنيد كه دارلين درسته، اينو نشون بديد و اگر نه، شما كوتاه بياين و دارين رو قبول كنيد. اين گيج كننده است كه اين دارلين همون دارينه، برادرشه، پسر عموشه يا چى!

يه توضيح هم راجع به اين جور پست ها بدم.
الان پست دوم شما ادامه پست قبليه. و خواننده اي كه داره رد ميشه اينو نميدونه. خصوصا كه ممكنه بين دو پستتون، شخص ديگه اي هم پست بزنه. پس بهتره روي پستي كه ميزنين، لينك پست هاي قبلي رو بزنين تا اگه خواستن، برن و بخونن.
اما به طور كلي اين پست ها خونده نميشن. چرا؟ چون خواننده اينو ميبينه، پست قبل رو ميبينه و از طولشون ميترسه! بيخيال ميشه و ميره. البته يه استثنايي وجود داره كه پايين تر توضيح ميدم.
در ضمن، شما داريد الان ادامه اين پست رو مينويسيد. اين يعني ممكنه يهو دو روز بعد پست سوم رو بفرستيد و تو اين مدت خواننده فراموش ميكنه دو پست قبل رو

بريم سراغ پست.

هر دو پست رو خوندم. هم اونى كه لينك كردين و هم بعدى.
و بايد بگم كه به نسبت آخرين پستتون كه تو تالار اسليترين راجع بهش صحبت كرديم، پيشرفت خوبى داشتين.
جمله بندى ها، اشكالات ظاهري پست( كه بيشتر راجع به ديالوگ ها بود.)، دايره لغتتون... همه تغيير كردن.
فقط چرا اينقدر تلخ نويسى؟... قبلا هم بهتون گفتم كه سايت پتانسيل اين نوع نوشته هارو نداره... خونده نميشن. مگر اينكه... چي؟! مگر اينكه شما وارد ايفاي نقش شده باشيد. يعني بشناسنتون.
الان من مثلا آرنولد رو ميشناسم و جزو كسايي كه پست هاش رو ميخونم. نميگم كه همه پست هاش رو خوندم. نه! اما پست هاي دوئلش رو گاهي ميخونم. پست هاي خاطرات مرگخوارانش رو ميخونم.
شما خوب مينويسين. اما مشكل اينجاس كه شناخته نشدين. براي اينكه سايرين هم بخونن و ببينن كه خوب مينويسيد، بايد شناخته شده باشيد و براي شناخته شدن بايد حضور داشته باشيد. تو سايت، تو سوژه ها، تو چت باكس حتي! بايد شخصيت دارين رو معرفى كنيد و بشناسونيدش. الان طول اين پست خيلي زياد ميشه. اما اگه خواستين ميتونيم بعدا بيشتر راجع به اين موضوع صحبت كنيم.

خب... رفتم تو حاشيه. برگرديم سراغ پست.

ببينيد پست خوبي بود.
كوچكترين نكات هم به خوبي توصيف كرده بوديد.

نقل قول:
دارلین لبخند تلخی زد. هنوز هم عقربه هایش درست کار می کردند. بدون حتی یک ثانیه اشتباه. و وقتی عقربه های این ساعت به عقب بر می گشت او می دید. زشتی دنیا را. مرگ و سیاهی را. می دانست چرا تصمیم گرفت اینطور باشد. او می دانست که چرا از همه متنفر است...
او مثل روز روشن ، آن روز های سیاه و تلخ را به یاد می آورد و با اینکه سال های زیادی از آن موقع ها می گذشت ولی انگار همین دیروز بود...

من استنباطم از اين دو پاراگراف اين بود كه اين پست و پست هاي ادامه اش قراره علت تنفر دارين از دامبلدور و لرد سياه رو مطرح كنن. يعني توضيح اون چيزي كه تو امضاتون به چشم ميخوره. و اگه حدسم درسته، بايد بگم كه اين خوبه. چون ميتونم يه قدم در جهت معرفي شخصيت دارين تلقيش كنم.
اما دقت كردين كه يه كم زيادي به جزئيات پرداختين؟ يعني اگه جاهاي اضافه اين دو پستتون حذف ميشد، اينا تبديل به يه پست ميشدن و اين خيلي بهتر بود.
حالا از كجا بفهميم كجاها رو ميشه حذف كرد؟

نقل قول:
نور شومینه تنها منبع نور و گرمای تالار بود. هیچ کس در آن حوالی نبود و به جز صدای ترق تروق سوختن هیزم ها در شومینه ، تالار در سکوتی کامل قرار داشت.


اين قشنگ بود. اما وجودش إلزامي بود؟ اگه حذف شه نكته اي از پست رو از دست ميديم؟ به نظر من كه نه.
اولش گفتم كه قشنگ بود كه اينو بگم كه گاهي مجبوريم يه بخش هايي رو فدا كنيم.

او کنار شومینه ی تالار خصوصی اسلیترین ، بر صندلی راحتی نشسته بود و به ساعت طلای قدیمی نگاه می کرد. هنوز هم عقربه هایش درست کار می کردند. بدون حتی یک ثانیه اشتباه. و وقتی عقربه های این ساعت به عقب بر می گشت او می دید. زشتی دنیا را. مرگ و سیاهی را. می دانست چرا تصمیم گرفت اینطور باشد. او می دانست که چرا از همه متنفر است...

نقل قول:
هنوز دو سال مانده بود.
تق تق تق.
کسی در زد.


هنوز دو سال مانده بود.

تق تق تق

کسی در زد.


اين آواها رو بهتره به اين شكل جدا و بولد كنيد. هرچند كه در مورد پست هاي جدي، بهتر كلا حذف شن.
نقل قول:


‎- « تولدم؟ آخجون ، جشن می گیریم؟ »


آخ جون!

دارين يادتونه قبلا بهتون گفتم شما بايد خواننده رو ترغيب كنيد به خوندن پستتون؟
بايد بگم كه موفق شدين. يعني از اونجا كه دارين رفت به خاطراتش، يه حس كنجكاوي به خواننده دادين. اما بازم ميگم كه پرداختن اينقدر ريز به جزئيات، مثل توصيف آب و هوا و حاضر شدن و از اين قبيل توصيفات، حوصله خواننده رو سر ميبره.

موفق باشيد.




ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۱۴ ۲۲:۱۱:۳۸

I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۱ شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶
بررسى پست شماره ١٤٥، افسانه ارباب جانم، شما ايچيكاوا

خب...شما !

به نظرم وقتش بود كه سوژه يه تكونى بخوره. و شما اين تكون رو بهش دادين!
بالاخره مردم رفتن سراغ آرسينوس.

نقل قول:
در همین حین مردم با تعجب به هکتور، که مرکز ثقل بلایای جهان بود، خیره شدند. سپس به مغازه خلوت آرسینوس نگاه کردند. خب مغازه آرسینوس صف نداشت، از طرفی قرعه کشی یک دستگاه نیمبوس آبی رنگ و هزاران جوایز نقدی و غیر نقدی دیگر داشت.

آغاز پست، يكى از مهمترين بخش هاى پسته. جايي كه خواننده تصميم ميگيره بخونتش يا رد بشه.
الان من كه شروع كردم به خوندن، مجبور شدم برم آخر پست قبل رو هم بخونم. يه كم با عجله شروع كرده بودين. يعنى خواننده رو يهو انداختين وسط سوژه.

نقل قول:
مردم بدون توجه به اسنیپ و هکتور، که اکنون در اثر نیش زنبور شبیه پفیلا شده بود، به سمت مغازه آرسینوس رفتند.

بياين يه كم ريزبينى كنيم!

مردم بدون توجه به اسنیپ و هکتورى که اکنون در اثر نیش زنبور شبیه پفیلا شده بود، به سمت مغازه آرسینوس رفتند.

بهتر نشد؟

نقل قول:
_آقا معجون پروتز لب بدون تزریق چند؟
_معجون چی؟
_آقا معجون یادگیری ۶ زبان خارجی در ۲ دقیقه چند؟
_آقا معجون "دو ساعت قبل از کنکور با انگیزه شروع کنیم و رتبه تک بشیم" دارید؟
_داداش معجون پولمان در عرض دو ساعت از پارو بالا بره کجاس؟!
_آقا معجون شاخ اینستا شدن دارید؟

من از ديالوگ اول خوشم اومد. خنده دار بود. ولى يه موقعى بايد خودمون رو متوقف كنيم.
يعنى يه جايي بايد طنزمون رو كنترل كنيم كه لوس نشه.
اينجا ديالوگ اول خوب بود. دومى هم باز خوبه. ولى بهتر بود بين سه تاى آخر يكى رو انتخاب ميكردين و ديگه ادامه نميدادين.

نقل قول:
البته به این هم فکر می‌کرد که اسنیپ صددرصد این معجون های افسانه‌ای را نداشته و احتمالا آب مقطر جای معجون در بطری به مردم داده است.

اينم خيلى خوب بود!

پست رو جاى خوبى تموم كردين. يعنى يه سوژه دادين به نفر بعد.

خوب بود شما، همينجوري ادامه بدين.

موفق باشيد.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱:۱۱ شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶
پوكر فيسى بلاتريكس، دوام چندانى نياورد.
-دوبار بهتون خنديدم پررو شديد؟! درستتون ميكنم. وايستيد...!

با خارج شدن چوبدستى بلاتريكس، ملت دو پا داشتند و هر كدام چندين پا از پاهاى به جا مانده از آراگوگ(درود سالازار بر او باد) را قرض كردند و فرار را به قرار ترجيح دادند.
بلاتريكس نيز لبخند مرموزى زد و اكسيو كنان، چراغ را برداشت. اما ريسمان چراغ، بسيار طولانى و دراز بود و دور نردبان پيچيد.
نردبان لرزش هاى خطرناك و هكتور گونه اى از خودش نشان داد.

-هى... نلرز! بهت ميگم نلرز... حس افتادن دارم... نلرز...الان ميوفتم... نلــ...آخ!

به صورت نرمال، هنگامى كه شخصى از روى نردبان بيوفتد، در اولين قدم اقدام به معاينه خود ميكند... اما شخص مورد نظر ما، بلاتريكس لسترنج بود. او پس از كسب اطمينان از عدم وجود شاهدي بر صحنه، كروشيويى روانه نردبان كرد كه باعث ترك خوردن يكى از پايه هاى آن شد. و سپس به لعن نفرين زمين و زمان پرداخت.
-هكتور تسترال شى به حق رداى ارباب... خلوت تنهاييت جلو چشمت ريز ريز شه دلفى... قهردونات رو با دست خودم به سيخ بكشم ليسا... اون محفل رو سرت خراب شه دامبلدور...

هيچوقت هم معلوم نشد دامبلدورى كه در آن لحظه كلاه منگوله دارش را سر كرده و مشغول خوردن آبنبات ليمويي بود، دقيقا چه تقصيرى در افتادن بلاتريكس داشت!

بالاخره بلاتريكس كه موفق به رهايي از لا به لاى ريسمان چراغ شده بود، از جايش بلند شد و تصميم گرفت به كار ساير مرگخواران سركشى كند.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۴۵ جمعه ۱۲ آبان ۱۳۹۶
پنه لوپه عزيز

در مورد پيش بردن سوژه، هر سوژه ای که داده می شه یه هدفی داره. می ره که به یه جایی برسه. ولی لازم نیست روی اون هدف تمرکز کنیم و داستانو ببریم طرفش. هدف ما تموم دن داستان نیست. دنبال موقعیت هایی هستیم که توی داستان پیش میاد.
مثلا سوژه اینه که هری قراره بیاد لرد رو پیدا کنه و نابودش کنه!
مهم اول و آخر سوژه نیست. مسیرشه. این که تو راه چه اتفاقی میفته. از چه راهی میاد. چه مشکلاتی براش پیش میاد؟ چطوری حلشون می کنه.
این که هری رو قدم به قدم به لرد نزدیک کنیم یعنی سوژه رو پیش بردیم. به آخر نزدیکش کردیم.

کاری که باید انجام بدیم اینه که توجه کنیم که هری الان کجاست. تو چه موقعیتیه؟ تو این موقعیت چیکار می تونه بکنه که داستان جالب بشه؟ نه این که فکر کنیم که هری چطوری می تونه سریع تر برسه به لرد و داستان بره جلو و تموم بشه.

در مورد همه سوژه ها همینطوره. رو هدف تمرکز نکنین که داستان سریع نره جلو...تموم نشه.

خب در مورد نقد پستى كه لينك دادين، حرف زيادي ندارم.
ولى كلا بهتره بين هر نقد تا نقد بعدى حداقل سه پست زده باشيد. چون اينجوري فرصت داريد از نكات گفته شده استفاده كنيد.

فقط اينكه:
نقل قول:
در همین حین که گیبن ، بلی گیبن بود.

وقتي مينويسيد، يه دور خودتون رو بذاريد جاي خواننده و ببينيد كه نوشتتون ابهام نداشته باشه.
من الان نفهميدم اين جمله يعني چى.

يه چيز ديگه هم اضافه كنم...
نقل قول:
- من یه اتاق با کلی مسلسل داشتم. - منم یه اتاق پر از کراوات داشتم از همه رنگ. . . - خفه شو. - تو خفه شو . - من یه اتاق داشتم. . . - اتاق من . . . - برین کنار نوبت منه. . .


الان اينجا از هر شخصيت يه نكته گفتين... وينكى، آرسينوس، رودولف.
اينا ميتونن به صورت تكى، يه پست جداگانه بشن.
هر شخصی می تونه تو یه پست جداگانه خواسته هاشو بگه. وقتی سوژه اینقدر جای کار داره، درست نیست که همه سوژه ها رو در یک پست و پشت سر هم خرج کنیم که تموم بشن. اگه جدا جدا نوشته بشن بیشتر و بهتر بهشون پرداخته می شه.
اینجور وقتا شما یکی رو که به نظرتون جالبه انتخاب کنین و درباره اون بنویسین.

موفق باشيد.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۰۸ جمعه ۱۲ آبان ۱۳۹۶
بررسى پست شماره ٢٨٦، نيروگاه اتمى سياهان، پنه لوپه كليرواتر

خب... سلام پنه لوپه.
باز هم اول يه توضيح بدم و بعد بريم سراغ بررسى پست.
اولا كه خوشحال شدم با خوندن پستتون.
شكلك ها و ديالوگ ها و كلا شكل ظاهرى پستتون تقريبا كنترل شده بود و اين يعنى نقد قبلى، يه نتيجه اى داشته و خب... اين حس خوبى داره. چون بعضى وقتا، واسه يه نقد، ميرى پست هاى قبل رو ميخونى. اگه درخواست نقد قبلي وجود داشته باشه، اونا رو هم ميخونى. تازه كل پست هاى سوژه رو بايد برى يه دور بخونى و خلاصه وقت ميذارى و ميخونى و مينويسى و بعد... اون شخص يه پست ديگه ميزنه، بدون توجه به حرفايي كه تو زدى و اينجا، اونجاس كه ميخوره تو ذوقت.
اما در مورد شما، اينطور نبود. و اين خوشحال كننده است. لااقل الان با انگيزه رفتم پستتون رو خوندم.
خب...بگذريم!
پنه لوپه، يه سوژه هيچوقت خراب نميشه. فقط گاهى گره ميخوره و به راه اشتباه ميره... كه اينم بدون علاج نيست. كار ناظرا همينه... خوندن و اصلاح سوژه. كه به نظر من، كار لذت بخشي هم هست! پس نگران نباشيد و با خيال راحت و با لذت بنويسيد.
اما يادتونه تو نقد قبل چي گفتم؟
نقل قول:
١.سوژه ها رو تا جاي ممكن جلو نبريد. حداقل تا زماني كه يه كم بيشتر تجربه پيدا كنيد.

اما تو اين پست هم باز به سوژه يه مسير دادين. ميشد به بحث و جدل لرد و رفتگر تو پارك خلاصه اش كرد. الان اصلا با خوب و بد بودن مسيري كه بهش دادين كار ندارم. كلا، ميخوام بگم كه فعلا نكنين اين كار رو. و اينكه چرا ميگم اين كار رو نكنين رو مفصلا تو نقد قبلى توضيح دادم.
نقل قول:
ولدمورت سعی نمود در ردایش دنبال چوب دستی اش بگردد ولی چوب دستیش سر جایش نبود. لابد هنگام پرتاب شدنش آنرا گم کرده بود. پس با مشت بر سر نارنجی پوش امانت دار کوبید .


سه خط اول، سه خط آخر پست قبله. يه خواننده وقتي مياد تو تاپيك، معمولا ميره از آخرين خلاصه شروع به خوندن پست ها ميكنه. و اينكه پاراگراف آخر يه پست رو تو شروع پست بعد هم بخونه، براش تكرارى و كلافه كننده ميشه. بهتره كه اين كار رو نكنيد.
فقط من متوجه منظورتون از نارنجى پوش امانت دار نشدم! نارنجى پوش كه رفتگره. امانت دار چرا؟
نقل قول:
- این بابا توهم زده ، آوردمش برا ترک.

نقل قول:
- ایشان کی شما هستند؟

نقل قول:
- کروشیو دیگر چیه؟


لحنتون تغيير ميكنه. يكنواخت نيست. يا بايد همه رو كتابى بنويسيد... كه اين خيلي حوصله سر بر ميشه. يا توصيفات رو كتابى و ديالوگ هارو محاوره و يا كلا محاوره. يه پيشنهاد ميدم... يه بار امتحان كنيد و كلا محاوره بنويسيد. يعني همونجوري كه حرف ميزنيد بنويسيد. هم ديالوگ هارو وهم توصيفات رو. من اين مدل نوشتن رو دوست دارم. هم سريع تر و روون تره و هم يه حالت صميمى و راحت داره. نگاه كنيد الان:

در حینی که مرگخوارا خانه ریدل را چراغانی می کردند ، اربابشان در دردسر افتاده بود !

درست همون موقعى كه مرگخوارا داشتن خونه ريدل رو چراغونى ميكردن، اربابشون تو كمپ ترك اعتياد، تو دردسر افتاده بود!


نقل قول:
بلی و در حینی که مرگخوارا خانه ریدل را چراغانی می کردند ، اربابشان در دردسر افتاده بود !


اين، اون بخشى بود كه من دوس داشتم! يه پايان خوب.
با اشاره به مرگخوار پارتى، دست نويسنده بعد رو باز گذاشتين كه باز بره راجع به اتفاقات خونه ريدل تكونى بنويسه و يا راجع به كمپ.

نسبت به پست هاي قبليتون بهتر بود. فقط يه مشكل وجود داشت.. سياه نويسي! شما ميخواستين مرگخوار شيد... توى درخواست مرگخواريتون هم بهتون گفتم كه مرگخوارا بايد سياه بنويسن. يعني مثلا ما نميگيم " ولدمورت جيغ زد!" اين كاملا سفيده. ما ميگيم لرد يا لردسياه... هميشه تو نوشته ها، در نهايت طنز و لودگى، باز ابهت لرد رو حفظ ميكنيم. همينشم خنده دارش ميكنه. پس باز اگه بخوايم جمع بندى كنيم:
١-شكل ظاهري پستتون به خوبي كنترل شده بود.
٢-سوژه هارو تا جاي ممكن جلو نبريد و بهشون مسير نديد...حداقل فعلا.
٣-لحن پستتون رو ثابت و يكنواخت نگه داريد.

موفق باشيد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۱۲ ۱۲:۱۱:۲۱

I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: برج وحشت....!
پیام زده شده در: ۱:۱۸ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶
و حالا آرسينوس مونده بود و كلبه!
-هى... آقاى خرگوش؟! جناب خرگوش... خرگوش محترم!... هى آقا...
-چرا داد ميزني؟! اسمم رومه! خرگوش... يعنى گوشى كه خره... چيز يعنى... تيزه! داد نزن! چى ميخواى؟!

آرسينوس به خرگوش زل زده بود. خرگوش دستى به ريشش كشيد.
-به چى زل زدى... بهت ياد ندادن كه اين كار زشته؟!
-چرا... اتفاقا يه ارباب دارم كه قراره امسال بره هاگوارتز... ايشون هميشه بهم... هى... شما اون ريش رو نداشتى... داشتى؟!
-خير نداشتم...مو هم نداشتم حتى...كچل بودم! ولى اينجا كلبه ى آليسه... جادوييه!

آرسينوس نميدانست آليس كيه... اما خوب ميدونست كلبه جادوييه چيه! و ميدونست كه به هيچ چى نبايد دست بزنه!
-ببينم... تو يه پسر زشت نديدى كه كله اش هم زخم باشه؟

خرگوش دستمالى برداشت و دور دستش كشيد و بيبيلي بابيلي بو كرد و يهو...
-تااااادا... اينو ميگى؟!

بله... رو رويش كله زخمي ايستاده بود. ولي قبل از اينكه آرسينوس فرصت كاري رو داشته باشه، خرگوش كله زخمي رو خورد!
-چرا خورديش؟! ارباب من رو ميكشن... پسش بده!

به همين سادگى ها كه نبود... خرگوش هم شروطي داشت...
-اين كه كله زخميه الكى بود پسر! اون عصا رو بردار و تبديل به يه خرگوش ماده خوشگل بكن، تا منم هرچي ميدونم رو بهت بگم! تازه بعدشم باهات ميام كه بريم و كتاب هاى اربابت رو براش بخريم!

گويا خرگوش، نسبت نزديكى با رودولف داشت!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۵ شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶
-چيكار ميكنى؟! شاهمون رو پس بده!

دامبلدور شاه سياه را برداشته و مشغول ضربه زدن به آن، با چوبدستى اش بود.
لحظاتى بعد، مهره شاه كه سفيد شده بود، سر جايش قرار گرفت.

-من شاهت رو هم به راه روشنى هدايت كردم تام! الان شاهت سفيد شده. پس من بازى رو بردم!

صورت لرد سياه، در حال تغيير رنگ بود كه بلاتريكس به ميز نزديك شد.
-سرورم! ما آماده ايم!

هكتور در لباس فيل و آرسينوس كه به نقاب فيل بسنده كرده بود نيز نزديك شدند. آرسينوس با تكان دادن خرطوم نقابش، بلاتريكس را تاييد كرد.
-بله ارباب! حاظريم ما!

-جايى ميريد تام؟

لرد سياه كه ديگر لبخند شيطانى روى لبانشان نقش بسته بود، نگاهى به قيافه متعجب دامبلدور انداختند.
-خير دامبلدور! براى شطرنج حاضر شدن... بگو اعضاى محفلت بيان! ميخوايم شطرنج در ابعاد واقعى بازي كنيم!

و به صفحه شطرنج بزرگى كه روى زمين ديده ميشد، اشاره كردند.
قبل از اينكه دامبلدور فرصت اظهار نظر داشته باشد، فرياد بلاتريكس به هوا رفت.
-مرگخوارا... همه بريد سر جاتون تو صفحه وايستيد... هى... تو! رودولف كجا ميرى؟ شاه مال منه...! تو برو ملكه وايسا!

رودولف نگاهى به دور و برش انداخت.
-بلا... عزيزم... من شوهرتم! زشته...شوهر كه ملكه نميشه...شاه ميشه!
-به من ربطي نداره... ملكه دوست ندارى برو قلعه شو! هى شماها... چرا وايستاديد مارو تماشا ميكنيد؟! بيايد رو به رومون، سر جاتون بايستيد ديگه!

دامبلدور كه در عمل انجام شده قرار گرفته بود، سري تكان داد.
-بريد فرزندانم... من به شماها اعتماد دارم...ما با نيروى عشق اين مسابقه رو با موفقيت پشت سر ميذاريم!

محفلى ها نگاهي به يكديگر انداختند و به ناچار مشغول تقسيم جايگاه ها شدند.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.