طبقه ی بالابابا آگدن (
) و نیوت و ریموس هر سه به سمت طبقه ی هفتم راه افتاده ان.
-یکی از اون بمبای کود حیوونی بده..
باب:تموم کردیم!تمام راهرو قبلی روبا اینا پر کردیم!
نیوت و ریموس به هم نگاه میکنن و بعد،ریموس میگه:خب..پس مجبوریم خودمون کود درست کنیم!(به من هیچ ربطی نداره!خب من چی کارکنم اینا بلد نیستن صرفه جویی کنن؟
!)
-یعنی چی؟کود انسانی؟
-بشینید کارتونو بکنید!
باب: حداقل بذار بریم تو مرلینگاهی جایی...
ریموس با عصبانیت پس کله ی باب میزنه و بهش دستور انجام ماموریت(
) رو میده و بوق بوق بوق بوق!
طبقه ی اونوری..جوخه ی بازرسیادوارد که قبول کرده بود همراه آلیشیا و سارا به دنبال ناک اوت کردن اعضای جوخه بره،میگفت:
-بعدشم باید بریم امبریجو از اونجا با کمک یه نفر دور کنیم و بعد..
آلیشیا که آمپرش بسی زیادی بالا رفته بود فریاد زد: میشه ببندی دهنتو!؟
سارا شونه های الیشیا رو گرفت و به ادوارد چشم غره رفت.
ادوارد:
( ها میدونم میگی این شکلک چه ربطی داره؟ ولی خب، این شکلک هیچ جا توسط هیچکی مورد استفاده قرار نمیگیره و برای همین افسرده اس! درست مثل ادوارد!.دفتر حمایت از شکلک های بوقی!.)
بعد از اینکه ملت به تالار اسلی رسیدن،ادوارد اسم رمزو فریاد زد: " دامبل خرفته!" و سارا و آلیشیا که اسم رمزو نمیدونستن با حالت
به هم دیگه نگاه کردن.ادوارد چوبدستی اشو دراورد ولی الیشیا اونو متوقف کرد.
-ادیب اونا خطرین!
-من هرگز از یه بچه رودست نمیخورم!
(فیلم هوم اِلاونِ سه!)
و بعد در حالی که ابروهاشو مثل اون شکلک بالاییه بالا
میندازه،میره تو.(نویسنده:ادوارد،من بعدا میدونم باتو چی کارکنم..الان بچش!)صدای زد و خوردی شنیده میشه،ادوارد نعره میزنه :کمک مامان! و الیشیا و سارا با حالت
به هم دیگه نگاه میکنند و از اونجا خیلی ریلکس دور میشن.
ادوارد که کراوتش در دستان کراب،دماغش بین انگوشتای گویل،یه پاش تو چشش،اون یکی پاش تودهن پانسی!و خلاصه که خرتوخریه اون وسط...ادوارد داره داد میزنه: ولم کنید!و صداش با حالت اکودار(بروبچز پشت صحنه،اکو دارش کنید!)میپیچه.(شنیدی؟نشنیدی مشکل از توئه..چون من دارم میشنوم!)
-مرتیکه بوقی ..فک کردی من نفهمیدم شماها برقک میندازید تو...من اون تیکه ی جدی نگیرید پست لاوندرو جدی گرفتم!
(نویسنده:
)
****
بوق،بوق،بوبوق،بوق بوق بوبوبوق بوبوبوق!(با ریتم آهنگ تبلیغ ایرانسل خونده شود!)
زیر شلواری مرلین بهتر است یا دامبل؟این نوشته با فونت زرد( پس چرا ما باقرمز نوشتیم؟) روی صفحه ی آبی نقش میبنده،و بعد،تصویر به یه پیژامه ی آبی با گلای بنفش تغییر پیدامیکنه و بعد،مرلین که داره بندری میزنه به سمت پیژامه میاد: -پیژامه ی مرلین..یکی بخر،شیش تا ببر!!با خریدن یک عدد پیژامه ی مرلین ( در این لحظه مرلین پیژامه رو برمیداره و جلوی خودش میگیره تا خوش دوختی اشو به رخ ملت بکشه! ) برنده ی جایزه ی پیژامه ی هدیه شوید!
مرلین با حالت
کنار میره، تصویر سبز میشه و با فونت زرد روش مینویسن :
"
پیژامه ی آلبوس اینا، محشره و اینا! "(این یه نوع تیتره دیگه..)
آلبوس ریششو توی پیژامه ی زرد و سبزش میکنه و با حالت
( که بسی برازنده اشه!) به ملت نگاه میکنه.صدای گوینده:
-زیبا جادار مطمئن!(منحرف بی تربیت!البوسو نگفت،منظورش زیر شلواریه بود!
)
-از کی تا حالا؟
-از وقتی پیژامه ی آلبی دامبی اینا اومده!
تصویر سیاه میشه و برمیگردیم به پست..( این قسمت فقط برای این بود که ثابت بشه،ما داریم با محفل همکاری میکنیم،به پست الیشیا رجوع شود!)
طرف دفتر آمبریجامبریج دوباره پس از تعویض شلوارش برمیگرده اونجا و میگه:
-پس ادوارد کو؟
(ها ادوارد..گفتم دستم بهت برسه..
)
ملت به هم نگاه هایی هراسان! میندازن.لاوندر که میخواد ماسمالی کنه میگه:
-رفته گل بچینه!
امبریج:
در همون لحظه در دفتر امبریج باز میشه و رون و فرد،با سیاهی میپرن بیرون.( به صورت بسیار آنتحاریک!)
امبر:
رون و فرد:
سیاهی که همون آلبوس خودمونه:
(اقا این رفیقا ی ناباب چه میکنن با آدم!)
نویسنده:
--------------------------------------------------------
شرمنده اگه قرار بود با این پست تموم بشه ولی نشد!یکی دیگه هم میتونه ادامه بده، یا میخواید همین طوری باشه!یه طوری نوشتم که هم تموم شده باشه و هم یکی دیه بتونه ادامه اش بده. یعنی سعی نکردم سوژه رو ببندم!
[font=Tahoma][size=large][b][color=3300FF]نیروی جوان > تفکر جوان > ایده های نو > امید ساحره ها و ج�