شصت و نهمین دورهی ترینهای سایت جادوگران برای انتخاب بهترینهای فصل بهار 1403، از 20 خرداد آغاز شده است و تا 24 خرداد ادامه خواهد داشت. از اعضای محترم سایت جادوگران تقاضا میشود تا با شرکت در عناوین زیر ما را در انتخاب هرچه بهتر اعضای شایستهی این فصل یاری کنند.
مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم میرساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامهریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیتهای شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.
بلاتریکس جلوی در ایستاده و آماده ی باز کردن اون بود. سایر مرگخوارا عقب ایستاده بودن و با آمیزه ای از ترس و امید نگاهش می کردن؛ اما هیچ کس نمی دونست اون لحظات چه افکاری تو ذهن بلا می گذشت.
- ارباب نجینی و مادرشون رو با خودشون بردن، اما منو نبردن! ارباب نجینی ای که کاملا مجازیه و مادرشون که تازه 10 روزه اومده رو بردن، ولی منی که 5 سال همراهیشون می کنم رو نبردن! لعنت به این شانس من!!
بلا چوبش رو بالا و به سمت در گرفت و آماده ی شلیک طلسم شد.
مالی با بیخیالی گفت: خوب می تونیم اعضای محفلو دعوت-
با چشم غره ی ساحره های مرگخوار به تته پته افتاد.
- باشه...باشه...فقط خانواده ی خودم... :worry:
- خب اینکه اصلا فرقی نکرد.
طلسم بلا برای آخرین بار به در که نیمه باز بود خورد، کمونه کرد و خودش رو نقش زمین کرد.
رز ویزلی با گریه گفت: به سالازار...اشتباه شده! من...ساحره ام! منو نکشین!!
ارباب ببخشین با این فاصله کم مزاحم میشما.
راستی ارباب، دلیل اینکه سریع پستمو جلو میبرم و رو یه چیز خیلی تمرکز نمیکنم اینه که میترسم یهو پستم طولانی شه و از طرفی هم به فکرم نمیرسه که چطور سر و ته پستمو بزنم که با وجود توضیح دادن مواردی که میتونه جالب باشه، اونقد طولانی نشه پستم. چه کنم؟
خانه ریدل:
- خبری نشد؟ پرنسسمون خسته شد بسکه صبر کردیم.
لرد آهی میکشه و دست از تماشای صحنه ی دعوا کردن دو ساحره برمیداره و بی توجه به طلسم های کروشیو و آوادایی که الا و بلا به سمت هم شلیک میکنن، به نوازش نجینی میپردازه.
- داری جاسوسی میکنی؟ مگه قرار نبود بری دستشویی عمو؟
سوروس اینو میگه و یکراست به درون دستشویی پناه میاره
هری ، یک بار دیگر به نقشه ی جادوییش نگاه کرد ، روی تکه سنگی که شبیه یک لانه در نقشه بود کلیک کرد ، عکس تکه سنگ بزرگتر شد . هری نگاهی به عکس درون نقشه کرد و سپس به چیزی که جلویش در وسط جنگل بود و میشد آن را نوعی از ساختمان نامید نگاهی کرد .
سپس به چیزی که جلویش در وسط جنگل بود و میشد آن را نوعی از ساختمان نامید نگاهی کرد .
هری به سمت در مخفیگاهش رفت ، چوب دستی اش را در آورد و گفت :
- آلاهومورا
هری در را باز کرد و داخل شد .
لرد سیاه عمرا متوجه نمیشه که یه مرلینگاه وسط یه جنگل نامعلوم چیکار میکنه .
آینه نداره که داره ، روشویی نداره که داره ، سیفون و سنگ توالت نداره که داره . شیر آب هم حتی داره ، آبش هم حتی قطع نیست
هری و آلبوس بعد از آنکه به درگاه مرلین چند ساعتی راز و نیاز کردند بر روی صندلی مرلینگاه سفید و درخشانی که درونش بودند نشستند .