همه مرگخوار ها مشغول جمع و جور کردن وسایلشان بودند... حداقل ظاهرا!
-اون جوراب من که کفِش عکس کله زخمی داشت کو؟ اونو گذاشته بودم کنار برای کلکسیونم!
-آی چرا آبپاش منو داری میذاری تو چمدونت؟
-آبپاش خودمه کی گفته مال توئه من هرشب خلوت تنهاییمو باهاش میشورم.
-آی لعنتیا! اون ریمل منه کفاشتونو باهاش واکس نزنید.
لردسیاه از این همه سر و صدا کلافه شده بود.
-یاران مـ... یاران سابق ما ساکت!
اما...
-آاااای از روی خلوت تنهایی من برو کنااااار شصت پات رفته تو گوشش.
-کدوم تسترالی بقچه منو قورت داد همین الان اینجا بود... خودم گذاشتمش!
-بلا اون کبریتی که صبح باهاش شومینه رو روشن کردم،ببین لای موهای توِئه؟ نصفش هنوز نسوخته بود میخواستمش.
لرد سیاه کم کم مرحله کلافگی را رد کرده بود و به مرز های عصبانیت رسیده بود:
-فرمودیم ساکت شید یاران اسبق ما! دارید تسلط ما به اعصابمون رو خدشه دار میکنید!
و باز هم...
-اون آلبوم عکسای سونوگرافی مامان منه دستش نزن!
-نه خیرم مال منه خودم یادمه این جا ژست علامت ویکتوری گرفته بودم
-نه مال منه.
-مال خودمه...
کراب و هکتور هر کدام یک طرف آلبوم را گرفته بودند و میکشیدند تا این که نهایتا... آخرین فریاد لردسیاه که میگفت:"به آلبوم عکس های جنینی فرزند طویل و تنومندمون دست نزنید" همراه شد با:
- خِررررررررر!و آلبوم به دو قسمت نه چندان مساوی تقسیم شد.
-کسی پاشو از این خونه بیرون نمیزنه همتون رو مجازات میکنیم. بسیار سخت هم مجازات میکنیم....همتون رو توی همین خونه حبس میکنیم. از تک تکتون بیگاری و حتی باگاری خواهیم کشید!
-اربـ...
-
. الان اربابی هستیم بسیار عصبی... حوصله ایده پردازی نداریم تا چشممون کار میکنه شروع کنید خودتون از خودتون بیگاری بکشید ما تماشا کنیم تا شاید مورد عفو قرارتون بدیم... اللخصوص شما دوتا موجود لرزنده و آرایش کننده!