پناهگاه ویزلی هارون ویزلی درحالی که چند لباس زیر سوخته در دستانش بود روی زانو در جلوی پناهگاه ویزلی ها نشسته بود و درجالی که اشک میریخت شروع به خواندن یک آواز سنتی اسکاتلندی کرده بود .
- آی بی بی ، لیباس میباس_ زنُم سیخته وای ، لیباس سیخته، لیباس سیـــــــــــــــــختَه، نی نه جان، پیل نه رَم لیباس خرم، آی لباس خرم، آی لبااااااااااااااااس، وولک در من لبی یا وی مرو درگیرهمدون
در همین لحظه دسته ی مرگخواران با ابهت خاصی ظاهر میشوند ، رون به محض دیدن مرگ خواران جیغ زنان به داخل خانه می رود . چند لحظه بعد رون درحالی که پشت مادرش قایم شده بود بیرون می آید .
مالی ویزلی به محض دیدن مرگ خواران شروع به پرت کردن انواع وسایل آشپزخانه می کند .
- ای نا نجیبا ، ای بی خردا، ای از مرلین بی خبرها ، چرا با من اینجوری کردید؟ این چه بلایی بود سر من و خونوادم آوردید؟
مرگ خواران درحالی که داشتند از وسیالی که مالی به سمت آنها پرتاب میکرد جاخالی می دادند ایوان را یک قدم جلوتر فرستادند تا با مالی صحبت کند .
- ببین مالی ...ما اومدیم اینجا...تا جبران کنیم...نه جون مادرت اون یخچال رو ننداز...نه .
بعد از آنکه ایوان توسط مالی با یخچال شپلخ شد روفوس جلو آمد و شروع به صحبت کرد .
- مالی بیا جون من دو دقیقه چیز میز پرت نکن....قول میدم به نفعت باشه.
مالی کمی خونسردیش را حفظ کرد و بعداز آنکه از پرتاب کردن وسایل دست کشید گفت:
- خب تا من یه خورده دیگه از وسایل آشپزخونه ام رو ظاهر می کنم فرصت داری صحبت کنی.
روفوس سرفه ای کرد تا صدایش باز شود که بتواند بهتر و سریعتــر صحبت کند .
-ببین مالی، ما از رفتاری که با تو و خانواده ات داشتیم پشیمونیم ، واسه همین میخوایم خسارت هایی که به شما زدیم رو جبران کنیم .
در همین هنگام صدای پاق بلندی به گوش رسید ، ویزلی ها و مرگ خواران به سمت صدا برگشتند تا ببینند که چه شخصی ظاهر می شود.
از میان دود و هاله ی مه و نور آپارت نگهان مورفین گانت ظاهر شد .
- دیگر نگران بدبختی ها و دردهای خویش نباشید، با مورفین_مورفین گانت دردهایتان را اژ یاد ببرید. به من رای بدهید تا توپ بشاژمتان . :pretty:
ملت مرگخوار و ویزلی :
- ببخشید مشل اینکه اشتباه آپارت کردم ، میخواشتم بلم شتادم اشتباه اینجا اومدم .
و سپس با صدای پاقی مورفین از دیده ها محو گشت و رفت .
- حالا چطوری میخواید جبران کنید؟!
مرگ خواران با صدای مالی به خودشان آمدند ، روفوس گفت :
- اول با وسایلی که از بین بردیم شروع می کنیم .
ویرایش شده توسط سالازار اسلایتیرین در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۱۷ ۲۱:۳۶:۱۵