اسکورپیوس:مامان,بابا؟نارسیسا,بلا؟همگیبیاید
بلا:اسکور من نارسیسا نیستم که به حرفای تو گوش بدم و در پیدا کردن اون عکسای عجیب غریب مشنگی تشویقت کنم,در ضمن لوسیوس"نارسیسا,آستریاودراکو رو برده مرکز شهر خرید.
اسکور:بلا جان ارباب بیا دیگه کارواجبت دارم
بلا:کروشیو :
اسکور:آخ آی
بلا این کارا چیه؟؟ چیه خب یه درخواست کردم که به اتاق من بیای یه چیزی بهت نشون بدم
بلا:اینکارو کردم به دو دلیل:اول:اینکه منو با اسم کوچیک صدا نزن مگه من رز ویزلیم؟؟که بخوای بهم با اسم کوچیکم طعنه بزنی؟دوم:هیچ وقت اسم ارباب مرلین بیامرز رو قسم نخور
اسکور:بیای به نفعته ها؟میشه کادوی تولدتا!!!
بلا:تبلور؟؟چی میگی تو؟؟اینا رو از اون دوسته دو رگت یاد گرفتی؟چند بار گفتم با این دوست پیدا کردنت داری اعتبار سه خاندان رو زیر سوال میبری؟
اسکور:با من دعوا نکن میای یا نه؟؟؟؟؟ بلا:نههههههههههههههههه
پس از چند دقیقه صدای بلند اما جذابی از اتاق اسکور میاد
بلا:اسکوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووور چی کار کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
صدای لردولدمورت میاد:افرین اسکورپیوس توافتخار خاندان مالفوی هستی!از دراکو لوسیوس که بخاری درنیومد.
بلا با تعجب به اتاق اسکورپیوس نزدیک میشه ودر رو باز میکنه
ارررررررررباب!؟!؟
لرد:سلام بلا,به خانه ی ریدل خوش اومدی من با تلاش اسکور اینجا اومدم مرسی اسکور.
اسکور:خواهش
بلا:م م م م من گ گ گ گفتم چیزز....سنگ جادوو؟اسکور؟
در ورودی خانه باز میشه:استریا:مامان من فک کنم اون قهوه ایه بیش تر به بلا میومدا!
نارسیسا:نه عزیزم بلا قهوه ای رو دوست نداره لوسیوس کجا موندی؟ لوسیوس:خب کلاگیس ارباب بزرگه طول کشید بیارم.دراکو:گفته بزرگ بگیریم از دامبل پشمک کم نیاره!! استریا:ششششش ساکت دراکو,لرد میشنوه. اسکورپیوس انجامش دادی؟ اسکوربه سمت در میره:سلام همگی!بله مامان ارباب اینجاست
ولدمورت به سمت آستریا میاد:عروس خانواده مالفوی.....به به چه بانویی!!
آستریا:اختیار دارید ارباب
بلا با تعجب به صحنه خیره میشه:
اینجا چه خبره؟؟ :vay:
اسکور"بلا,بیا بریم بهت بگم............