هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   3 کاربر مهمان





پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۰:۴۳ جمعه ۲۲ شهریور ۱۳۹۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱:۱۴ دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۲

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
لرد سیاه که متوجه به هدر رفتن ِ آب این سرمایه‌ی ملی از درون استخوان‌های منحوس ِ این شامپوی بی‌مقدار شده بود، اندکی دست نوازش و عطوفت بر سر مبارک می‌کشن و اندکی اون یکی دست ِ نوازش و عطوفت رو بر سر نجینی می‌کشن و اندکی مغز پر بار و مشعشع [ اخطار ارباب: بودلر، دفعه‌ی بعد با کروشیو به استقبالت میایم اگه با این الفاظ از وجود ِ تاریک ِ ارباب یاد کنی! ] ، اهم... چیز... تیره‌ی ارباب به جوشش در میاد. ارباب اندکی بیشتر فشار میارن و جوشش بالا می‌گیره و پتانسیل‌هایی همچون به راه انداختن سونامی و کاترینا و امثالهم رو از خودش نشون می‌ده و در این اثنا جماعت ِ مرگخوار هم به تنبون ِ مامان‌دوز ِ لرد ِ سیاه پناه می‌برن از حیرت ِ این همه جوشش ِ تفکرات ِ مخوفانه!

در نهایت پیش از این که کاترینا-سونامی ِ ارباب، قصر مالفوی ها و مایتعلق به رو با خاک ِ گور ِ سالازار یکسان کنه، ایشون به صدا در میان:
- فهمیدیم. برای ما یک بادکنک بیارید!

مرگخوارها به محض شنیدن این دستور هرکدوم چهار نعل به سویی می‌دون به دنبال ِ بادکنک که ارباب متوجه سکون ِ الادورا می‌شه:
- شما چرا به دنبال اجرای دستورات ارباب نرفتید؟!
- ارباب بنده گوشیم دستورات ِ شما رو دیر لود می‌کنه، هنوز در جریان قرار نگرفتم!

قبل از این ارباب با صد و سی و پنج کروشیو به نیت ِ صد و سی و پنج تن ِ آل ِ سالازار به استقبال ِ الادورا بره، گیلی، یورتمه‌کنان به سمت ِ ارباب می‌دوئه:
- ارباب! ارباب! بادکنک!

ارباب با نگاهی اجمالی، از شدت هوش و فراست بالافاصله متوجه می‌شن بادکنک ِ کذایی، چیزی جز شُش های به جا مانده از جسد ِ منهدم شده‌ی لودو نیست، ولی از اونجا که لودو در طول زندگی بی‌برکتش به هیچ درد نخورده، برای آمرزش و استغفار اموات و ارواحشم که شده، بادکنک - شُش رو می‌پذیره!

بعد ابتدای شُش رو به انتهای مری ِ اسکلت وصل می‌کنه و مشعوف‌انگیزناک‌مخوفانه اعلام می‌دارد:
- خوبه! حالا ایوان هم محدودیت داره. هوم... شما چرا انقدر کم شدید یهو؟!

رز ویزلی:
- ارباب! من بگم ارباب! چند نفرمون تو اون دویدن چهار نعل که چند خط بالاتر ذکر شد، زیر دست و پا خشتک به خشتک آفرین تسلیم کردن ارباب!

ارباب:
- یعنی الان فقط همین پنج نفر زنده موندید!؟

بعد آهی از سوز ِ سینه برمی‌کشد که دل ِ مادر در آن دنیا کباب می‌گردد:
- شما 5 تا! به مسابقه ادامه بدید!



But Life has a happy end. :)


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۷:۳۶ یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:
لرد سیاه تصمیم میگیره مسابقه شنایی بین مرگخوارا برگزار کنه و قصر مالفوی ها رو به عنوان جایزه به برنده مسابقه بده.مرحله اول (که مسابقه شنای معمولی هست)رو هوگو ویزلی میبره.مرحله دوم اینه که شرکت کننده ها باید یکی رو با دستهای خودشون تو آب خفه کنن.آماندا هوگو رو میکشه و برنده مرحله دوم میشه.
مرحله سوم اینه که مرگخوارا آب استخر رو بنوشن.هر کسی که آخرین جرعه رو بنوشه برنده اس.
الادورا آب نمیخوره!منتظره آب استخر تموم بشه و خودش فقط آخرین جرعه رو بنوشه!

نکته:لودو بگمن در اثر نوشیدن زیاد ترکیده . مرگخوارایی که تو هر مرحله میمیرن دوباره زنده میشن.

________________________________

طولی نکشید که چشم لرد سیاه به الادورا افتاد.
-هی...تو...همونی نیستی که دیروز تو زیر سایه داشتی درباره واکاشی زوما سخنرانی میکردی؟

الادورا با متانت تعظیمی کرد.
-همونطور که گفتم واکاشی مازو درسته ارباب.و نذارین حقایق ناگفته خودمو درباره ماتسویاما برملا ...

لرد با بی حوصلگی حرف الادورا را قطع کرد.
-چرا آب نمیخوری؟گفتیم تقلب آزاده...ولی نگفتیم میتونین مسابقه رو اجرا نکنین که.الان اگه همه همین کارو بکنن مسابقه برگزار نمیشه و بساط تفریح جادویی ارباب برچیده میشه.

با شنیدن کلمه جادویی چشمان دافنه برقی زد.ولی حرص و طمع اجازه نداد که حتی برای لحظه ای دست از نوشیدن آب بکشد.به دستور صریح لرد, الادورا هم سرگرم نوشیدن شد.
درست در لحظاتی که لرد سعی میکرد معنی نگاههای محبت آمیز و مادرانه ویولت را درک کند, فریاد اعتراض رز به هوا بلند شد!

-ارباب من اعتراض دارم!
-به چی؟
-به ایوان!
-به کدوم قسمت ایوان؟
-کلا به حضورش ارباب!همونطور که میبینین ایشون اسکلت هستن.هر چی آب میخورن از لای دنده هاشون دوباره میریزه تو استخر!خب این باعث تضعیف روحیه بقیه شرکت کننده ها میشه.و ضمنا شما تصور کنین همه ما ترکیدیم و جرعه آخر برای ایوان موند(که با توجه به روند مسابقه احتمالا همنطور هم میشه!).هی میخوره, هی دوباره جرعه آخر برمیگرده تو استخر....تموم نمیشه که!




پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹ شنبه ۹ شهریور ۱۳۹۲

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
همه ی مرگخوارا جلوی لرد وایساده بودن و ایوان جلوی همه ی مرگخوارا.

- خب! ارباب می فرمایند که توی مرحله ی سوم شما باید سعی کنین تمام آب استخر رو با دست بردارین و بنوشین. هر کس آخرین جرعه رو برداره و بخوره برنده ست. بعد از این مرحله ارباب امتیازبندی میکنن شما رو و با یه رای گیری می بینیم که بعد از مرحله ی سوم مسابقه ادامه داده بشه یا نه. با سوت من شروع میشه!

دافنه با شنیدن این حرف گفت:

- ارباب! این آب کلر جادویی داره! نداره؟! ضرر جادویی داره! بده. مریض جادویی میشیم!

لرد دستشو توی هوا تکون داد و سه دور چشماشو در جهت عقربه های ساعت توی چشمش چرخوند و دو بار در خلاف جهت عقربه های ساعت. یه بار انگشت سبابه ی دست چپشو زد به شست دست راستش و بعد به ایوان اشاره کرد.ایوان که این مدت با دقت نگاه میکرد گفت:

- ارباب میگن که براشون مهم نیس مریض بشین. قصر مالفوی ارزششو داره و همچنین اضافه میکنن که دیگه از کلمه ی جادویی استفاده نکنی...بله... بله. الانم گفتن که حالشو ندارن صحبت کنن باهاتون! سریع تر آماده بشین.

همه ی مرگخوارا شروع کردن به آماده کردن خودشون. نارسیسا و لوسیوس سعی میکردن با جادو کاری کنن که هر چی خوردن سریع هضم شه تا بتونن آب بخورن. بلا داشت موهاشو باز میکرد تا به عنوان اسفنج ازشون استفاده کنه و آب جذب کنه. رز داشت دو تا دیگه از دندوناشو میکَند تا بتونه توی یه جرعه آب بیشتری بخوره. بعد از چند دقیقه، ایوان در سوت خودش دمید و بلافاصله سرشو کرد توی آب.

همه ی مرگخوارا به جز یکی مشغول خوردن آب استخر بودن.

بعد از چند دقیقه صدای بلندی به گوش رسید.

بــــنـــگ!

ایوان سرشو بالا آورد و با سوت همه ی مرگخوارا رو متوقف کرد.

- چیزی نبود. لودو ترکید. ادامه میدیم!

و همه ی مرگخوارا به جز یکی دوباره سرشونو کردن توی آب.
و اون یه نفر کسی به جز الادورا بلک نبود. الادورا با صبر برای باقی ماندن یک جرعه در استخر، راونی بودن خودشو ثابت کرد!



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۵:۰۰ پنجشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
لرد نگاهی به جنازه ی به آغوش کشیده میندازه و با بی خیالی اونو یه گوشه پرت میکنه. گرد و خاک دستاشو میتکونه و آماندا توجهشو جلب میکنه.

آماندا با خوش حالی و ذوق و شوق بالا و پایین میپره و همچنان فریادهای "من بردم" سر میده و برای بقیه مرگخوارای مرده و زنده زبون در میاره.

- خودتو جمع کن مندی! جلو ارباب این چه حرکاتیه که تو انجام میدی؟

آماندا با شنیدن این حرف همونجا در خشک میشه و درحالیکه دستاشو هوا گرفته و پاهاشم از هم باز کرده، چشماشو تو حدقه میچرخونه.

- درست وایسا مندی!

آماندا صاف و صوف میشه و لرد با بی احساس ترین حالتی که میتونه ادامه میده: خب تو برنده شدی. حالا مرگخوارارو جمع کن تا مرحله بعدیو بگم.

آماندا که از نشنیدن تبریک از لرد به شکل در اومده سرشو برمیگردونه و به تعداد عظیمی از مرگخوارا که به مرلین پیوستن خیره میشه.

- اممم ارباب، احساس میکنم تعدادمون به نصف کاهش پیدا کرده.

لرد سرشو کج میکنه و با دیدن مرگخوارای مرده ای که پشت سر آماندارو پر کردن میگه:

- خوبه ارباب ایده ی گـِـُلخانه ی تاریک رو دادن که بتونیم کره گی رو پرورش بدیم و مرگخوارای مرده مونو زنده کنیم. برو بیارش و مرگخوارارو زنده کن مندی!

آماندا با استفاده از سرعت ومپایریش در یک چشم به هم زدن ناپدید میشه. رز که بعنوان تلفات روی تل مرگخواران مرده قرار داشت، در حالیکه پس از مرگ چشماش باز مونده بود، با زبان بی زبانی فریاد میزد که "ایده گلخانه از من بود ارباااب!".

یک ربع بعد:

مرگخوارای زنده شده به صف جلوی لرد وایمیسن تا بفهمن مرحله ی سوم مسابقات چیه.




پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۱ جمعه ۳۱ خرداد ۱۳۹۲

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
لرد صد و هشتاد درجه چرخید و با آشکار کردن نهایت ابهت خویش چشم غره ی بسیار مخوفی به افق رفت!

آن دور دورها در افق ابری بارید و ترس افق را نمایان ساخت و گویا با زبان بی بانی می گفت:صورت مرگخوارات مال خودت!
لرد با لبخندی که ابهتش کمتر از چشم غره هایش نبود به سوی مرگخورانش برگشت و با هفت مرگخوار که بر سر یک جنازه دعوا می کردند مواجه شد!

بلاتریکس در حالی که با استفاده از لگد به شکم و گاز گرفتن انگشتان و کندن آن ها جنازه ی هوگو را از دست دافنه درآورده بود،گفت: دختره موذی!اگه جنازه هارو نمینداختی تو آب الآن هر کی یه جنازه واسه خودش داشت!سر جنازه این موهویجی آبدارچی دعوا نبود!

لودو زیر پایی برای بلا گرفت و در حالی که جنازه هوگو را با خودش میکشید خندید و گفت:بهتره اینقد حرف نزنی بلا!میتونی به جا حرف زدن به کارت برسی!

اما پیروزی لودو دوامی نداشت چون اما،همچون مادری خشن و عصبانی،قاشقی از غذاهایش را درون حلق لودو فرو کرد و هنگامی که لودو مشغول تخلیه غذا از معده اش بود جنازه ی هوگو را برداشت و در دیگی گذاشت!

اما با دوی سرعت خودش را به نزدیکی لرد رساند اما در همان حال ناگهان دافنه با جهش بلندی خودش را روی اما پرت کرد و جنازه را از دسترس او دور ساخت!

آماندا که تا آن موقع فقط کنار نشسته بود با خونسردی بلند شد و جنازه ی هوگو را کول کرد.قدم زنان از کنار اما و دافنه که مشغول گیس و گیس کشی بودند گذشت و جنازه را در آغوش لرد انداخت و رو به تمام زندگان و مردگان مرگخوار فریاد زد:من بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــردم!


ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۳۱ ۱۷:۳۰:۴۹

بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۵:۴۳ جمعه ۳۱ خرداد ۱۳۹۲

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
ایوان به طور معکوس شروع به شمردن کرد که بلاتریکس فریاد زد:
- نه!

مرگخوار ها جوری به بلاتریکس نگاه کردند که حتی یک گاومیش هم به رنگ قرمز آنجور نگاه نمی کند. بلاتریکس به کلاه شنایش اشاره کرد و نالید.
- حتی جادو هم نتونست چند دقیقه اون رو اون تو نگه داره. چی کار کنم؟

کم کم قیافه بلاتریکس جوری شد که مرگخواران ترجیح دادند از او فاصله بگیرند تا دچار ضربه های پیاپی دست و پای او نشوند. لودو به نارسیسا نگاهی کرد و گفت:
-کار خودته!


چند دقیقه بعد صرف این شد که نارسیسا با حرکات جودو، نینجوتسو و یوشو موهای بلاتریکس را گیس کند! مرگخوار ها که به زور جلوی خود را می گرفتند تا پوزخند نزنند (چون به احتمال زیاد چنین پوزخندی آخرین پوزخند با دندان عمرشان می شد.) آمادگی خود را اعلام کردند.

وقتی لودو به هوگو گفت که رنگ موهایش صورتی شده تا حواس او را پرت کند؛ لرد سکوت کرد. وقتی آماندا گلوی فلور را گاز گرفت تا قبل از خفه کردنش، خونش را تا ته بمکد؛ لرد سیاه سکوت کرد. وقتی نارسیسا از پشت یک تار موی بیرون زده بلاتریکس را کشید تا موهایش پف کند و یک دفعه ای او را خفه کند لرد سکوت کرد. لزومی نداشت تقلب نکنند. مگر آن ها مثل محفلی ها نازک نارنجی بودند؟

همزمان هفت نفر از استجر با یک جسد به همراه خود بیرون آمدند. از آنجایی که افق صورت آنها را محو کرده بود(!) لرد نفهمید که آنها چه کسانی هستند.




تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۲:۱۸ جمعه ۳۱ خرداد ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
اسکورپیوس عزیز فراموش نکنین که شما باید سوژه ای رو که در جریانه ادامه بدین.پستهای قبلی رو بخونین و همون داستان رو ادامه بدین.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خلاصه:
لرد سیاه تصمیم میگیره مسابقه شنایی بین مرگخوارا برگزار کنه و قصر مالفوی ها رو به عنوان جایزه به برنده مسابقه بده.مرحله اول (که مسابقه شنای معمولی هست)رو هوگو ویزلی میبره.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لرد سیاه که در اوج ابهت کنار استخر ایستاده بود اشاره ای به ایوان کرد.ایوان سوتش را به صدا در آورد.
-ارباب میفرماین مرحله دوم تا چند ثانیه بعد شروع میشه.آماده باشید.آهای بلا؛شکایاتی مبنی بر اینکه موهات مزاحم بقیه شرکت کننده ها میشه دریافت کردیم.یه فکری براشون بکن.پنج دقیقه برای تمرین فرصت دارین.

خانواده مالفوی که قصرشان در معرض خطر بود شروع به تمرین زیر آبی و نفس گیری و شیرجه کردند.بلاتریکس با طلسم نامشخصی موهای وز کرده اش را زیر کلاه شنا جا داد.هوگو ویزلی که مرحله اول را برده بود با خیال راحت عینک آفتابیش را به چشم زده بود و روی اردک بادی دراز کشیده بود.لودو که پس از رد کردن پیشنهاد صد گالیونی هوگو برای زدن کرم ضد آفتاب به پاهایش، بشدت پشیمان شده بود برای چانه زدن بطرف هوگو رفت. ایوان سرگرم گره زدن گوشه های مایو به دنده هایش بود. با سوت دوم ایوان مرگخواران آماده اجرای مرحله دوم مسابقه شدند.
-خب، اینطور که ارباب سه بار توضیح دادن و من متوجه نشدم، ظاهرا مرحله دوم اینه که شماها باید یک نفر رو از بین خودتون انتخاب و خفه کنید!بله...درست شنیدین.کافیه یکیو خفه کنین.شخصی که موفق بشه اولین جسد خفه شده رو تحویل ارباب بده برنده مرحله دوم میشه.استفاده از چوب دستی و هر گونه طلسم، ممنوع! شروع نکنین تا خودمم بپرم تو آب....نامردی نکنینا...آماده؟




پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۴ چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۲

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۱ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۲۷ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲
از کاخ پدر شوهری
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
اسکورپیوس:مامان,بابا؟نارسیسا,بلا؟همگیبیاید
بلا:اسکور من نارسیسا نیستم که به حرفای تو گوش بدم و در پیدا کردن اون عکسای عجیب غریب مشنگی تشویقت کنم,در ضمن لوسیوس"نارسیسا,آستریاودراکو رو برده مرکز شهر خرید.
اسکور:بلا جان ارباب بیا دیگه کارواجبت دارم
بلا:کروشیو :
اسکور:آخ آی بلا این کارا چیه؟؟ چیه خب یه درخواست کردم که به اتاق من بیای یه چیزی بهت نشون بدم
بلا:اینکارو کردم به دو دلیل:اول:اینکه منو با اسم کوچیک صدا نزن مگه من رز ویزلیم؟؟که بخوای بهم با اسم کوچیکم طعنه بزنی؟دوم:هیچ وقت اسم ارباب مرلین بیامرز رو قسم نخور
اسکور:بیای به نفعته ها؟میشه کادوی تولدتا!!!
بلا:تبلور؟؟چی میگی تو؟؟اینا رو از اون دوسته دو رگت یاد گرفتی؟چند بار گفتم با این دوست پیدا کردنت داری اعتبار سه خاندان رو زیر سوال میبری؟
اسکور:با من دعوا نکن میای یا نه؟؟؟؟؟ بلا:نههههههههههههههههه
پس از چند دقیقه صدای بلند اما جذابی از اتاق اسکور میاد
بلا:اسکوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووور چی کار کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
صدای لردولدمورت میاد:افرین اسکورپیوس توافتخار خاندان مالفوی هستی!از دراکو لوسیوس که بخاری درنیومد.
بلا با تعجب به اتاق اسکورپیوس نزدیک میشه ودر رو باز میکنه ارررررررررباب!؟!؟
لرد:سلام بلا,به خانه ی ریدل خوش اومدی من با تلاش اسکور اینجا اومدم مرسی اسکور.
اسکور:خواهش
بلا:م م م م من گ گ گ گفتم چیزز....سنگ جادوو؟اسکور؟
در ورودی خانه باز میشه:استریا:مامان من فک کنم اون قهوه ایه بیش تر به بلا میومدا!
نارسیسا:نه عزیزم بلا قهوه ای رو دوست نداره لوسیوس کجا موندی؟ لوسیوس:خب کلاگیس ارباب بزرگه طول کشید بیارم.دراکو:گفته بزرگ بگیریم از دامبل پشمک کم نیاره!! استریا:ششششش ساکت دراکو,لرد میشنوه. اسکورپیوس انجامش دادی؟ اسکوربه سمت در میره:سلام همگی!بله مامان ارباب اینجاست
ولدمورت به سمت آستریا میاد:عروس خانواده مالفوی.....به به چه بانویی!!
آستریا:اختیار دارید ارباب
بلا با تعجب به صحنه خیره میشه: اینجا چه خبره؟؟ :vay:
اسکور"بلا,بیا بریم بهت بگم............


تا توانی وردی به دست اور ورد اشتباه گفتن هنری نمیباشد


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۶:۲۵ سه شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۲

اما دابز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۷ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۰:۲۵ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۲
از کی تا حالا؟!!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 111
آفلاین
با اعلام شروع ارباب مرگخوارهاشنا کردن رو آغاز کردن.
فضای داخل استخر (زیر آب)
بلا: باب . . . باب . . . بلاب . . .بلاب . . . بلاب . . .باب ( بلا در حال فرستادن آوادا به لودو در زیر آب)
لوسیوس: بلوب . . .بلوب . . . باب ( در حال فرستادن ریداکتو به روفوس)
از اونجایی که هیچ کس نمیتونست جز "بلاب"، "باب" و "بلوب" چیزی بگه، صدمه ی زیادی نمیتونستن به هم وارد کنن. این شد که همه سر هارا از آب بیرون آوردن و شروع به پیاده کردن انواع طلسم ها و شکنجه ها روی هم کردن.
ارباب: کروشیووووو احمق های تسترال! مثلا دارین مسابقه میدین! فقط در حین شنا کردن حق نفله کردن همدیگرو دارین. کروشیو . . . از این به بعد . . . کروشیو . . . هر کسی . . .کروشیو . . . وقفه ای ایجاد کنه . . . کروشیو . . . یه آوادای مامانی نصیبش میکنم. . . حالا از اول شروع می کنیم. . . .3 . . .2 . . . 1 شروع!
دوباره مرگخوارها شروع کردن به شنا کردن در یک خط راست و هر از گاهی مکث کوچکی، جهت طلسم کردن همدیگه می کردن. در این میان دراکو و نارسیسا در دو طرف لوسیوس قرار گرفتن و سعی داشتن که برای رسیدن به خط پایان اونو حمایت کنن تا که شاید بتونن خونه رو نجات بدن.
این موضوع از چشم لرد ولمدرت دور نموند. در نتیجه از بالای استخر شروع به ریختن تمام لغات فرهنگ نامه ی نفرین های پلید بر سر لوسیوس کرد. و با صدای بلند به طوری که به گوشش برسه گفت: مسابقه باید عادلانه باشه . . .
در همین حین هوگو یواش یواش از پشت لرد ولدمورت به صورت کاملا نا محسوس و موذیانه رد می شد و در امتداد لبه ی استخر پیشروی می کرد که بالاخره به انتهای آن رسید.
سپس با شادی توصیف ناپذیری فریاد کشید که: من بردم! . . . من بردم !
لوسیوس: هوگو؟ میدونستم دیوونه ای ولی نه انقدر! تو که اصلا مسابقه ندادی!
هوگو: ارباب گفت از اون جا تا این ور استخر. نگفت که از داخل آب یا بیرون آب!
ارباب لبخند بر لب گفت: هوگو؟ احسنت! با این که بوی چای میدی ازت خوشم می اومد ولی الآن بیشتر ازت خوشم اومد. . . . کروشیو هوگو! . . . هیچی فقط چون ازت خوشم اومد. . . کروشیو!
لوسیوس، دارکو و نارسیسا:
بلا:
دیگر بروبچ مرگخوار: :vay:
لرد با خود گفت: یادم بمونه مرحله ی بعد حتما به این موضوع اشاره کنم!


ویرایش شده توسط اما دابز در تاریخ ۱۳۹۲/۲/۳۱ ۱۶:۳۲:۳۸
ویرایش شده توسط اما دابز در تاریخ ۱۳۹۲/۲/۳۱ ۱۶:۳۹:۲۵
ویرایش شده توسط اما دابز در تاریخ ۱۳۹۲/۲/۳۱ ۱۷:۲۰:۵۷







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.