خلاصه:بر اثر معجون هکتور،گیبن نامرئی شده.لردسیاه درباره این موضوع اطلاعی نداره و از اونجایی که مرگخوارا از تنبیه لرد هراس دارن، چیزی به لرد نگفتن و سعی دارند خودشون گیبن رو پیدا و مرئی کنند.در این میان لرد گیبنو احضار کرده و مرگخوارا به دنبال پیدا کردن کسی برای تغییر شکل به شکل گیبن هستند تا نزد لرد بفرستن، در نهایت قرعه به نام هکتور افتاد.
________________________________
-نه مطمئنا اشتباهی صورت گرفته...آخه کجای هکتور شبیه گیبنه!
وینکی در حالی که بخاطر آلودگی هوا بر اثر دود مداوم سیوروس ماسک و کپسول اکسیژن همراه داشت،گفت:
-این نکته اصلی ماجرا بود...هکتور باید شبیه گیبن شد وگرنه با مسلسل به جیگر زلیخا تبدیل شد!وینکی جن تبدیل کننده به جیگر زلیخا بود.
آرسینوس جیگر چشم غره ای وزیرانه نثار وینکی کرد.
-جیگر با گاف مکسور...با گاف مکسور...با گاف مکسور!
-گفته بودم من به مونثاتی که اسمشون زلیخاست علاقه خاص دارم مخصوصا از نوعه جیگرشون؟
ملت مرگخوار:
-میتونیم رو سر هکتور یه پاتیل رنگ خالی کنیم به ارباب بگیم گیبن اشتباهی رنگی شده.
-نه فایده نداره...همه مشکلات با اره حل میشه...ما به یک برش طولی،عرضی،فرقی،مغزی،ماهیچه ای،گوارشی،استخوانی و...
فلیت ویک سریع خود را به اره ورونیکا رساند و گفت:
-خب عالیه...یک دیلاق کمتر،زندگی بهتر!
هکتور از اینهمه لطف و محبت مرگخواران اشک شوق از چشمهایش می چکید! مطمئن بود دیگر جان سالم به در نمی برد،باخودش فکر میکرد چقدر دلش برای ویبره هایش تنگ می شود و چقدر معجون ها باقی مانده که میتوانست روی مردم آزمایش کند،اما شاید هنوز راهی مانده بود که آن هم به معجون خودش بستگی داشت.
-من یه پیشنهاد بدم؟
-نخیر...دیلاقا که پیشنهاد نمی دن!
آرسینوس در حالی که داشت به رنگ کرواتش فکر میکرد و تصمیم میگرفت که آن را عوض کند،گفت:
-بذارید آخرین تلاششو برای زندگی بکنه.
-من یه معجون مرکب دارم...میتونیم با اون...
-اون اره من کجاست؟پیشنهادت عالیه هکتور فقط یه مشکلی داره... اگر تازه معجونت درست عمل کنه که بعید میدونم!ما قسمتی از بدن گیبن رو از کجا بیاریم؟
-شاید من ازش یه تارصوتی داشته باشم.
سلستینا دستش را در جیب ردایش برد و شیشه ای که در آن تار باریکی بود را در آورد، در چوب پنبه ای شیشه را باز کرد و تار باریک را بر کف دستش انداخت.
-البته عمرا اگراین تار نازنینو بدم بهتون... با کلی زحمت ازش گرفتم و الانم گشنمه!
ملت مرگخوار به سمت سلستینا که دستش را به سمت دهانش میبرد هجوم بردن تا مانع خوردن آخرین راه توسط سلستینا شوند!
در همان هنگام اتاق لردسیاهلرد که بر روی صندلی نشسته بود به آرامی نجینی را نوازش میکرد.
گیبن گوشه ای از اتاق ایستاده بود و به لرد نگاه میکرد،شاید اولین باری بود که گیبن میتوانست بدون خشم لرد و بدون آنکه او متوجه باشد به او چشم بدوزد.
گیبن با خود فکر کرد و فکر کرد و به این نتیجه رسید،حالا که مجبور است به خاطر اشتباه هکتور نامرئی بماند چرا نباید از این فرصت استفاده کند و کمی لذت ببرد.
گیبن باید راه جدیدی را آغاز میکرد،پس به سوی کتابخانه لرد رفت، کتابی را برداشت و با مهارت خاصی به سمت لرد پرتاب کرد.او میتوانست از این نامرئی بودن برای آزار و اذیت مرگخواران استفاده کند،میتوانست از هکتور انتقام بگیرد یا با نقطه ضعف هایی که از مرگخواران سراغ داشت به شدید ترین حالت شرارت کند.
گیبن سو استفاده از موقعیت هارا دوست داشت.