هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۲:۰۰ چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۸

رکسان ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۴:۵۵ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
از ش چندشم میشه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 219
آفلاین
- موقع خواب پوست تسترال میپوشیم. بال حشرات وراجی مثل تو رو میپوشیم. موهای ریخته مون از دست شماها رو میپوشیم.

برای چند ثانیه سکوتی بر فضا حاکم شد و به لرد فرصت داد کمی روی آرامش اعصابش تمرکز کنه...

- اونوقت ارباب، بال ما رو میپوشین براتون بد نمیشه؟ آخه یه کم بالامون شفافن...

نیاز نبود نگاه لینی به لرد بیفته تا بفهمه باید بحث رو عوض کنه.
- راستی ارباب، بنظرتون کدوم تیم کوییدیچ میبره؟ من که اسماشونم نمیدونم اما تیمی که لباس آبی بپوشه دوست دارم...
- ما اصلا کوییدیچ دوست نداریم.
- خب پس... رنگ مورد علاقتون چیه ارباب؟ آبی روشن؟ آبی تیره؟ آبی سیر؟ آبی صورتی؟...
- سیاه سیاه.

لینی بشدت علاقمند به ادامه بحث بود.
- میوه مورد علاقتون چی...

لرد اجازه نداد حرف لینی تموم شه.
- یارانمون! بیاین این تابلو رو از جلوی چشممون دور کنین.


رکسان خالی... خالی خالی! بدون ویزلی!

تصویر کوچک شده




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-الان چی تو فکرتون می گذره؟ من همیشه دلم می خواست بدونم شما به چه جور چیزایی فکر می کنین!

کاسه صبر لرد سیاه کم کم داشت لبریز می شد.
-ما مایلیم بدونیم همیشه دلت چی می خواست؟

-شاید مایل باشین ارباب. شاید هم نباشین. آدم گاهی می ترسه احساس واقعیشو به زبون بیاره. راستی...اون قسمتو اشتباه نوشتین.

لرد اخمی کرد و به کاغذهای زیر دستش نگاه کرد. غرورش اجازه نمی داد از یک تابلو راهنمایی بخواهد.
-ما همه چیز را درست نوشته ایم!

-اون قسمت تسخیر وزارتخونه اصلا به نظر من امکانپذیر نیست.
-هست...وزیر از یاران ماست!
-فعلا بله... ولی این نقشه مال سال آینده اس!
-سال آینده هم از یاران ماست!
-ولی...

لرد سیاه تکه ای چسب برداشت و روی تابلو، در قسمتی که دهان لینی کشیده شده بود زد.
-اینجوری بهتر شد.

-اممم...ولی ارباب...توجه نکردین که من می تونم حرکت کنم! مثلا الان کمی رفتم پایین و چسب روی گوشمه و هیچی نمی شنوم...الان کمی به راست و چسب روی دماغمه و نمی تونم نفس بکشم...الان می خوام بپرم بالا و...

لرد سیاه دست هایش را روی گوش هایش گذاشته بود.

-اربااااااب...موقع خواب چی می پوشین؟!




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۲:۲۳ سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۰۲:۳۹
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
ناظر انجمن
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
گردانندگان سایت
پیام: 480
آفلاین
آویزان شدن تابلوی لینی بر روی دیوار دفتر لرد تازه آغاز مصیبت ها بود.
-ارباب؟ چایی می خورین یا قهوه؟
-حشره...زمانی که زنده بودی هم زورت نمی رسید فنجان چای را بلند کنی و برای ما بیاوری حالا که نقاشی بیش نیستی می خواهی اینکار را کنی؟!
-نه نمیتونم...ولی مهم نیت قلبیه ارباب! راستی ارباب هیچ وقت نگفتین اون همه پرونده که جلوتونه پرونده چیه! هرگز هم نگفتین چرا دکور اتاقتونو هیچ وقت عوض نمی کنید. به نظرم اون گلدون رو میتونین بذارین جای میزتون. میزتونو بذارین جای لوستر. لوستر رو هم بذارین جای گلدون.
-
-عه راستی نمیشه میز رو گذاشت جای لوستر!

لرد با نگاهی که قاعدتا به هر موجود زنده ای می افتاد آن را ذوب می کرد به لینی نگاه کرد.

-امم...خب...بیاین در مورد یه مسئله دیگه صحبت کنیم. به نظرتون هوای امروز زیادی بارونی نیست؟ راستی ارباب سعی کنین تو اوقات سرد سال از رداهای گرم تری استفاده کنید...
-ممنونیم واقعا به فکر خودمان نرسیده بود.

لرد کشوی میزش را باز کرد.

-عه راستی ارباب تو کشوی میزتون چیا میذارین؟ من همیشه دوست داشتم تو کشوی میزم اشیاء آبی رنگ بذارم چون به نظرم رنگ آبی با طراحی دکوراسیون اتاقم سازگاری...

لرد نمی دانست به چند قرص سر درد برای تحمل تابلویی به این وراجی نیاز دارد.




Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۲۵ سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۸

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
- الان دقیقا چرا داری اون تابلو رو بالای میز ما وصل می‌کنی فنر؟

فنریر از دو طرف مورد حمله قرار گرفته بود. غرها و امر و نهی‌های بی‌پایان لینی از یک طرف و شکایت لرد هم از تنها محل مورد رضایت لینی از طرف دیگه.

- ارباب، غر می‌زنه.
- ما هم کروشیو می‌زنیم.

فنریر قطعا و بدون هیچ‌تردیدی غر رو به کروشیو ترجیح می‌داد. پس دوباره از میز دور می‌شه.

- چی کار می‌کنی فنر؟ گفتم اینجا نورش مناسب نیست! من به نور احتیاج دارم! تو چرا هیچی نمی‌فهمی؟
- ارباب گفتن اونجا نمی‌شه.
- پس باید اطاعت کنی و منو چند میلی‌متر اون‌طرف‌ترش آویزون کنی تا دیگه اونجا نباشه! اینم من باید بت بگم.

لرد که از گفتگوی بی‌پایان فنریر و لینی خسته شده بود، با بی‌حوصلگی تصمیم می‌گیره بحثو پایان بده.
- بذارش همونجا و برو! سردرد گرفتیم از دست شما.

و بالاخره تابلوی لینی بالای میز لرد قرار می‌گیره و فنریر به سرعت و تنها با یک اشاره لرد، چهار دست و پا از اتاق خارج می‌شه. با سکوت لینی که نشان از رضایتش از محل قرارگیریش داشت، لرد بالاخره در کمال آرامش می‌ره پشت میز می‌شینه تا خستگی‌ای در کنه.




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۳۵ سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۸

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۲۶:۲۳ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
- فنر! فنر! فنر!
- ها؟
- خوابی؟
- نه بابا داشتم فکر می‌کردم.
- خب پاشو جای منو درست کن.
- باشه.

فنریر با خمیازه ای به پهنای لایه ی اُزُن از سرجاش بلند شد و به سمت لینی رفت.
- خب حالا کجا بذارمت؟

فنر سوال رو پرسید... اما ای کاش نمی‌پرسید!

-خب... ببین باید اول از همه هرروز که بلند میشم ارباب جلوم باشن، بعدم ارباب که بلن...

2ساعت بعد

- و اینکه پوستم هم خراب نشه.

با توضیحاتی که لینی داد فقط بالای میز لرد می‌تونست مناسب باشه.
اما بعید بود لرد به این راحتیا راضی بشه!


آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۰۲:۳۹
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
ناظر انجمن
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
گردانندگان سایت
پیام: 480
آفلاین
-ترجیح می دهیم خودمان هر روز قیافه این حشره را تحمل کنیم ولی حتی قاب خالی آن را هم به رودولف ندهیم.
-از آمدن و رفتن من سودی کو؟

لرد تابلوی لینی را برداشت و در بغل فنریر گذاشت و به همراه سایر مرگخواران به دفتر خودش رفت.

دفتر لرد سیاه

-یکم بالاتر....نه فنر...یکم پایین تر...نه اینطوری نور خورشید رو نمی بینم یکم بالاتر. نه اینطوری توی مرور زمان بخاطر جاذبه زمین مستهلک می شم...یکم پایین تر. اوه نه، اینجا هم ممکنه موریانه ها به تابلوی ظریفم دست پیدا کنند و منو بخورند. یکم بالاتر...نه نه همین الان متوجه شدم ترس از ارتفاع دارم!
-لینی؟ تو که تو کل عمرت داشتی پرواز می کردی بعد الان چطوری ترس از ارتفاع داری؟

لینی به مغزش فشار آورد تا یک بهانه منطقی پیدا کند.
-خب لینی نقاشی با لینی زنده فرق داره. اون موقع که داشتین منو می کشتین باید فکر اینجاشم می کردین که نقاشیم ترس از ارتفاع پیدا کنه! فنر...یکم پایین تر...

فنریر خسته و عرق ریزان در حال جا به جایی و نصب تابلوی لینی در دفتر لرد بود.




Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۴۰ سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۸

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۸:۵۸ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
- اممم...خیلی احساس خستگی می کنم...شبتون بخیر!
- ماهم دیگه رفع زحمت می کنیم.
- منم برم آمپول بزنم برگردم...

لرد سیاه نگاهی به معنای "هرکسی بیرون بره با ما طرفه" به یارانش انداخت و مرگخواران را سرجایشان میخکوب کرد.
- امممم...خب ارباب...کی تابلو رو ببره؟
- ما همان طور که قاضی ای عادل بودیم...ارباب عادلی نیز هستیم. خودتان داوطلب میشوید یا قرعه کشی کنیم.

- ارباب من...من!

عده ای از مرگخواران سعی می کردند خود را به کَری زده و تظاهر به نشنیدن کنند.

- ارباب من...من!

عده ای دیگر هم روش کبک هارا در پیش گرفته و سرهایشان را درون زمین فرو می کردند.

- ارباب من...من!
- یاران ما...چه غلطی می کنید؟ چرا خود را به مردن میزنید؟ گفتیم اربابی عادل هستیم، اما هنوز چوبدستی در دسترسمان هست.
- ارباب من...من!

تنها کسی که از اول پست داوطلب شده، رودولف بود؛ اما به دلایل واضحی، لرد سیاه توجهی به او نمی کرد.
- همسر عزیزم...تو چرا می خوای تابلو رو ببری؟
- اممم...خب آخه...لینی خیلی باکمالاته رودولف فعال و اکتیوی هستم!


ویرایش شده توسط اگلانتاین پافت در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۶ ۱۴:۱۲:۰۵

ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۸

مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۴:۱۸ چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
-این یکی هم مرد... خدایا شکرت!

بلاتریکس از خود بی خود شده بود.

-تشنه‌ام شده!

تابلوها تشنه نمی‌شوند. همه این را می‌دانستند.

همه:

-می‌بینین؟ می‌بینین ارباب؟ می‌بینین من رو کشتین و دستم رو از این دنیا کوتاه کردین تا برای یه لیوان آب برم زیر منت این جماعت بی احساس و...
-هکتور یه لیوان آب خنک و یه هوریس تو تابلوی لینی نقاشی کن! آب رو بدیم بخوره، هوریس رو بدین مرلین زنده کنه تا لینی از تنهایی در بیاد.
-نمیشه فقط لیوان رو نقاشی کنه؟
-نمیشه! گزینه انتخابی نداریم. منومون فقط اینجوری که ما می‌گیم عرضه میشه لینی.

لرد سیاه لینی را به خوبی می‌شناختند.

-پشیمون شدم سرورم. آب نمیخوام تشنگیم رفع شد. خوب خوبم.

ملت نفس راحتی کشیدند و خود را روی مبل‌هایشان رها کردند.

-چرا ولو شدین؟ پاشین! پاشین! من رو ببرین سرجام نصب کنین ببینم. من رو ول کردن وسط خونه خجالت هم نمی‌کشن!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰ سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۸

هوريس اسلاگهورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۳ جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۳۳ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
از می عشق تو چنان مستم، که ندانم که نیست یا هستم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 279
آفلاین
- من یه پیشنهاد بهتر دارم.

- لازم نکرده تو پیشنهاد بدی ... هیچ پیشنهادی از سوی تو پذیرفته نمی‌شه. فکر کردی یادم رفته زمانی که زنده بودم یک بار بهم پیشنهادی بی‌شرمانه دادی؟ فکر کردی حالا که مردم فراموش می‌کنم و دیگه توی سرت نمی‌کوبمش؟ هرگز!

- اما این پیشنهادیه که نتونی ردش کنی. :گادفادر:

سکوت لینی حاکی از رضایت بود. توجه سایر مرگخواران نیز جلب شده بود و منتظر پیشنهاد هوریس بودند.

- مرلینگاه!

- چی باعث شد فکر کنی این پیشنهاد جذابه؟

- مزایای پرشماری داره. اولن که گذر هر کسی اون‌جا میفته و استثنا نداره. در نتیجه دلت برای هیچکس تنگ نمی‌شه. دومن انسان‌ها در لحظات حساسی چون مرلینگاه، تمام نقاب‌هاشون رو کنار می‌ذارن و با خود واقعی هر شخص روبه‌رو می‌شی. سومن هر کس اون‌جا بیاد، تنها میاد. می‌تونی با خیال راحت در مورد خاطرات خصوصی که داشتین حرف بزنی. چهارمن اقوام دورت که سایر حشرات باشن هم اون‌جا رفت‌وآمد بیشتری دارن و می‌تونی باهاشون در ارتباط باشی. پنجمن ...

- هوریس؟

- بله ارباب؟

- با این همه مزیتی که برای مرلینگاه شمردی، یادمون باشه در اولین فرصت ...

- بکشینم و تابلوم رو اون‌جا نصب کنید؟

- نه! واقعا چرا باید بعد از خلاص شدن از دستت، تابلوت رو برگردونیم که دوباره جلوی چشممون باشی؟ در اولین فرصت تبدیل به آفتابه می‌کنیمت تا برای همیشه در مکان مورد علاقت به زندگی ننگینت ادامه بدی.

- اتفاقا آفتابه بودن هم مزایای پرشماری داره! اولن وظیفه مهمی چون ریختن آب بر جایی که سوخته بر گردن آدمه و آدم مفید واقع می‌شه. دومن آدم از همه ...

- آواداکداورا!


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲:۲۲ سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۸

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۰:۲۷:۲۳ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 710
آفلاین
- خب من تصمیممو گرفتم. راهروی اصلی عالیه!

مرگخواران درحالی که همچنان چشم‌غره‌هایشان را از اگلانتاین دریغ نکرده و هر یک با نگاهی خشمگین به او که در کمال خونسردی مشغول روشن کردن پیپش بود، زل زده بودند، تلاش می‌کردند تا لینی را منصرف کنند. آنها می‌دانستند اگر تابلوی پرحرف و وراجِ لینی در راهروی اصلی آویزان شود، دیگر رنگ آرامش را نیز نخواهند دید.

- ببین لینی، راهروی اصلی اصلا خوب نیست. اونجا پر رفت و آمده، هر کی رد شه دستش می‌خوره بهت و روی تابلوت خش میفته!
- تازه خیلی شلوغم هست، دیگه نمی‌تونی با آرامش بخوابی و نعمتِ خواب خوب رو از دست می‌دی.
- راهروی اصلی به اون بزرگی برای پیکسی کوچیک و ظریفی مثل تو خطرناکه، مناسبت نیست...

اما لینی تصمیم خودش را گرفته بود و هیچ جوره حاضر نبود تا منصرف شود و مکان دیگری را برای آویزان شدن انتخاب کند.
- همین که گفتم. راهروی اصلی بهترین گزینه‌س و می‌خوام همونجا آویزون شم!

مرگخواران چاره‌ی دیگری نداشتند. یا باید سریعتر مکان دیگری که توجه لینی را جلب کند پیشنهاد می‌دادند و یا باید او را در راهروی اصلی می‌آویختند و باقی عمرشان را در بدبختی و بدون آرامش به سر می‌بردند.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.