هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۱۴:۱۲ شنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۷
#36

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
وزیر به آرامی بر روی یکی از مبل های راحتی نشست و با اطمینان خاصی به پنجره های مجازی دفترش خیره شد! (تازه کجاشو دیدید؟ اینقدر view باحالی داره :دی)

و همچنان در حال نگاه کردن بود...

خوانندگان: خب؟
نویسنده: خب که چی؟
-
-چیکار باید بکنم الان؟

یکی از خوانندگان پس از آنکه نگاه خوفناکی به نویسنده کرد با صدای خشنی گفت: توی رول قبلی گفته شده وزیر تصمیم گرفته یک کاری واسه گرگینه ها انجام بده!
-کی گفته؟
-مونتگومری!
-بیخود گفته! مونتگومری عزل شد!

در همان لحظه آسمان و دفتر وزیر با هم شکافت و آنیتا در حالی که ساتوری به بلندای برج میلاد (با اون تیکه آهن روش!) در دست داشت جلوی وزیر ظاهر گشت.

-به چه حقی پست قبلی رو نادیده می گیری؟ تخلف جلوی چشم مدیر ایفای نقش؟ آآآآآآآآآآی....

و آسپ که حساب کار دستش اومده بود با نگرانی فریاد زد: ببخشید! ببخشید! ببخشید! قول میدم تا شنبه شب... چیز... یعنی یک کاری واسه گرگینه ها می کنم.

آنیت: شنبه شب چی؟!
آسپ: نه اون شنبه شب مال یک جای دیگست! به گرگینه ها همین الان رسیدگی می کنم.

آنیتا نگاه مرموزی به آسپ انداخت و با صدای شترق خفیفی غیب شد.

وزیر که چپ چپ به خوانندگان پست نگاه می کرد رو به منشی مخصوصش گفت: یکی از اعضای شورای خاسگ رو سریعا به دفترم بیارید... ترجیحا تد ریموس لوپین!




Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ جمعه ۲۶ مهر ۱۳۸۷
#35

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
نیست..بدبخت شدم!بیچاره شدم!همش رفت به باد!ای خداااا.
-چیه کله صبحی اینقدر شروور فریاد میزنی؟
- نیست.همشون رفتن!
-چی رفتن؟هوووم.صبر کن ببینم.سر و صورتت تغییر کرده.هیچی نگو.خودم میدونم.سیبیلتو زدی؟نه.تو که هیچ وقت سیبیل نمیذاشتی.ریشم که نداشتی.ای شیطون.بدون اجازه من رفتی موهاتو کوتاه کردی؟

زن نگاهی به سر و صورت شوهر گرگینش انداخت و سپس دوباره به رخت خواب خود باز گشت.شوهر گرگینه با چشمان باز به زن خود خیره شد وسپس دوباره بلند فریاد کشید:
موهااااام.همشون رفتن.کچل شده تنم.دیگه مویی برام نمونده.شدم گرگینه بی شاخ و مو!کرک و پرم ریخته!کمممک.زن بدادم برس.

زن بالشتک را بر روی سر خود فشرد و غرولند کنان گفت:
بابا داری پیر میشی دیگه.اتفاقا بهتر شد.هر وقتی که ماه کامل میش باید پیش یک حیوون پر از مو میخوابیدم.نصف تختو فقط موهای تو میگرفت.تازه یادت نیست یک شب اشتباهی با سشوار خودتو خوش کردی همه موهات پف کردن مجبور شدم رو زمین بخوابم؟الان دیگه لازم نیست.مشکلمون کم شد.بگیر بخواب بذار این یک روزی رو بخوابم.

-----
وزری سوت زنان وارد اتاق شد.لیوان قهوه را بر روی میز نهاد و همان طور که ملودی آهنگ خواهران عجیب رو زیر لب میخواند بر روی صندلی نرم خود نشست.کمی از قهوه نوشید و سپس به مدارکی که بر روی میزش خروار شده بودند گریست.بر روی اولین پرونده،کلماتی با خط خرچنگ تسترالی(بیاید جادوگرانه بنویسیم:همون خرچنگ قورباغه)نوشته شده بود:
شکایت از وزیر و وزارت:مشکل ما گرگینها.

وزیر پرونده را به کنار گذاشت وپرونده دومی را بازرسی کرد:
مشکل گرگینها:شکایت از وزیر و وزارت.

آسپ دستی به کلاه خود کشید و پرونده سوم را بررسی نمود:
گرگینها مشکل دارند:شکایت از وزیر و وزارت.
-شکایت از مشکل گرگینها به وزیر و وزات.

آسپ از روی صندلی خویش بلند شد و بسوی اتاق منشی براه افتاد.
خانم منشی؟خانم منشی؟هوششش
-بله جناب وزیر؟ببخشید شرمنده.تلفن بود نشنیدم.
-این شکایتها در مورد گرگینه و اینا چیه؟

منشی نگاهی از روی خجالت به وزیر نمود و سپس با نگرانی گفت:
یکیشون مال شوهر منه.امروز کع از خواب بیدار شد دید...روتون بدیوار..تنش مث کله جناب اسمشو نبر کچل بود.همه گرگینها اینجوری شدن.

آسپ نگاهی از روی عصبانیت به منشی انداخت و سپس بسوی اتاقش راه افتاد.باید کاری انجام بدهد....


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۶ ۲۳:۴۵:۵۸

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۷
#34

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
سوژه جديد:

فلش بك

اهالي شهر در حال رفت و آمدي سريع بودند و لندن از هميشه شلوغ تر بود. ميان اين همه انسان جادوگري پير و فرسوده كه به نظر انگليسي نمي آمد در شهر به سمت وزارت قدم مي زد.

چهره اش آسيايي و موهايش كم پشت بود؛ داراي قدي نسبتا كوتاه و بدني لاغر و سبك داشت. لباسي شيك و مرتب بر تن كرده بود و كراواتش را آنچنان محكم بسته بود كه گردن باريكش در آن گير افتاده بود.كسي او را نمي شناخت اما اودر لندن با لباس جادوگري حضور داشت بود.

وزارت نيز شلوغ بود، مرد آسيايي به آرامي به وزارت وارد شد و گويا گرگينه ها را مي شناخت به سمت تعدادي از آنها رفت و ميان آنها به بهانه هاي خاص درنگ مي كرد، جادوگران و ساحره ها به موهاش كه به طور عجيبي ريخته بود مي نگريستند تا او به همان آرامي كه وارد شده بود از آنجا رفت.

روز نامه ها پس از آن روز از بيماري كچلي مخصوص گرگينه ها خبر مي دادند و هر روز آمار مبتلا يان به اين بيماري افزايش مي يافت. همه آنها خاسگ را مسئول مي دانستند و درمانش را نيز از آنها مي خواستند. بالاخره تصميم گرفته شد كه شوراي خاسگ اولين جلسه خود را تشكيل دهد و به اين موضوع رسيدگي كند.

پايان فلش بك

تق...تق...تق
- جلسه رسميست لطفا همه ساكت.

اولين جلسه شوراي خاسگ بود كه افراد اون شامل تدي، فايرنز، و ريموس لوپين بوددند. اين صداي ريموس بود كه مي اومد و رياست جلسه رو بر عهده داشت.

- خب دوستان من، مي دونين كه امروز قراره راجع به مسئه اي بس مهم صحبت كنيم.اين مسئله مهم شيوع بيماري كچلي ميان گرگينه هاست و باعث مي شه گرگينه ها به صورت گرگ ها ي تاس و به شدت بي مو در آيند.

تد: ببخشيد بابا اولا اون طور كه من يادم مياد شما مردي.پس چه جورياس كه اينجايي؟

- پسر تو نمي توني حرف نزني؟من روحم ولي ورژن جديدم رنگي شدم.
سپس صدايش را صاف كرد و رو به بقيه گفت:
- خب دوستان همونطور كه مي دونيد وزارت و مردم به ما گفتن كه براي اين بيماري بايد راهي رو ارائه كنيم.
...


ویرایش شده توسط پروفسور گرابلي پلنك در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۵ ۱۶:۳۸:۰۷

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۲۳:۲۴ چهارشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۷
#33

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
تد در حالی که یک گل قرمز رنگ ِ خیلی گنده و خوشگل رو در دستش داشت و داشت برگ های گل رو میکند کپی رایت بای دخترهای دم بخت، ( ) زیر لبش هم زمزمه میکرد:
- موفق میشم، ... موفق نمیشم...

تد آخرین گلبرگ را به نشانه ی موفق میشم بالا گرفت و سپس باخوشحالی و زیر لب گفت:
- پس موفق میش...

هنوز جمله اش تمام نشده بود که وردی وحشتناک گلبرگ گلش را سوزاند. سپس تد با عصبانیت به آنیتا نگاه کرد، که گردن جیمز را گرفته بود و اورا با یویویش حلق آویز کرده بود. سپس آنیت با حرکتی سریع جیمز را روی زمین پیش پایش انداخت و با خنده ای شیطانی مدیریت و ایناش رو به رخ تد کشید.

که حالا، نه به خاطر جیمز، بیشتر به خاطر آن گل (!) خون جلوی چشمانش رو گرفته بود.

- جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سه روز بعد

- یـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پنج هفته بعد

- ــــــــــــــــــــــمز! ( ناز نفست! )

آنیتا با بچه های قد و نیم قدش به سوی تد اومد و وقتی مطمئن شد فریاد کشیدنش تموم شده، وردی بس ناجوانمردانه روانه ی تد کرد. اما آنیتا از چیزی ناغافل مانده بود،

- پس چوبدستی ام کوش؟
- چیزی گم کردید؟
- جیمز!

جیمز که بند یویو را از گردنش باز میکرد چوبدستی آنیتا را از وسط شکاند و لحظه ای بعد، تد وردی به سوی آنیتا فرستاد و او را روی زمین انداخت. حالا دیگه مرد و اینا، به ما و شما ربطی نداره!

وزارت سحر و جادو

وزارت سحر و جادو ،خالی از هرگونه جنبنده ای بود. جیمز و تد در حالی که از راهروهای تاریک وزارت رد میشدند و به حال جنازه های گرگینه ها و اینا گریه میکردند، شعرهایی چون " عجب رسمیه " میخواندند.

تا اینکه صدایی از یکی از در های نزدیک سازمان حمل و نقل شنیده شد و سپس، در چهار طاق باز شد.

سپس گرگینه ای با دستی زخمی از آن خارج شد، به دنبال او یک جفت جن خانگی و دو خون آشام از جنس مختلف از آن در خارج شدند. تد که سر از پا نمی شناخت به سوی گرگینه ی مونث دوید و اورا در آغوش کشید؛ تا حدودی موفق شده بود ...

پایان


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۰ ۲۳:۴۰:۵۰

[b]دیگه ب


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۲۲:۵۴ چهارشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۷
#32

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
آنیتا رو به ارتش میلیونی میکنه : « زودباشین بوقیا ! باید برین این جک و جونور ها رو بریزین بیرون از وزارت ! منم همینجا میمونم ! »

مری : « برای چی تو باهامون نمیای ؟ »

- « چون نویسنده برای نبودن من سوژه داره ! »

یک جای دیگه از وزارت

اعضای ارتش دارن عنر عنر در راهرو ها قدم میزنن.

- رئیس منم !
- نخیرم ! آنیت گفت در غیابش من رئیس باشم !
- گراوپ بود رئیس ! شما بود بوق
- دوستان من هم تجربه ام تو سایت(!) از همتون بیشتره و هم تو دنیای رول ! من یک روحم ! چند هزار سال عمرمه ! من رئیسم !

پیوز با گفتن این حرف سینه اش را اندکی جلو داد و با یک ورد جنی را که در راهرو قدم میزد شپلخ کرد !

بخش اجرای قوانین جادویی

ریتا میگه : « ببینین ! من خبرنگارم ! دستم تو قلمه ! تو اجتماع زیاد میرم ! من رئیسم !»
گراوپ عصبانی میشه با این حرف و سعی میکنه گیس ریتا رو بکشه اما چون زورش زیاده کل موهای ریتا کنده میشه !

ریتا : ( دوستان از پشت صحنه اشاره میکنن که چه ربطی داشت ولی من تکذیب میکنم و میگم این نشانه کله کچل ریتائه ! )

گراوپ همینطور که راه میره سعی میکنه پاهاش رو دقیقا روی جن های داخل وزارت بذاره و با اینکار تمام جن های بخش اجرای قوانین نابود میشن ...

بخش حمل و نقل جادویی

- ببینین بچه ها ! من هم از شما خوشگل ترم و هم گولاخ تر ! من باید رئیس باشم !

ملت با نگاهی به چهره مری باود دچار حال بدی میشن و رنگ از چهره همشون میپره

ریتا با یک تکان چوبدستی اش همه سانتور هایی که دارن دسته های جاروی موجود در بخش حمل و نقل رو بررسی میکنن به پورد سانتور ( ) تبدیل میکنه و وقتی میبینه یک خون آشام با سرعت داره به سمت پوست سیفیت () گردنش میدونه قلم پر تندنویس معروفش رو در اقصی نقاط بدن خون آشام فرو میکنه ! خون آشام آبکش میشه

بخش اسرار

- خوب بچه ها ! این بخش آخره دیگه ... بهتره قبول کنید که من رئیسم !
همه نگاهی به پیکر روح مانند پیوز میکنن و سعی میکنن با یک لگد پیوز رو از صفه روزگار محو کنن ولی پای همشون از بدن پیوز رد میشه و در یک نقطه به نام گرانیگاه یا مرکز صقل (سقل ؟) که میانگین فاصله افراد تا بدن پیوز تقسیم بر تعداد ضربدر محیط بدن پیوز هست پاهاشون به هم میخوره !!!

در این لحظه یک دراکولا (نژاد خاصی از خون آشام) پرواز کنان داشته از وسط(!) بدن پیوز رد میشده که توسط پاهای ارتش ملیونی مورد عنایت قرار میگیره و کلا خودش به گرانیگاه تبدیل میشه

ارتش ملیونی آخرین خون آشام ها و سانتور ها و گرگینه های بخش اسرار رو نابود میکنه ...

یه جای دیگه ( کجا ؟ )

جیمز نگاه خشمگینی به آنیت میکنه و میگه : « من انتقام برادرم رو میگیرم ! »

...


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۰ ۲۳:۲۱:۴۳

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۲۱:۱۷ چهارشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۷
#31

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
_ الان من باید با کی دوئل کنم؟
_ با تد... نه! جیمز!
_ نه با من با من!
_ خعلی نامردینا! من مدیرم, با من دوئل کن آسپ!

تد و جیمز: راس میگه با آنیت دوئل کن!



و اینجوری شد که طی یک سری عملیات ژانگولر، آنیت و اسپ شروع به دووئل میکنن و ملت که فکر کرده بودن خیلی گولاخن، کور خوندن! چون آنیت سریعا از ورد بلاکیوس سو استفاده کرد تا آسپ از مرگ رهایی یابد و ایناها! جون شما!

جیمز وقتی دید آسپ ترکید رو به تدی کرد و فگت:
_ دیدی داداشم چی شد؟ ها؟

_ اوووه! حالا همچین میگه انگار کی بود!!

_ بوقی دادش کوچولوم بود خیر سرم!

تدی هم که عقدده ای بود و ایناها، وقتی دید جیمز داره دلش میسوزه، چوبدستشو میکشه! و یه تهدید خفن میکنه!!!


از اون ور... ریتا...

_ هوشت! پیش!... بریم این جیوونا و جمع کنیم تا اینا دوئل میکنن!

ملت ارتشی ارزشی لرزشی هم جیمز و تد رو به حال خودشون رها میکنن و میرن سر وقت خاسگای بدبخت بیچاره!



ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۰ ۲۲:۵۲:۱۵

منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۲۰:۱۹ چهارشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۷
#30

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
دررررررن دن دن دن! ( آهنگ های فیلم های وسترن! )

تد دستش رو کنار چوبدستی اش نگه داشته بود و آماده ی شروع دوئل بود. یک کبوتر سفید رنگ از وسط تد و جیمز وآنیت و مری رد شد و سپس، کارخرابی بزرگی روی زمین انداخت!

آنیت :اههه! حیون نگه میدارین که همین کارو کنه؟
تد :دفعه آخرت بود لفظ ِ گنده حیوون رو به کار بردی!
و شق میزنه تو گوش ِ آنیت!
آنیت : جیــــــــــغ! رو مدیر دست بلند میکنی، من تازه اسمم توی پست ها داره میاد تو شخصیت من رو خراب میکنی. بلاکیوس!
تد : پروتگو!

آنیت از کنار افسون خودش که تد آنرا بازگردانده بود، جاخالی داد و سپس با فرستادن افسونی بیسیار بیسیار (ک.ر.ب شنبه! ) خطرناک به سوی مری که مشغول انجام اعمال پیجی 18 بود فرستاد و تمام پودر های (!) سفید رنگ روی زمین ریخت.

مری: اه، باو کلی پول بالاش داده بودم!

و جنگ در گرفت..


جای جای ِ وزارت

گرگینه هایی که توسط ارتشی ها فراری داده شده بودند هرکدام در قسمتی از وزارت مشغول انجام کاری بودند. دفتر وزیر توسط دو گرگینه ی بسیار باکلاس از نوع جردنی اش، اشغال شده بود. یکی از اونها پشت تلفن نشسته بود ( به حرف های گراوپ گوش کنید! ) و به تلفن های مکرری که به وزیر میشد، پاسخ میداد.

گرگینه ی شماره یک: نه خیر، ایشون تشریف ندارن ولی میتونید با من هم صحبت کنید.
پشت خط: ...!
گرگینه ی 1: خیلی بوقی بی ادب! کجای صدای من خش داره؟ اون احسان خواجه امیری میدونی کیه؟ منم!
پشت خط: پس آدرس میدم بیا!
گرگینه ی 1:

!!

دفتر حمل و نقل ِ جادویی

دو خون آشام دو هواپیما راروی دست هایشان نگه داشته بودند و آنهارا به سوی آسمان پرتاب میکردند.

نکته برای کسانی که آی کیوی آنها در حد ذرت هم نیست : هواپیمای اسباب بازی! ماکت ِ مثلا!

دفتر دفاع از حقوق ساحره ها

جن های ساحره به فرماندهی وینکی تمام این سالن را فرا گرفته بودند و سبزی ها و گاز پیکنیکی بود که روی زمین ریخته بود..

- شنیدی سیب زمینی چقدر گرون شده؟
- تصویب شد! سیب زمینی کیلویی یه تف!
- سبزی چی..؟
- بنزین..؟
- کفش ..؟

وینکی بعد از سه تلفن موفقیت آمیز رو به جمعیت ساحره فریاد زد:
- همشون مجانی شدند!


----
برگردین به دوئل، فقط میخواستم نشون بدم چه گندی به وزارت زده شده! :دی


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۰ ۲۰:۵۲:۵۹

[b]دیگه ب


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۲۰:۱۷ چهارشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۷
#29

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
بحبوحه ای در داخل وزارتخونه برقرار بود ، در یک طرف جن‌های خونگی به سرکردگی تدی و در طرف دیگر جلادین وزارت به همراه وزیر از جان بهترشان قرار داشتند . جنگ سختی بین دو گروه در گرفته بود و هر یک از اعضای دو گروه به بهترین شکل ممکن جان خود را برای هدف بزرگشان فدا میکردند .اما در این بین فقط جلادین بودند که یکی پس از دیگری نابود می‌شدند و بر روی زمین می‌افتادند ، تا آنجا که آخرین جلاد نیز به دست تدی منهدم گشته و در دستان وزیر جان سپرد .

و اکنون زمان انتقام رسیده بود ، جایی که وزیر از دو طرف توسط دو تقریباً بردار خود محاصره گشته بود و راهی برای فرار نداشت . تد ریموس لوپین از روبرو و جیمز از پشت .

تدی : حالا دیگه باید جواب تموم کارایی رو که کردی رو بدی !
آسپ : ولی تد ... تدی ...
جیمز : تو هیچ کاری نمیکنی تدی ، من خودم باید حق این موجود رذل رو کف دستش بزارم .
آسپ : ججججیمز ... تتو دیگه چرا ؟

آسپ از ترس خود کمی عقب تر رفت ، پشتش پر از جک و جونورهایی بود که هر کدام قصد جان او را داشتند ، فکری به ذهنش رسید ، بهتر آن بود که تدی را راضی کند ، هر چه بود در مقابلش یک نفر قرار داشت .

آسپ : میگم راستی تدی تولدت مبارک
تدی : اووووووووووه مرسی مای لاولی
آسپ :
جیمز : بوقی اینو نباید به ویکتوریا میگفتی ؟
تدی : امممم ... حواس واسه آدم نمیزارین که ...

سپس تد دستش را بلند کرد ، با فرمان دست او بود که جمعیت کثیری از موجودات به طرف وزیر حمله ور شدند ، هر یک از آنها گوشه ای از وزیر را گرفته بود و می‌‌کشید

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوم !

موجودات مختلفی که در حال کشیدن قسمتهای مختلف وزی رودند در هوا پراکنده شدند ، سانتورها از یک طرف و اجنه ها در طرف دیگر پرتاب شده بودند . جیمز که در صدر مهاجمین قرار گرفته بود با سرعت زیادی به طرف تدی پرتاب شده و در آغوش او جای گرفت . همه در حال مشاهده‌ی آنچه روی داده بود ، بودند اما غباری که بعد از انفجار بوجود آمده بود مانع از دید آنها میشد .

- آسپ تو حالت خوبه ؟ اوه خوشگل مثل اینکه ما رو فراموش کردیا !

این صدای آنیت بود که در آخرین لحظات به داد وزیر رسیده بود و بعد از آنکه کمی دید چشمها بهتر شد بوضوح می‌شد او را تماشا کرد که با کمک گراپ ، آسپ را که از نقاط نامتعارفی کش آمده بود را از مهلکه دور مکیردند .

آنیت : بچه ها آسپ رو از اینجا دور کنین ، مری تو بمون فکر کنم یه دوئل خفن داشته باشیم !

در همین لحظه یک نفر از داخل ارتشیان وزارت در حالی که سیگاری را گوشه‌ی لبش روشن کرده بود جلو می‌آمد . در نگاهش خشم و عزم خاصی دیده میشد و احتمالا برای همین بود که در آن لحظه انتخاب اول آنیت برای دوئل با دو تن از محفلیان خبر قلمداد میشد .

وقتی در کنار آنیت قرار گرفته ، سیگارش را لب به لب کرد و گفت :

مری : کدومشون رو ... آآآآآآآآآآآآآآآ خخ ... چکار میکنی آنیت ؟
آنیت : بوقی نمیدونی سیگار بد آموزی داره ؟ اینا همه زیر 18 نا
مری : باب این لنگه کفش آنیت رو از رولاتون حذف کنین دیگه ...

تدی و جیمز :

بعد از آنکه مری دوباره به خود آمد ، نبرد آغاز شده بود ، نبردی میان دوتن از محفلین و ارتشیان ... نبردی کهب نظر میرسید یک برنده بیشتر نداشته و از این مهلکه فقط دو نفر زنده بیرون می‌آیند ...


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۱۸:۳۶ چهارشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۷
#28

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
توی سازمان ملل غوغایی به پا بود! جن های خونگی از در و دیوارش آویزون بودند و تقریبا" مستقل از دستورهای تدی و حتی میشه گفت "فراتر از حد انتظار" اون عمل می کردند. هر چیزی که دم دستشون بود رو با جادو و بی جادو پرتاب می کردند و اگه به یکی از جلادهای مخوف زیر دست وزیر برخورد می کرد، به خاطر نافرمانی از شخص اول مملکت! سرشون رو به دیوار می کوبیدند!


جلادهای آسپ که از نوادگان شعبون بی مخ بودند، فقط گرزهاشون رو توی هوا تاب می دادند و توی سر هر کسی که از راه می رسید، می زدند و چون اکثر اجنه از سر و کول این ملت دارای آی کیو در حد کرم فلوبر بالا رفته بودند و با یک جا خالی فرار می کردند، دونه دونه مغز نداشته ی آنها بود که پخش زمین میشد.

تدی که گوشه ای ایستاده بود و فقط روی عمل اجنه نظارت می کرد، با ذوق و شوق فریاد زد:

- ایول تاینی! دو تا بیشتر نمونده... بزن ناکارش کن!

تاینی یکی از سپرهای مربوط به جزایر باستانی گوامپالویا که سالها پیش توسط وزیر کشور مربوطه به دراکو مالفوی اهدا شده بود رو مثل فریز بی در دست گرفت و بعد با قدرتی باور نکردنی و شتاب بالا پرتاب کرد.

هووووووووشششششششششششت

سر جلاد جدا شد و همچون کوافل به سمت در اصلی تالار سازمان ملل پرواز کرد.

- همتون رو می کشم! همه رو نفله میکنم!

وزیر که سر جلاد محبوب، این آخرین سرباز وفادار (ک.ر.ب. یادگاران مرگ ) را در دستهای خونینش گرفته بود، به همراه نیروی تازه نفس وارد شد.

-تدی
- آسپ

دی ری دی ری رین! دین دین دین! ( بخشی از موسیقی معروف فیلم خوب بد زشت )

دو نابرادر، رو در روی هم ایستاده بودند و دست هر دو آماده ی بیرون کشیدن چوبدستی بود. چشم در چشم هم قرار داشتند و نمیشد گفت کدام یک از دیگری متنفر تر بودند ولی کسی بود که حتی کینه اش به آسپ از تدی هم عمیق تر بود، کسی که همیشه سایه ی برادر کوچکتر را روی سرش حس میکرد، کسی که همیشه تحقیر شده بود... او کسی نبود به جز...

- آلبوس، کارت تمومه!

پشت سر جیمز، سه خون آشام و چهار سانتور ایستاده بودند، ضمن اینکه هرمیون و باقی اجنه نیز در کنار آنها بودند.

آسپ: قووووووووورررتتت


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۰ ۱۹:۱۵:۰۷

تصویر کوچک شده


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۱۸:۰۳ چهارشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۷
#27

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۰:۴۲ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
آنیتا بی سیمی از جیبش در اورد و درون آن دستور داد:تمامی جلادهای مخفی را خبر کنید و به این جا بفرستید.
پشت خط:دریافت شد.

اسپ دستاشو به هم مالید و لبخندی شیطانی روی لبانش نقش بست:حالا کی قراره اینا برسن؟
هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که گروهی از جلادهای گرز به دست و لباس هایی خونین و وحشتناک روبه روی اسپ ظاهر شدند و اسپ با دیدن اونا غش کرد!
-این چه کاری بود که کردید، مگه نمیدونید وزیر ناراحتی قلبی داره؟
حالا هر چه سریعتر دو گروه شید، گروه اول بره سازمان حمل نقل جادویی و گروه دوم هم بره سازمان ملل مفهومه؟
سردسته ی جلاد ها سرش را به نشانه تایید تکان داد و از ان جا به سرعت دور شد.

انیتا نیز اسپ را کشان کشان به محل امنی برد تا به هوش بیاوردش

سازمان حمل و نقل

محلی که چند ساعت قبل پر بود از آدم هایی که برای کاری به آن جا
رفت و آمد داشتند و همه چیز در امن و امان به سر میبرد، هم اکنون پر بود از جن هایی که در حال خرابی های آن جا بودند و برای خود جشنی حسابی راه انداخته بودند.هرمیون نیز روی صندلی یکی از کارکنان سازمان نشسته بود و لنگاشو روی دفتر و حسابای میز گذاشته بود و در حال خوردن آب کدو حلوایی بود و از دیدن این وضع راضی و خشنود بود و جیمز سیریوس نیز کنار هرمیون ایستاده بود و جن ها را تشویق به خرابکاری میکرد.

-آفرین...اهان همه چیزو خراب کنید، به هیچی رحم نکنید...میگم چه روز خوبی امروز جیمز!
-اره زن دایی، همه دارن از ترس جونشون فرار میکنن و جنا کلا سازمان وزیر و از هم پاشیدن.

تقریبا" سازمان با خاک یکسان شده بود که ناگهان نیروهای کمکی وزیر از راه رسیدند و همه خیره به مردان هیکلدار نگاه کردند.

سردسته ی جلاد ها:این جن های بی مصرف رو بگیرید از اینجا بیرونشون کنید، به هیچی رحم نکنید، ابروی وزیر رو حفظ کنید...
نیروهای کمکی در اطراف پراکنده شدند و گراز های اهنین خود را بر سر و روی جن ها کوبیدند و جنگ سختی بین جن ها و جلادهای بی رحم اتفاق افتاد.

هرمیون آب کدوحلواییش رو کناری انداخت و با نگرانی گفت:میگم
جیمز، بیا تا اوضاع خراب نشده بریم یه جای امنی.در ضمن تو برو اون هفت خون اشام و سانتوری که ازاد کردیم رو هم ازاد کن تا حسابشونو برسن.
-اره موافقم.
و به این ترتیب هرمیون به طبقه ی بالا رفت و از همان جا دستوراتی به جن ها داد و جیمز نیز رفت تا هفت تا خون اشام و سانتوری را که ازاد کرده بودند را برای جنگ اماده کند.


گروهی دیگر از جلادها نیز به سوی سازمان ملل به راه افتاده بودند.


ویرایش شده توسط لونا لاوگود در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۰ ۱۸:۰۸:۵۱
ویرایش شده توسط لونا لاوگود در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۰ ۱۸:۲۳:۵۱

Only Raven !


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.