هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۰

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
2. دانش آموز اغتشاشگر شمایید! در یک رول سعی کنید ذهن خود را در مقابل هری چفت کنید و به او پاتک بزنید! به اعماق افکار و راز های خصوصی او نفوذ کنید و آبرویش را در کلاس ببرید! (30 نمره)

(هری) چوبدستیش را به سمت دالاهوف کوچک گرفت و گفت: این طوری فکر میکنی پسره ی بی تربیت؟ الان معلوم میشه من این درسو بلدم یا نه، لجیلیمنس! ()

دهان دالاهوف باز و چشمانش خیره ماند ()

هری پاتر از پسر دالاهوف درست اندازه خود اون بدش میومد و از اینکه موفق شده بود وارد ذهن این پسر بشه کلی خوشحال بود و حالا سعی میکرد یکی از بزرگترین رازاشو کشف کنه و با همون دستش بندازه.

هری شروع به کند و کاو در ذهن دالاهوف کوچک کرد ():
گرگینه ... عنکبوت ... باسیلیسک ... اژدها ... شب ادراری! ...

هری پاتر چوبدستیش را پایین آورد و دالاهوف کوچک به حالت طبیعی برگشت...
هری: هاهاهاها! پسره کوچولو مچتو گرفتم! زود از استادت معذرت بخواه وگرنه راز بزرگتو در کلاس افشا میکنم!

پسر دالاهوف که فک میکرد هری پاتر قپی اومده فقط براش شیشکی کشید و خندید! هری پاتر هم نامردی نکرد و جلوی روی همه دانش آموزا ودر ملا عام بلند گفت که پسر دالاهوف عین بچه ها هنوز شب ادراری داره!
همه دانش آموزان کلاس زدند زیر خنده () و آبروی دالاهوف رفت.

هری پاتر با خیال اینکه حال یه جوجه فسقلی بچه مرگخوارو گرفته خوشحال و شاد و خندان پایان کلاس رو اعلام کرد و دانش آموزانو مرخص کرد و یکسره بسمت اتاق اساتید رفت. هری هنوز در اتاق رو باز نکرده بود که یه دانش آموز صداش کرد و وقتی برگشت فقط صدای زمزمه طلسم لجیلیمنس رو شنید...

بعد از چند دقیقه هری به حالت طبیعی برگشت و هیچ کس رو اون نزدیکی ندید ولی مطمئن بود کار، کار پسر دالاهوفه پس پیش مگ گونگال(مدیر جدید مدرسه) رفت تا این تعرض پسر دالاهوف به یکی از استادارو گزارش کنه و موجب اخراج اون از مدرسه بشه ولی مگ گونگال به هری گفت که کار خودشم اشتباه بوده که وسط کلاس ذهن پسر دالاهوفو خونده!
در کل هری بیخیال قضیه شد ولی نمیدونست پسر دالاهوف از بزرگترین رازش سر در آورده.

جلسه بعد کلاس چفت شدگی


هری وارد کلاس شد و همه دانش آموزا رو از نظر گذروند و یه چشم غره اساسی به پسر دالاهوف که پوزخند روی لبش بود زد و طبق معمول همیشه رفت در گنجه اساتید رو باز کنه تا رداشو اونجا آویزون کنه و کلاسو شروع کنه که...
تا در گنجه رو باز کرد یه دیوانه ساز پرید بیرون و با دهان باز که نشانه بوسه دیوانه ساز بود و دستان لزج سبزرنگ بسمت هری اومد! هری هم که از دیوانه سازها بیشتر از هر موجود دیگه ای میترسید تا چشمش به اون افتاد پا گذاشت به فرار و از کلاس در رفت ()

اما همه دانش آموزان آروم سر جاشون نشسته بودند و از خنده ریسه میرفتند () چون پسر دالاهوف قبلا به اونا گفته بود که با خوندن ذهن هری فهمیده اون از دیوانه سازا بیشتر از همه میترسه و بهمین خاطر یه لولوخرخره رو گذاشته تو گنجه تا خودشو بشکل دیوانه ساز دربیاره و هری رو بترسونه.



Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۶:۲۸ جمعه ۱۰ تیر ۱۳۹۰

پرسیوال دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۱ چهارشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۵۱ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از این همه ریش خسته شدم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 317
آفلاین
دانش آموز اغتشاشگر شمایید! در یک رول سعی کنید ذهن خود را در مقابل هری چفت کنید و به او پاتک بزنید! به اعماق افکار و راز های خصوصی او نفوذ کنید و آبرویش را در کلاس ببرید! (30 نمره)
پرسیوال دامبلدور سالخورده تک و تنها در انتهای کلاس نشسته بود در حالی که غرق در افکارش بود:

- اِ...اِ...اِ...دیدی پرسی؟....دیدی چطور این یه الف بچه جلوی همه ضایع ت کرد؟دیدی چطور تو رو تو محفل که ارث پسرت بود راه نداد...!اونوقت تو حالا اومدی تو کلاسش نشستی به خزعبلاتش گوش بدی؟آی زکی....

در این وقت توجه هری که در حال تدریس بود به پرسیوال جلب شد.
- خب خب خب بگذارید ببینیم جناب دامبل با این همه دبدبه و کبکبه میتونه در مقابل این طلسم دووم بیاره؟

و صدای پوزخند دانش آموزان دیگر بلند شد چرا که پرسیوال حداقل 220سال از تمام آنها پیر تر و حتما ضعیفتر بود.

هری چوبدستیش را بالا آورد و با غرور خاصی زمزمه کرد: له جی لی منس!

پرسیوال که متوجه هیچ یک از سخنان هری نشده بود احساس کرد که در خاطراتش با کسی سهیم شده....با اندکی دقت دریافت که پاتر بوده...اما کمی دیر شده بود...خاطراتی گم شده از پس ذهنش رخ می نمایاندند.روزهای نامزدی با کندرا در ویلای ساحلی....شب...اتاق خواب...

اما پرسیوال باید انتقام آبروی رفته اش در فرم عضویت محفل را می گرفت...

هری احساس کرد با قدرت به عقبی که انتهایی نداشت پرت میشود و از خاطرات دامبلدور پیر دور و دورتر می شد.

چشمان دامبلدور مستقیم بر روی چشمان پاتر فیکس شده بود.
چوبدستی دامبلدور یک حرکت دورانی بلند را آغاز کرد و او زمزمه کرد:مایندلس اینترنس کانترولس کانفیوزیسیو ویشیزیا ممورندا...

و فریاد هری بلند شد چرا که میدانست این یک طلسم باستانی بسیار نیرومند است که در اعماق ذهن نفوذ میکند،خاطرات را بیرون کشیده و برای همه به نمایش می گذارد.

و بر روی تخته سیاه کلاس شکل گرفت:
شب ...در یک چادر...در کنار زاینده رود...او و جینی تنها....و صدای فریاد هایی....
ظهر....صدای فرود آمدن دسته ی جارو بر یک جمجمه...و صدای فریاد دردآلود هری....و صدای فحش هایی که معلوم بود صدا برای یک زن است
شب....در منزلی دیگر....او و لینی تنها...دست در دست هم....صورت بر روی صورت هم.....
عصر...دستبند بر دست...با بیست و پنج تن سوخت قاچاق....رهسپار به سوی زندان
ظهر....اتاق ملاقات زندان....دعوای سه زن برای این که بفهمند هری همسر کدامشان است!
دفتر طلاق....آندرومیدا گریه کنان...هری وحشتزده از قیمت 124000سکه تمام بهار...

هری بدلیل تقلای زیاد برای خلاصی از شر این طلسم قدرتمند به نفس نفس افتاده بود....سر انجام توانست با اجرای دشوار طلسم خلع سلاح جادوی دامبلدور را متوقف کند.

دامبلدور بار دیگر چوبدستیش را به چنگ آورد و آرام و با نیشخند به هری گفت:استاد تاریخ ازدواج هاتون با این سه زن چه موقعه ؟میخوایم براشون کادو بیاریم...

تمام بدن هری از عرق شرم خیس بود .او با چهره ای سرخ فریاد زد:
- تفریح کافیه...من گستاخی هیچ کسی رو در...

بقیه ی حرفش در صدای شیشکی دانش آموزان گم شد.

- همگی تون رو این ترم مینداز....

و صدای قهقهه ی تمسخر آمیز دانش آموزان بر آسمان بلند شد.

گودریک نعره زد:
-بچه ها....استاد سرخ کرده میخورید؟

هری نفرین کنان و در حالی که از شدت خشم گریه اش گرفته بود از کلاس دوان دوان بیرون رفت.


ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۱ ۱۲:۳۴:۵۵

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱:۰۵ جمعه ۱۰ تیر ۱۳۹۰

هوگو ويزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۳ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۰:۳۶ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲
از لینی بپرسید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 362
آفلاین
2.‏
لجيليمنس
اين صداي فرياد هري هري بود كه همزمان با فرياد هوگو به گوش مي رسيد كه زبانش بيرون و دهانش به اندازه ي دهانه ي غار علي صدر باز شده بود و مي گفت: نهههههههه.
هري با دماغ وسط ذهن هوگو بود و به موقعي كه خواهرش به او دامن پوشانده بود مي خنديد و با سرعت به بخش خيلي خصوصي وارد شد.

در آن جا

هوگو در گوشه ي اتاق كز كرده بود و...

شترق اين صداي كتاب رز بود كه از صد فرسخي به عينك هري اصابت كرد هري به گوشه اي افتاد و هوگو كه به خود آمده بود سريع چوبش را برداشت و با صدايي لرزان طلسم لجيمينس را روي استادش اجرا كرد ناگهان مانند روحي به سر هري رفت او در جايي عجيب بود, دور تا دورش تلويزيون ها و رايانه هايي بودند روي يك رايانه با خطي سبز رنگ نوشته شده بود خيلي خصوصي.
سر صندلي كنارش نشست و تا دستش را روي ماوس گذاشت نوشته محو شد و با خطي قرمز پيامي نمايان شد:
رمز عبور.
هوگو به اين دليل كه كمي با درس هك آشنايي داشت لبخندي پيروز مندانه اي زد و بعد از 5 دقيقه رمز را يافت و وارد شد ولي به دليل حفظ حريم خصوصي استادش سريع از ان حالت بيرون آمد .
دهان دانش آموزان كارخانه ي كف سازي راه انداخته بود و هري با شرمساري از كلاس بيرون رفت

يك روز بعد

تمام بچه ها كتابي يكسان در دست
داشتند
كتابي با جلد قهوه اي و عنواني با خط طلايي با نام:( وقتي ذهن هري پاتر هك شد.)


همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۶ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰

آندرومدا بلک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۸ دوشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۹:۰۰ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۸
از ماست که بر ماست...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 252
آفلاین
2. دانش آموز اغتشاشگر شمایید! در یک رول سعی کنید ذهن خود را در مقابل هری چفت کنید و به او پاتک بزنید! به اعماق افکار و راز های خصوصی او نفوذ کنید و آبرویش را در کلاس ببرید! (30 نمره)


طلسم در آخرین لحظه که به سمت آندرومیدا می رفت به سر او بر خورد کرد و پاتر وارد افکار او شد !!
_آخ جون !! بالاخره یکی بهم گفت پسر !! واقعا من اگه پسر می شدم چی می شد ؟!! آی خداههههه ! هیچی !! چی می شد !؟؟ میتونستم دامنه ی شیطنتم رو افزایش بدم !!
_خانم بلک !! شما خیلی دوست داشتید پسر می شدید ؟!!
ملت : آندرومیدا ؛ پسر !!!
درون افکار آندرومیدا : ای وای !!! از فردا لینی و لونا و آرنولد و زنوف و همه مسخره م می کنند .!! حالا چی کار کنم ؟!! بزار یه حالی از این پاتر بگیرم !!!
و چوب دستی ریزش که به قیمتی گزاف خریده بود و زیر انگشت اشاره اش چسبانده بود را به سمت هری گرفت و طلسم را به صورت ذهنی انجام داد .
درون افکار هری :
_وای که چه حالی میده این دتانش آموز ها رو ضایع کنی !! بزار یه خورده دیگه حالشو میگیرم بعد درس رو ادامه میدم .
آنی که دید از این قسمت چیزی دستگیرش نمی شود به قسمت خاطرات هری و اسنیپ وارد شد و هری را دید که در دفتر اسنیپ بود و نمی توانست ذهنش را به روی اسنیپ ببندد و اسنیپ خواب هری را دیده بود . خوابی که منجر به مرگ سیریوس شد .
آنی رو به هری : مثل این که این چفت شدگی کار دستتون داده !! شما که حتی خودتون نمی تونید ذهنتون رو به روی اسمشو نبر و پروفسور اسنیپ ببندید چطوری می خواهید ما این کار رو انجام بدیم ؟!! نه شما واقعا خجالت نمیکشید ؟!
بر و بچس :
پروفسور که از شدت خشم رنگش مثل رب گوجه (!!) شده بود گفت : خانم بلک ؛ شما شنبه ی هفته ی بعد به دفتر من میاید تا تنبیهتون رو انجام بدید . بیست امتیاز هم از گروه راونکلاو کم میشه و الآن هم میتونید برید بیرون .
او به بیرون کلاس رفت تا انتظار بازخواست را بکشد.
بازخواست بچه های راونکلاو برای کم شدن بیست امتیاز حیاتی از گروهشان .
بیست امتیازی که می توانست باعث پیروزی گروهشان شود.



Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۸:۴۲ سه شنبه ۷ تیر ۱۳۹۰

جرج.ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۲۵ یکشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۱
از یه جایی که اصلا انتظارشو نداری!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 121
آفلاین
1. چفت شدگی چیست؟ در چند خط توضیح دهید (5 نمره) (ویژه دانش آموزان رسمی)

به عکس العملی گویند که فردی که توسط طلسم لجیلیمنس مورد هجوم ذهنی واقع شده از خود نشان می دهد تا فردی را که می خواهد به زور به اطلاعات شخصی اش وارد شود،

را از آنها دور نگه دارد و جلوی بر ملا شدن اسرارش را بگیرد،که این عکس العمل نیاز به ذهنی قوی دارد تا به موقع مانع انجام این عمل شود.


2. دانش آموز اغتشاشگر شمایید! در یک رول سعی کنید ذهن خود را در مقابل هری چفت کنید و به او پاتک بزنید! به اعماق افکار و راز های خصوصی او نفوذ کنید و آبرویش را در کلاس ببرید! (30 نمره)
_ خیلی خب جرج آماده ای ((لجیلیمنس!))

دکی!یهو همه چی سیاه شد و همه محو شدن به جز هری که اومده بود وسط مخ ما!

_ سعی کن از اطلاعات شخصی حفاظت کنی!

زرشک!چی می گی دادا؟اطلاعات شخصی کدومه؟اما قبل از اینکه فکر بیشتری بکنم هری یه سری از خاطرات قدیمی رو اورد جلو چشمم،

_ اصلا خوب نیست ویزلی!من راحت دارم همه خاطراتتو می بینم و ...اهم اهم...!

_ چی شد پروفسور؟چیزی گیر کرده گلوتون آب بدم خدمتتون؟

_ نه خیر آب بخوره تو سرت!آخه این چیه؟؟؟

من برگشتم به اون طرفی که داشت پروفسور اشاره می کرد و...ماتم برد!اوهو!یعنی تا اینجا پیش اومده نه یه قدم جلو تر بره تمام اسرار زندگیم فاش میشه بحث یه عمر

آبرو خانواده ویزلی ها در میونه!میگید نه؟آخه شما که نمی دونین لا مصب تا کجا جلو رفته بود که!!نه باید یه غلطی می کردم و گرنه به عنوان کسی که وجودش برای جامعه ی

جادوگری مضره می فرستادنم آزکابان و صد البته که فرد هم سلول بقلی از لنگ آویزون می کردن!

با تمام قدرتی که نفهمیدم یهو از کجا اومد پروفسورو از قسمت خطرناک خاطراتم پرت کردم بیرون،اما خب میدونین انگار یه ذره زیاد زور زدم چون من پریدم وسط خاطرات اون!

و عجب جایی هم فرود اومدم!اصل کار یعنی سال پنجم...اتاق ضروریات...و چو چانگ...!!دیگه بقیه شو خودتون می دونین!

داشتم تماشا می کردم که ببین خواهر بیچاره مو دست چه جونوری دادم که یه چیزی مثه دژکوب باهام اصابت کرد!اما من از رو نرفتم تازه داشت جالب می شد اما

بی فایده بود از خاطره شگفت انگیزش پرت شدم بیرون و به خاطرات واقعا خسته کننده ای برخورد کردم...می دونین یه جورایی کنف شدم!آخه به من چه که بیستو خرده ای

سال پیش همراه دامبلدور رفته که اسلاگهورنو متقاعد کنه که بیاد تو میدون!کم کم حالیم شد که بله!کار خودشو که مارو به راه راست هدایت می کنه ونمی زاره بعضی خاطراتو

ببینمو بعضی ها رو چرا!

از ذهن پروفسور خارج شدم و اون با صدای بلند گفت:

_ خب جرج ویزلی تو به خوبی تونستی تو ذهن من نفوذ کنی نمره قبولی رو گرفت حالا هر چه سریعتر بفرما بیرون!

خب چه کنیم دیگه!ما اینیم دیگه!


ویرایش شده توسط جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۷ ۹:۰۶:۰۰

یه بزرگی(فرد یا جرج ویزلی) میگه:بخند تا دنیا بروت بخنده!([color=006600][font=Arial]صبر �


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۵ دوشنبه ۶ تیر ۱۳۹۰

سدریک دیگوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۳ جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۴۰ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵
از این طرف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 200
آفلاین
خارج از درس: شما خوشحال میشید آبرویتان برود؟

2. دانش آموز اغتشاشگر شمایید! در یک رول سعی کنید ذهن خود را در مقابل هری چفت کنید و به او پاتک بزنید! به اعماق افکار و راز های خصوصی او نفوذ کنید و آبرویش را در کلاس ببرید! (30 نمره)

طلسم هری به سمت سدریک رفت ولی او کاملا ماهرانه جاخالی داد. در همان موقع سدریک فریاد زنان گفت: « لجیلیمنس. »
هری هم که متعجب بود که چه طور سدریک جاخالی داده هیچ کاری برای دفاع از خود نکرد و طلسم وارد بدن او شد.

افکار هری: « چه جوری این پسره تونسته جاخالی بده؟ خداییش اگه من بودم که نمی تونستم. یه جورایی بهش حسودیم شده. »

سدریک که دید این جا چیزی دست گیرش نمیشه تصمیم گرفت بیشتر بر مغز هری فشار بیاورد.

افکار هری: « وای. جینی هم که باهام قهره به خاطر همین باید بچه ها را پوشک کنم و ظرف ها را بشورم. کاش کسی بود کمکم می کرد برم آشتی کنون. »

سدریک هم جوری که همه کلاس بشنوند خطاب به هری گفت: « پروفسور نمی خواهین من باهاتون برم آشتی کنون خانومتون. اخه پوشک کردن بچه ها و شستن ظرف ها کار آسونی نیست. مگه نه ؟ »

هری:

بچه های کلاس: :grin:

هری:

سپس با همان قیافه خجالت زده اش از کلاس بیرون رفت.




Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۲۰:۲۶ دوشنبه ۶ تیر ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
تکالیف:
1. چفت شدگی چیست؟ در چند خط توضیح دهید (5 نمره) (ویژه دانش آموزان رسمی)

یک واکنش شیمایی گرماده است که در آن شخصی میتواند وارد ذهن فرد دیگری شده و از هر چیزی که در مغز او می گذرد و خاطراتی که قبلا داشته است با خبر شود. انرژی فعال سازی با وردی میسر شده و گرمای حاصل ، از سر شخص مورد ذهن جویی خارج می شود.

2. دانش آموز اغتشاشگر شمایید! در یک رول سعی کنید ذهن خود را در مقابل هری چفت کنید و به او پاتک بزنید! به اعماق افکار و راز های خصوصی او نفوذ کنید و آبرویش را در کلاس ببرید! (30 نمره)

رز لحظه ی آخر چشمانش را بست تا ورد را نوش جان کند. هری با غرور وارد مغز رز شد.
ولی ناگهان با دیواری آجری مواجه شد که تقریبا باعث نا امید شدن او شد..
رز پوزخند به لب می توانست حتی با چشمان بسته کله ی زخم کله زخمی را ببیند که تلاش می کند وارد مغزش شود. هر چه قدر که می توانست تمرکز کرد و هری را پس زد. هری به روی خودش نیاورد و گفت:

- دیدی من بلدم بچه! اگه اون فکراتو برای همه بگم...

- کدوم فکرا؟ لجیلیمنس!

این بار رز وارد مغز هری شد. هری کاری کرد نتوانست جلوی او را بگیرد.


وای... نکنه چو بفهمه من زن گرفتم؟ نه بابا... از کجا بفهمه؟ اون وقت با من به هم میزنه... اگه این ماه حقوقمو نده این مدیر دیگه پول ندارم شیر خشک بخرم واسه لی لی... جیمز هم پوشکش تموم شده... جینی هم که رفته آمریکا واسه دو ماه گردش. ظرفا هم مونده باید بشورم... وای نه... پول آبو ندادم... آب قطعه.

سکوت کلاس با خنده ی رز شکسته شد.

- فکر نمی کردم این قدر فقیر باشی! فقیر فقرا معمولا این قدر پز نمیان! میدونستم برای نگاه کردن به اون زخم مسخره ات کسی بهت پول نمیده!

- اولا که به زخم من توهین نکن. دوما بشین سرجات.

گودریک سریع آبروی ریخته اش را جمع کرد. و بدون اینکه مشخص باشد چند لحظه پیش کلاسش به هم ریخته ، ادامه ی تدریسش را از سر گرفت...

- بخون لینی!



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۹ دوشنبه ۶ تیر ۱۳۹۰

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
سیلام

1. چفت شدگی چیست؟ در چند خط توضیح دهید (5 نمره) (ویژه دانش آموزان رسمی)

یه نوع فرایند فیزیکی ، شیمیایی یا مخلوطی از هر دوست که باعث می شه آدم های دیگه نتونن به فکر ما نفوذ کنن.
این کار در اول راه سخت است اما بعد از کمی تمرین می شه این کارو به راحتی انجام داد و هر کی که وارد مغز ما شد رو با الدنگی پرت کرد بیرون.


2. دانش آموز اغتشاشگر شمایید! در یک رول سعی کنید ذهن خود را در مقابل هری چفت کنید و به او پاتک بزنید! به اعماق افکار و راز های خصوصی او نفوذ کنید و آبرویش را در کلاس ببرید! (30 نمره)


« لجیلیمنس »

نور صورتی رنگی از چوبدستی هری بیرون اومد و به طرف سیریوس بلک روانه شد اما چند میلی سانت مانده به سیریوس ، طلسم تغییر جهت داد و به طرف گودریک گریفندور که در حال خوایدن بود ، برخورد کرد.

در مغز گودریک: « وای خدا ... یعنی پدرم قبول می کنه فردا بریم ای سی دی ال بخریم؟؟؟ ... وای خدا ... یعنی ممکنه من هم بتونم تو این تابستون یه دوس دختر پیدا کنم!! ... وای خدا »

گودریک به طور ناگهان از خواب بیدار شد و بعد از آنکه متوجه شد هری به ذهنش نفوذ کرده ، خیلی زود ذهنش رو جم و جور کرد و در جیبش قرار داد. ()

بعد چوبش را در آورد و به سمت هری گرفت و طلسمی روانه هری کرد. طلسم درست وارد چشم هری شد و باعث شد گودریک به ته افکار هری نفوذ کند.

در مغذ هری: « آه خدای من ... یعنی جینی ممکنه قبول کنه همانند دیشب همون کارا رو بکنیم؟؟؟ ... آه خدای من ... یعنی ممکنه گرابلی چیزی به جینی در مورد اون شب نگه؟؟ »

کل کلاس: « »

هری بی درنگ از کلاس خارج شد و کل کلاس را که حالا در حال خندیدن بودنند را تنها گذاشت و به این فکر فرو رفت که در جلسه بعد چه بلایی سر دانش آموزا بیاره!


تصویر کوچک شده


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۵ دوشنبه ۶ تیر ۱۳۹۰

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۰:۴۲ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
2. دانش آموز اغتشاشگر شمایید! در یک رول سعی کنید ذهن خود را در مقابل هری چفت کنید و به او پاتک بزنید! به اعماق افکار و راز های خصوصی او نفوذ کنید و آبرویش را در کلاس ببرید! (30 نمره)

طلسم به لونا برخورد کرد و در یک لحظه تمام کلاس در سکوت مطلق فرو رفت، حتی صدای نفس کشیدن دانش آموزان هم به سختی شنیده میشد.

هری به درون افکار لونا نفوذ کرد و فکرش را بر آن متمرکز کرد.

- چه اتفاقی افتاده؟ چرا گفت پسره ی بی تربیت؟ خب اینجا دو جواب وجود داره! یا اینکه این هریه قدرت تشخصی نداره و شاید این مربوط میشه به زخم ناقصی که رو پیشونیشه! و دلیل دوم اینه که...اینه که ... شاید من از بیرون شبیه یه پسرم ولی تو افکار خودم فکر میکنم دخترم! یعنی اونا فکر میکنن من پسرم؟ رو صورت من سبیل و ریش میبینن؟ موهام کوتاهه؟ یعنی برای این فکر میکنن من عجیبم چون میبینن یه پسر لباسای دختر میپوشه؟اوه چه ترسناک!

هری که کم کم داشت مطمئن میشد یک دانش آموز دیوانه در کلاس خود دارد از درون ذهن لونا بیرون آمد و حواسش را به کلاس جمع کرد.

- دوشیزه لاوگود! شما شاید یک دختر باشید ولی مطمئنا مغز یک آدمیزاد در کله ی شما نیست! پیشنهاد میکنم یه سری به روانشناس بزنید! در ضمن، به زخم من احترام بذارید!

لونا با این حرف عصبانی شد و از جایش برخاست و روبروی هری قرار گرفت و طلسم چفت شدگی را بار دیگر روی او اجرا کرد.

- این بچه چی فکر کرده؟ فکر کرده من بلد نیستم چفت شدگی رو؟ هه! حالا دید که بلدم!

لونا پوزخندی زد و بیشتر در اعماق ذهن هری کنجکاوی کرد.

-بعد از این کلاس باید برم خونه! کاش هیچوقت این کلاس تموم نشه، جینی همیشه سبزیجات درست میکنه؛ نمیتونه بفهمه من از سبزیجات متنفرم؟ دلم لک زده برای خوردن گوشت تک شاخ! ولی جرئت ندارم چیزی به جینی بگم!

لونا کمی دیگر فکر هری را خواند و سپس از آن خارج شد و به هری پشت کرد و رو به دانش آموزان منتظر گفت:

- دوستان! این استاد جدید ما یه زن زلیل به تمام معناست! پروفسور پاتر هر وقت با کفش وارد خونه بشه مجبوره شب ها بیرون از خونه بخوابه! ایشون هر روز خوراک سبزیجات رو از ترس خانم ویزلی میخورن!

کلاس پر شده بود از خنده های بی وقفه ی دانش آموزانی که هری را با انگشت اشاره نشانه گرفته بودند و در گوش یکدیگر او را مسخره میکردند.

لونا ادامه داد: پروفسور پاتر همیشه مجبورن شب ها بعد از گذاشتن آشغال دم در برن بخوابن، البته بعد از اینکه مسواک زدن و لباس خواب پوشیدند و روفرشیه خرگوشی که خانم ویزلی براشون خریدن رو جفت شده پایین تخت گذاشتند!!

کلاس از خنده دانش آموزان غیر قابل تحمل شده بود و هری هر لحظه قرمز تر میشد، سرانجام هری نتوانست طاقت بیاورد و از آنجا خارج شد و دانش آموزانی را که به شدت به او میخندیدند تنها گذاشت.


ویرایش شده توسط لونا لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۶ ۱۳:۵۱:۳۲

Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۰:۵۵ دوشنبه ۶ تیر ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
1.

چفت شدگی میتونه ذهن مارو در مقابل خیلی چیزا حمایت کنه! تو جامعه ی جادوگری و ساحرگی (هردو باهم ) ممکنه هر لحظه یکی به ذهن حمله کنه و کلا افکار مارو ناکار کنه. پس با چفت کردن مغزمون و آموزش چفت شدگی میتونیم مغزمونو محافظت کنیم و نذاریم اونچه که تو مغزمون میگذره رو دیگران هم بفهمن یا حتی به خاطره های گذشته یا اطلاعات ارزشمند دست پیدا کنن. همین طور میتونیم با ذهن خواهی کلی جاها سود ببریم. مثلا سر امتحانا، یا برای پی بردن به اطلاعات یه نفر و اینکه بدونیم تو مغز طرف چی میگذره تا ما بدتر ضایعش کنیم.

2.

قبل از رول: پروفسور؟ مگه شما نگفتین چوبدستیتونو به سمت پسره گرفتین؟ پس من چطوری میتونم اون دانش آموز اغتشاشگره باشم؟ یعنی از پشت مه چشمتون درست تشخیص نداده که اون فرد پسره یا دختر؟ یحتمل همین طوره.

رول:

لینی که در آن لحظه انتظار عصبانیتی به این سرعت را از سوی هری نداشت، لونا را گرفت و او را سپر بلای خودش کرد.

طلسم هری به کله ی لونا برخورد کرد و درون افکار لونا فرو رفت که میگفت: ای لینی احمق! واسه چی دردسر واسه خودت درست میکنی؟ بازی بازی با پاترم شوخی؟

هری لبخندی زد و از حمایت دوست لینی از خودش شگفت زده شد اما لحظه ای بعد لبخندش به کلی محو شد چون لونا ادامه داد:

- اما عجب قدرتی داره ها! ذهن هری رو خوند. نکنه این استاده هیچی حالیش نی؟ یعنی منم باید از لینی طرفداری کنم؟

هری بیخیال گشت و گذار در ذهن لونا شد و بعد از بیرون آمدن از ذهن او، خطاب به او گفت:

- دوشیزه لاوگود این اصلا خوب نیست که در بی احترامی به یک استاد دوستتونو همراهی کنید!

لونا به زور خودش را از دست لینی رهایی داد و از جلوی او کنار رفت. صورتش سرخ شده بود و کاملا متوجه ورود هری به ذهنش شده بود. لینی که دیگر محافظی جلوی خود نمیدید، نفس عمیقی کشید و برای بار دوم آماده ی ورود به ذهن هری شد.

افکار هری: اگه نتونم روش انجام بدم چی؟ چرا وقتی اسنیپ اون قدر تلاش میکرد به من یاد بده سر به هوایی میکردم؟

لینی پوزخندی زد و گفت: پروفسور، وقتی شما به حرف استادتون که این درسو تدریس میکرده گوش نمیکردین، چه انتظاری از ما دارین؟ اصلا یادتون میاد پروفسور اسنیپ چی میگفت؟

کلاس منفجر شد و همه شروع به خندیدن کردند. هری که به شدت عصبانی شده بود گفت:

- معلومه که یادمه، من استاد شما در این درس هستم پس همه چیو بلدم!

لینی تکانی به لبش داد و گفت: اممم، پس میشه چند تا نکاتی که پروفسور اسنیپ بتون گوشزد کردنو به ما هم بگین؟ مطمئنا به دردمون میخوره!

هری نفس عمیقی کشید و سعی کرد آرامش خود را حفظ کند. اما به هر حال نباید آبروریزی میکرد، پس دهانش را باز کرد و کلماتی را پشت سر هم بیان کرد:

- اسنیپ، اون ... اون خیلی تاکید داشت که ... این موضوع جلسه بعدمونه!

دوباره بچه ها شروع به خندیدن کردند. مطمئنا برای هر استادی بدترین چیز این است که شاگردانش به توانایی او شک داشته باشند. هری که فکری به ذهنش رسیده بود با خود گفت:

- حالا وقتی تواناییمو تو اجرای طلسم اکسپلیارموس بهشون ثابت کردم، میفهمن با کی طرفن. بذار رو وارنر امتحانش کنم تا حال بیاد.

لینی که این ها را همزمان که در کله ی هری فرو میرفت میفهمید، از ذهن هری بیرون آمد و آماده ی دفاع از خودش شد. او به خوبی میدانست که در مقابل این طلسم باید چه عکس العملی نشان دهد.

هری چوبدستیش را به سمت لینی گرفت و گفت: لجیلیمنس!

هری وارد افکار لینی شد و فحش های متعدد او به خودش را شنید، هری روحیه ی استادانه ی خویش را حفظ کرد، با کمال ادب از ذهن لینی خارج شد و گفت:

- خب دوشیزه وارنر، حالا لطف میکنی اون وسایلتو جمع میکنی و میری بیرون. دیگه هم این قدر به استادت بد و بیراه نگو.

اینبار نوبت عصبانی شدن لینی بود. هری او را گول زده بود و از قصد افکارش را به سمت دیگری رانده بود تا لینی را در مورد دفاع از ذهنش بی حفاظ کند. لینی وسایلش را جمع کرد و بیرون رفت. حالا هیچ کدام از دانش آموزان جرات جیک زدن نداشتند.

هری لبخندی زد و با آرامش به تدریسش ادامه داد.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.