هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مرحله ي دوم ! داوري مرحله ي اول !
پیام زده شده در: ۹:۱۱ شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۶
#63

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
چونکه لونا نتونست به دلایلی بپسته، بنده با اجازه ی هگر، دارم می پستم!
-----

_ نمیخوام آقا... همممم.... عجب گیزری... اممم... !
_ نه دخترم! تو باید تقویت بشی! الان نمی فهمی! بخور بابایی!

بادراد و آوریل، دستای آنیت رو گرفتن و اش هم دور مچ پاهای آنیت پیچیده که تکون نخوره؛ و اسکی داره همینجوره غذا توی حلقوم انیتا می چپونه!
تقریبا آنیتا باد کرده و از شدت اینکه دیگه جا نداره تا غذا بخوره، اشکاش به حالت رودخانه ی فصلی، طغیان کرده!

10 دقیقه بعد...

_ آفرین آنیت، تو موفق میشی! برو برو! ما از پشت ساپورتت میکنیم!
در ضمن آوریل سریعا و قبل از هر گونه سو برداشت، یک کاغذ میگیره جلوی دوربین که در اون حاج کالین و برادر حمید استشهاد داده بودند که این چهار نفر قزوینی نیستن!

آنیتا که خیلی غذا خورده بود وخوابش گرفته بود، سعی داشت چشماش رو به زور باز نگه داره! همینجوری همش تلو تلو میخورد و ملت منحرف فکر میکردند که آنیتا انگور خورده، رفته توی آفتاب خوابیده!
آنیت میره چکش رو بر میداره، نگاهی به چتر باکس میکنه، نگاهی به منوی مدیریت! سرش داشت گیجی ویلی میرفت. چشماش تار شده بودن، هگر دو تا شده بود! آنیتا با همون چشمای خواب آلودش گفت:
_ اِِ ! این ورپریده رفته سر خودش هووو آورده؟! عجب بوقیه ها!
چکش رو میبره هوا، ملت دچار کف زدگی میشن! اون رو می چرخونه، ملت دچار جسوف میشن! و در آخر چکش رو پرت میکنه طرف چتر باکس و ...
جریننگگگگگ !
خر... پف!
خب چون صداها خیلی تابلو بودن و اگر نفهمیدین واقعا باید به بالاخونتون شک کرد، از توضیحشون خود داری میکنیم!

حدود 4 ساعت بعد...
_ پاشو بوقی! همه مسابقه دادنا، الان ت%D


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: مرحله ي دوم ! داوري مرحله ي اول !
پیام زده شده در: ۰:۳۷ شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۶
#62

اریکا زادینگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۷ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۸
از يه جايي نزديك خدا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 570
آفلاین
- به نظرتون من می تونم از پسش بر بیام ؟
- چرا که نه ؟ مگه تو چته ؟
- گفتید اسم این مرحله چی بود ؟

درک جفت پا پرید وسط حرف اریکا و لودو و اظهار نظر کرد : مردان مریخی ، زنان ونوسی .

ماندی لنگه کفشش رو که توی دستش بود محکم کوبید توی مخ درک و گفت : نه خیر . مردان آهنین و زنان پفکی . ترجیحا می شه " پسران آهنین و دختران پفکی ".
دنیس همونطور که داشت بند کتونی اریکا رو محکم می کرد گفت : اوهو ... ماندی مراقب حرف زدنت باش ها !

لودو سریع پرید روی موتورش و تند تند گفت : اریکا بپر بریم که دیر شد .
درک و ماندی هم سوار موتور گل منگلی درک شدن .
اِما : آخه چطور اریکا می خواد با یه پای شکسته تو مسابقه شرکت کنه ؟ تازه چطور می خواین با موتور ببرینش ؟
لودو : نترس از ..... اون با من !


لوکیشن : محل مسابقه .

پروفسور کوئیرل وسط زمین مسابقه واستاده بود و هی با میکروفون ور می رفت و توش فوت تستی می کرد . مثل اینکه برای این مرحله تصمیم گرفته بود از شیوه ای کاملا ماگلی استفاده کنه .
هاگرید : بابا ... پروفسور بس کن دیگه . باد ما رو برد بس که تو این میکروفون فوتیدی ! همه ی لوکیشن های مراحل مسابقه نابود شد .

یه دفعه صدای قار قار بلندی که بی شباهت به قار قار کلاغ نبود توی محوطه پیچید . همه به طور هماهنگ به سمت قار قار مذکور دوران 180 درجه کردن .
درست وسط محوطه صدای قار قار خفه شد و ... بر و بچز هافلی از موتورهاشون پریدن پایین .
ملت :
کوئیرل به این حالت : این موتوره یا قارقارک ؟

بیست مین بعد

بالاخره مسابقه آغاز شده . حالا نوبت شرکت کنندگان هافلی هست . اول از همه : اریکا زادینگ .

پروفسور کوئیرل که با دیدن لنگ شکسته ی اریکا این مدلی شده بود گفت : بله . حالا نوبت می رسه به دوشیزه زادینگ.
سن : 1 سال و 6 ماه .
هاگرید فورا در گوش پروفسور پچ پچ کرد : نه پروفسور . اون مدت زمان عضویتشه توی سایت .
کوئیرل : چی ؟! آها ... راست میگی ... خب ... سن : به بقیه مخصوصا پسرا ربطی نداره .
شغل : ناظر هافلپافه .
و انگیزه ...
یه دفعه صدای ماندی از اون وسط در میاد : اینکه یه دختر پفکیه .
درک : نه خیر ... می خواد ثابت کنه که دخترا هم می تونن .
لودو : ای بابا ... نه خیر . پروفسور بگو سربلندی هافلپاف .
کوئیرل : مگه خودش زبون نداره که همه تون به جای اون نظر میدین ؟!

FIRST ITEM " "

هاگرید : خب ... حالا میریم سراغ اولین آیتم . پرتاب چکش 1200 کیلویی به چتر باکس که باید به منوی مدیریت اصابت کنه. این شما ... و این هم ... اریکا زادینگ .
اریکا همونطور که عصاش زیر بغلش بود آسه آسه میاد جلو . بعد عصاشو میندازه زمین و دولا میشه تا چکش رو از روی جایگاهش برداره . زور ... زور ... زووووووووووووووور ... نه نمی تونه . :no:
صدای خنده ی تماشاچی ها توی محوطه انعکاس پیدا میکنه .

اما یه دفعه اریکا دست از زور زدن بر میداره . صاف و شق و رق وامیسته . دستشو می کنه توی جیبش که به طرز مشکوکیوسی قلنبه ست . و یه کاغذ گنده رو به چه قلنبگی می کشه بیرون . بعد با حوصله بازش می کنه . هی باز می کنه ... هی باز می کنه ... باز می کنه ... تا اینکه قاعده ی کاغذ معلوم میشه . اندازه ی یه نقشه ی جهان نما بود . یه دفعه چشمای ملت به همراه داوران مثل گاراژ باز میشه .
لودو چهار زانو کف زمین میشه و دو دستی می کوبه توی سرش و خاک کف زمین رو میریزه تو سرش : اَیییییییییی ... بخشکی شانس ... خدا شانس بده ...

کاغذ مذکور چیزی نبود جز عکس دنیس !
اریکا خوب به عکس نگاه میکنه . بعد دوباره می چاپوندش توی جیبش و
آِِِِِِِِِِِِِِیییییییییییییی نفس کش !!!!خم میشه و با قدرت تمام چکش رو به راحتی بلند کردن یه پر (!) بلندش میکنه و دو سه دور ، دور سرش می چرخونه و بالاخره عملیات پرتاب رو انجام میده و بوم !
ملت :

دو سه دقیقه یعد بالاخره پروفسور کوئیرل که از شدت تعجب رفته بود روی SILENT به حرف اومد : خب ... بله ... پرتاب چکش با موفقیت انجام گرفت. منوی مدیریت به کلی خرد و خاکشیر شد . بی منو شدیم رفت .


SECOND ITEM " "

فضا سازی مدرن !

اتاقی که بی شباهت با اتاق بازپرسی نبود ... یه لامپ کم نور ، که اون وسط از سقف آویزون بود... یه میز درب داغون با دو تا صندلی ... و در نهایت یه فرگوس سریش .

اریکا دوون دوون اومد توی اتاق و در روی بست . فرگوس نشسته بود روی یکی از صندلی ها . تا اریکا رو با اون پای آویزونش دید فورا حس انسان دوستیش (!) گل کرد و اومد کمک اریکا .
اریکا توی دلش : آره جون عمه ت ... اگه انقدر انسان دوست بودی ، الان همه ی مدیرا نباید کف سرشون مثل کف دست من صاف و براق باشه .

فرگوس : پات شکسته ؟
اریکا :
فرگوس : در رفته ؟
اریکا : مگه پای من کشه که در بره ؟!
فرگوس :
اریکا : در رفته شکسته .
فرگوس : مگه پای تو مولینکسه ؟ یا در میره یا میشکنه .

اریکا : ببین من چند تا سوال دارم ... مرغ اول اومد یا تخم مرغ ؟ چرا آسمون آبیه ؟
چرا دیوار بلنده ؟ عمق اقیانوس چقدره ؟ 1001 تفاوت راسو با لولو چیه ؟
اسم تک تک سربازهای جنگ جهانی دوم چی بود ؟ وزن یه فیل بزرگ چقدره ؟
اگه هفت تا سیب داشتی دو تاشو به من می دادی اونوقت قناری چند تا دندون داره ؟ در بعد از ظهر سال 1621 چی شد ؟ چرا تو صد بار شناسه تو عوض کردی ؟ شناسه ی تو در حال حاضر چیه ؟ چرا خورشید می تابه ؟
چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟.............

یه دفعه در اتاق باز شد و فرگوس بدو بدو اومد بیرون و چسبید به پروفسور کوئیرل : پروفسور دستم به دستارت ... من اصلا جواب سوالهامو پیدا نکردم ... این چه دیوونه ای بود انداختین به جون من ؟!


LAST ITEM " "

و حالا میریم سراغ آخرین مرحله .
هاگرید ، اریکا رو برد به سمت یه اتاق .
کوئیرل : بله ... آخرین مرحله اینه که دوشیزه زادینگ باید یک ساعت تموم رو توی این اتاق با بی ناموس ترین فرد هافلپاف ، یعنی " بورگین " بگذرونه .
اریکا :
دنیس از بین جمعیت :
لودو و درک و ماندی :

یک ساعت بعد

پروفسور کوئیرل مثل فاتحان میدان جنگ میره در اتاق مذکور رو باز میکنه : دوشیزه زادینگ تشریف بیارین بیرون .
اریکا : نه ... نمی تونم ...
حالا ملت هم منتظر ...
- چرا نمی تونین بیایین ؟
اریکا : به یکی بگین بیاد کمکم .

درک داوطلبانه میره تو . دو سه ثانیه بعد درک ، همونطور که کمک اریکا می کرد که رو زمین ولو نشه ، آوردش بیرون .
پشت سر اونها ، هاگرید ، بورگین رو آورد بیرون .

ملت با دیدن بورگین :
کوئیرل : چی کارش کردی ؟
اریکا با بی خیالی تمام : هیچی ... قبل از اینکه به من بیش از 1 متر نزدیک بشه عصاهامو برداشتم باهاش حسابش رو رسیدم. انقدر زدم توی سرش که عصاهام شکست ولی مخ این بدجنس نشکست . الان هم هیچی نداشتم باهاشون بیام بیرون .

کوئیرل : خب ... بله ... شما این سه آیتم رو با موفقیت پشت سر گذاشتین .
بعد زیر لب گفت : لعنت بر منکرش هر کی بگه که دخترا پفکی هستن .


The power behind you is much greater than the task ahead of yo

JUST JUST HUFFELPUFF !


Re: مرحله ي دوم ! داوري مرحله ي اول !
پیام زده شده در: ۰:۳۴ شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۶
#61

روبیوس هاگریدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۳ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۳ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸
از يه ذره اون ور تر !‌ آها خوبه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
و اما دوستان عزيز وقت باز هم تمديد شد آخرين تمديد وقته و بگم كسي كه در اين مرحله شركت نكنه ديگه در مرحله ي بعدي حق شركت نداره بر خلاف مرحله ي قبل وقت تمديد شده ساعد 19 روز شنبه ! در مورد تاخير تا سي دقيقه داور تصميم ميگيره ! هووم هيچ تمديدي هم در كار نيست !‌

قربون همه هگر !


شناسه قبلیم
اگه میخواین سوابقمو بدونید حتما یه سر به اطلاعات اضافی من بزنید !


Re: مرحله ي دوم ! داوري مرحله ي اول !
پیام زده شده در: ۰:۰۷ شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۶
#60

پروفسور سینیستراOld


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۲ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۳ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۱
از وقتی ایرانسل اومده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 256
آفلاین
صدا ی جمعیت: اُ اُ اُ اُ اُ ... اِ اِ اِ اِ اِ اِ ..... اُ اُ اُ اُ اُ... اِ اِ اِ اِ اِ اِ ... اُ اُ اُ اُ اُ اُ اُ اُ....
کوییرل: سلام بینندگان عزیز با شما هستیم از ورزشگاه فرانک اشتادیوم! چه می کنه این عنایتی که نه البته اسکاور! (نکته : کوییرل یه رگش آلمانیه!) صدای کرکننده ی جمعیت به گوش می رسد. و این هم داور محبوب مسابقات ...
جمعیت: روبی.. روبی... روبی..

----آیتم اول----
کوییرل: خب اولین شرکت کنندهمون قوری! ببخشید همون سینی هست .
دوربین به سمت سینیسترا می رود. سینیسترا چند تا فیگور آرلوندی جلوی دوربین می آید که یعنی خیلی خفنیم و اینا! سینیسترا چکش را با نیم دور چرخش و دو بارو جمع! پرتاب می کند.
کوییرل: ...Wo0o0o0oo0o0o0W... حالا چکش داره می ره می ره ، شش بار دور چت باکس می چرخه...
بوووووووووووووم...
-بله... منوی مدیریت منهدم می شه !!! و عله ی کبیر از نا کجا آباد سر می رسه...
عله با بک گراند این حالتیوارد می شود.
هاگرید: عله ی کبیر ، این آیتم اول مسابقه ی جام آتشه.
عله: کدوم مسابقه ی جام آتش ؟ کدوم کشک ؟کدوم کدوم شاپرک؟
صدای جمعیت:همون که با بالهای سرخ و زردش روی گلها می شینه شعر می خونه ،می خنده !حالا شعر می خونه و می خنده...
عله که بعد از مدت ها یکی از آهنگ های مورد علاقه اش می شنود وارد میدان مسابقات می شودو با انجام حرکات موزونی این چنین ملت تماشاگر را سر گرم می کند.
صدای جمعیت: این کمره یا فنره؟آها..حال بیا...( این قسمت توسط اداره ی ارشاد سانسور شده است!!!)
کریچر و راجر که تحمل هر آبروریزی غیر از این یکی را داشتند عله را کشان کشان دور می کنند.
هاگرید: ywait:

----آیتم دوم-----
دوربین روی جایگاه مخصوص زوم می کند.
کوییرل:خب شرکت کنندگان عزیز این بار در یکی از سخت ترین مراحل دنیا که دانشمندان از آن به عنوان ماراتن اعصاب نام می برند با یکدیگر رقابت کنند و اما چهره ی اصلی این مسابقه ی ارادتمند شما فرگوس فینیگان هستش.
صدای جمعیت یک دفعه بالا می رود:ارزشی... ارزشی...
فرگوس به این حالت :bat: با شونصد برگ سئوال آماده انگشتاش رو به هم گره زده تا دز ارادتمندیش بالا برود و طرف دیگر شرکت کننده ی سینیسترا به این حالت مقابل فرگوس نشسته است.
( متن زیر را به حالت آهنگین بخوانید!!!)
-نام؟
- سینیسترا
- -شهرت؟
-نداریم آقا
خونه ت کجاست؟
-زیر درخت آلبالو گم شده!
- سواد داری؟
-نچ نچ..
بیسوادی؟
-نچ..نچ...
- پس تو گرگ می شی!
سینسترا در حالی که با خود کلمه ی گرگ را زمزمه می کند تفنگ برنویش را بیرون می کشد و چند لحظه بعد...
بنگ ..بنگ...
جسد بی جان فرگوس روی زمین افتاده است . هاگرید فرگوس را در بغل می گیرد و می گوید:
- آخرین آرزوت رو بگو عزیزم!
فرگوس لبهایش را به سختی باز می کند وآخرین جملات زندگانیش را رو به دوربین می گوید: روی سنگ قبرم بنویسیدجوانی که در گرفتن مجوز تاپیک ناکام ماند ! ارادتمند فرگوس فینیگان ...

--------آیتم سوم--------
هاگرید : خب رسدیم به مرحله ی سوم و نهایی که مهم ترین مرحله اس و برنده رو معلوم می کند.این مرحله آزمون فیزیکی ،اجتماعی،فرهگی ،ورزشی، روانی و...( ادامه ی موارد را در روزنامه های کثیرالانتشار مطالعه فرمایید!!!)است و برای این کار ابتدا ورزشکاران به صف بشوندو با اعلام مسابقه آماده شوند.
هاگرید با این حالت به کوییرل نگاه می کند و ادامه می دهد:
برنده کسی هست که دستار کوییرل را زودتر بردارد و این رازو کشف کنه که اونی که زیر دستارشه مو هست یا کلاه گیس؟
قبل از این که کوییرل به خود بیاید 16 شرکت کننده بالای سرش به این حالت ایستاده بودند.
گوبس..نههههه...گرومپ...نه...بووووووم.. خواهش می کننننننننم....شتلپ .نهههههههه.....
چند دقیقه بعد...
دوربین روی دستار ی که زیر چنگال های ملت شرکت کننده به شونصد تکه تبدیل شده است می چرخد و زوم می کند.
جمعیت: هووووووووووووووووووووووووووکچلههههههههههههه...
کوییرل به دوریبن نگاه می کند و می گوید: کسی می دونه من چرا اینجام؟
در همین حال دو نفر جلوی دوربین می آیند و می گویند:
-بله ، ما می دونیم....با داروی کچلی موهای خود را از این حالت ( به کوییرل اشاره می کند !) به این حالت ( به هاگرید اشاره می کند!) در آورید. با ضمانت نامه ی ای دی اس ال پلیز!!!!
دوربین یک کلوز آپ از هاگرید می گیرد و هاگرید به این حالتبه دوربین چشمک می زند.


ویرایش شده توسط پروفسور سینیسترا در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۱ ۰:۲۰:۵۴

ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»


Re: مرحله ي دوم ! داوري مرحله ي اول !
پیام زده شده در: ۲۲:۲۴ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۸۶
#59

ریموس لوپینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 604
آفلاین
این پست همراه با مقدمه چینی کامل نوشته شده است
-----------------------------------------------------------------------------------
مرحله دوم
خوابگاه های گریفیندور را صدای خر و پف اعضا برداشته بود. البته شرکت کنندگان جام آتش در تالار به سر میبردند و به اعلامیه ای که پریروز بر روی تابلوی اعلانات نوشته شده بود چشم دوخته بودند:
جام آتش!
تصویر کوچک شده
مرحله دوم مسابقه ی جام آتش در روز یک شنبه برگزار خواهد شد. این مرحله دارای 3 قسمت جداگانه است:
اول پرتاب یک چکش 1200 کیلویی به چتر باکس که پس از برخورد با آن به منوی مدیریت برخورد کند
دوم پاسخ دادن به سؤالات یک کاربر در یک اتاق در بسته
و در آخر انتخاب یک درخت محکم و بستن گراوپ به آن طوری که نتواند فرار کند

4 شرکت کننده با تعجب به یکدیگر چشم دوخته بودند.
اما ناگهان یک چیز به ذهنشان رسید آن روز یکشنبه بود بلافاصله به حیاط مدرسه دویدند. اعضای دیگر گروه ها حضور داشتند و اینطور که نشان میداد کمی دیر کرده بودند. هاگرید با رسیدن آنها به بالای منبر رفت و در همین حال هری پاتر و کوییرل را که مشغول تنظیم کردن میکروفون بودند رو له کرده و به پایین پرتاب کرد سپس بر پشت میکروفون رفت و گفت: خب شرکت کنندگان این مرحله همانطور که در تابلوی اعلانات مدرسه هاگوارتز و همچنین تالار های خصوصی نوشته شده است باید برای گذراندن این مرحله 3 قسمت جداگانه را بگذرانند. همانطور که میدانید اول از همه چکش 1200 کیلویی برای پرتاب آماده است
و به پشتش اشاره کرد. یک چکش به شکل یک وزنه در آنجا بود. چکش به رنگ قهوه ای بود و بسیار بزرگ. تمامی اعضا با دیدن آن با هراس به یکدیگر نگاه کردند. اولین شرکت کننده هدویگ بود.
گزارشگر مسابقه شروع به گزارش کرد: هدویگ به سوی چکش میره. چکش رو لمس میکنه. پرهاشو محکم به اون میچسبونه و نـــه! متأسفانه تمامی بال هاش کنده میشه اما چکش حتی از زمین بلند نمیشود
شرکت کننده بعدی سارا اوانز بود. او 2 دستکش به رنگ چکش در دست داشت
گزارشگر بار دیگر شروع کرد: سارا اوانز ملقب به سارا خفنز به سوی چکش میره با دستانش دو گوشه ی چکش را گرفته و چکش را بلند میکند امـــــا متأسفانه زیر وزن چکش له میشود. مأموران امدادی با استفاده از جادوی همگانی بلند کردن مجروع را نجات میدهند.
چند شرکت کننده دیگر نیز یا مجروح شدند یا چکش را حتی 1 متر هم دورتر ننداختند
گزارشگر هنوز در حال گزارش است: و اکنون شرکت کننده ی بعدی ریموس لوپین با بدنی استوار و محکم به سمت چکش میرود. دو دستش را در وسط چکش میگذارد و آن ها را به هم میچسباند. چکش را انگار که پرکاه باشد بلند کرده و به سمت چترباکس پرتاب میکند. چکش از ته به چتر باکس برخورد کرده و به وسیله فنری که در ته چکش کار گذاشته شده به سمت منوی مدیریت پرواز کرده و بر روی نقطه ی مرکزی منوی مدیریت فرود می آید. منوی مدیریت ترک بر میدارد و بله بلاخره فرو میریزد. آخرین شرکت کننده موفق به انجام اینکار شد و تنها او به قسمت دوم راه می یابد
هاگرید به سمت لوپین رفت و او را به سوی اتاقی در همان نزدیکی برد. سپس با استفاده از رمزی در را باز کرد و لوپین را بدون هیچ صحبتی به درون اتاق برد و در را از بیرون بست.
لوپین در آن مکان به سوی میز سفید رنگی رفت و فرگوس را دید که با لباسی گل منگولی منتظر او بود. او بلافاصله به سراغ سؤالهایش رفت:
فرگوس:نام،نام خانوادگی،سن، جنسیت
لوپین:ریموس لوپین 34 ساله جادوگر
فرگوس:میدونم جادوگری جنسیتتو بگو
لوپین:گفتم دیگه جادوگرم
فرگوس:عجب آدم خنگی هستی تو میگم مذکر یا مؤنث؟؟
لوپین:بابا مذکر
فرگوس:ساحره کیست؟؟؟
لوپین: جادوگر زن
فرگوس:تو ساحره ای یا جادوگر؟؟؟
لوپین: جادوگر
فرگوس:من چی؟؟
لوپین: خب تو معلوم نیستی
فرگوس:چرا؟؟؟
لوپین: چون هر روز یکی هستی یه بار فرگوس یه بار سوروس یه بار رودولفوس
فرگوس:مشخصات من کدوم یک از ایناست؟؟ خنگ، بیکار، ارزشی یا همه؟؟
لوپین:معلومه دیگه همه
فرگوس:آینده ی منو پیش بینی کن
لوپین: بلاک شدن همین و بس
در همین حین هاگرید بار دیگر وارد شد و لوپین را برد سپس برگشت و گفت: حالا خودتو تخلیه کن
لوپین:
پس از 10 دقیقه لوپین حدود 1000 بار اینکارها رو تکرار میکنه و قیافه و مویی برای خودش باقی نمیگزارد. پس از این مدت هاگرید او را به سوی یک منطقه جنگلی میبرد. لوپین با استفاده از یک ورد تمام درختان رو قطع میکنه و سپس آنها رو دوباره وصل میکنه چند بار دیگر هم این اتفاق میفته و سپس لوپین گفت: خب بابا اینا که همه شون یه قدرت دارن
هاگرید گفت: 3 نکن دیگه! اگه نیروی بیشتر داشتن که باید جایزه میدادم
لوپین که خیلی از این معامله خوشش آمده بود گفت: بگو درخت اصلی با چه وردی باز میشه در غیر اینصورت به ملت میگم
هاگرید که بسیار دستپاچه شده بود گفت: گراسامبرلوپ
لوپین با اعتماد به نفس خاصی جلو میره و چوبدستیش را در میاره و رو به قسمت خالی میگیره: گراسامبرلوپ
ناگهان زمین لرزشی میکنه و لوپین در زمین فرو میره
هگر:
در زیر خاک
لوپین ماسک اکسیژن را در آورده و به صورتش میزند سپس آرام به وسیله ی طلسم بومبارا راهش را باز کرد و درخت را دید به سوی درخت رفت و 2 دکمه را در آنجا دید روی تابلویی در بالای خاک نوشته شده بود:
یکی از این دکمه ها شما را در همینجا مدفون ساخته و دیگری شما را سالم به بالا میرساند
لوپین به 2 دکمه نگاه کرد. یکی قرمز و یکی آبی. به فکر فرو رفت.
-هاگرید تو چرا به گریف اومدی؟
-چون رنگ تیم پرسپولیس قرمزه
با به یاد آوردن این خاطره دستش را به سوی دکمه قرمز برد اما ناگهان خاطره ی دیگری را به یاد آورد
- هاگرید اگر بگویند 2 دکمه را انتخاب کن یکی بمب یکی آسودگی قرمز رو بمب میزاری یا آبی رو؟؟؟
- خب معلومه هر دو رو
با این فکر بار دیگر تغییر مسیر داد و به سوی دکمه ی آبی دست دراز کرد که ادامه ی خاطره را به یاد آورد
- یعنی چی هر دو رو؟؟؟
- یعنی دکمه ی مخفی سبزی را در بالای آنان قرار میدادم که نشانه ی آسودگی باشد آخر من بچه غولم و بچه غول ها همیشه برعکس عمل میکنند
با به یاد آوردن این چیزها با چوبدستیش به نقطه ای از درخت که فرو رفته تر بود ضربه زد. لوپین آرام از جایش تکان میخورد و کم کم متوجه شد درحال بالا رفتن است وقتی به بالا رسید با غرور به هاگرید نگاه کرد و گفت: و حالا جایزه ام؟؟؟
هاگرید در ابتدا وسپس
پس از 10 دقیقه هاگرید به این صورت و لوپین به این صورت خارج میشود آنگاه بر بالای منبر رفته و به این صورت در می آید


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۱ ۱:۴۳:۵۵
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۱ ۲:۱۲:۴۹

تصویر کوچک شده


Re: مرحله ي دوم ! داوري مرحله ي اول !
پیام زده شده در: ۱۹:۰۴ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۸۶
#58

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
هاگريد : خب ما براي اين مرحله از مسابقه سه آيتم بين المللي رو در نظر گرفتيم در سطح جهاني !در حقیقت ما برای این که مراحل ارزشی نشه پس از مذاکرات برادران مونالیزا ، عله ، کوئیرل ، باک بیک ، راجر وغیره ...
صدای ساحره ای از میان جمعیت بلند شد : فقط برادران بودن خواهران هیچی ؟ ای مردم شاهد باشید که چه طوری حقوق ساحره ها رو پایمال کردن ! یه نفر مدیر از ساحره ها نیست !
ملت ساحره : درسته ! :root2:
و بدین سان ساحره ها شروع به شورش می کنن .
عله : حالا چی کار کینم ؟
هاگرید : من می پرم بینشون تا آرومشون کنم .
صدای گیلدی از پشت صحنه : چرا تو بری جیگرم ؟ مگه من مردم ؟
به محض این که هاگرید رفت تا در میان ساحره های شورشی قرار بگیره یک فروند پس گردنی از سوی ماکسیم نثارش شد . ماکسیم : غلط کردی ! باید همین الآن بری وظرف ها رو بشوری .
هاگرید : بابا زن صبر کن !
عله با نگرانی : هاگر جلوشنونو بگیر دارن به منوی مدیریت حمله می کنن !
هاگرید در همین لحظه برای این که هم بتونه ساحره ها رو کنترل کنه وهم قسمت اول مرحله ی دوم رو اجرا کنه توی میکروفون داد میزنه : مرحله ی اول پرتاب یک چکش 1200کیلویی به منوی مدیریت هستش و تمام . گزارشگر : خب بله...چیز ...همون طور که چیز بودیم ...یعنی شاهد بودیم ...هاگ...رید ...رید ..هاگ ..رید هاگرید ..بله همون هاگرید داور مسابقه چگونگی آیتم اول مسابقه رو چیز کرد ..اعلام کرد ! شرکت کنندگان ابتدا باید چیزی 1200 کیلویی ...چکشی 1200 کیلویی به منوی مدیریت چیز کنن...پرتاب کنن ! به ! اسکی جون خودمون با اقتدار میره تا چکش رو بلند کنه ! همه بگن ! اسکاور ! چییییییزه ! ببخشید ...شییییییره !
اسکاور صدرنشین جدول با اطمینان تمام میره جلو تا چکش رو بلند کنه اما هر چی زور میزنه نمی تونه . بعد در حالی که به نفس نفس افتاده میگه : اوه اوه این چقدر سنگینه ! هوی هاگرید مگه قرار نبودش این چکشه برای من سبک باشه ؟
هاگرید در حالی که داره با دست می زنه به پشت پیشونیش میگه : ای بابا اسکی جون آبروی ما رو بردی که!
اسکاور در حالی که عصبی شده : من کاری به این حرفا ندارم ! من 300 گالیون پول دادم تا این مرحله رو برنده شم ! یالا پولمو رد کن بیاد !
هاگرید که میبینه این بچه ول کن نیست در حالی که خودش به خاطر بر هم زنی عدالت عذاب وجدان داره می ره پیش عله و میگه : سلام عله جان ، به این اسکاور دسترسی بده .
عله : چه دسترسی ای ؟
هاگرید: یه دسترسی بده که براش یه چکش 1200کیلویی به 10 مثقالی تبدیل بشه .
عله : آیا این قسمتی از مسابقه س ؟
هاگرید : آری .
عله : بفرما اینم دسترسی .
هاگرید : مرحمت شما ! زت زیاد .
و از پیش عله میره .
گزارشگر : ببینیم چیز چی کار می کنه ! ...بله دارن به من میگن که چیز چیه باید بگی اسکاور...باید عرض کنم که چیه جفنگ می گین ؟ اصلا فلسفه ی چیز بر میگرده به چیز سال قبل از میلاد ! خب ..بذارین باهم این چیز رو یعنی این صحنه رو ببینیم ....بله ! اسکاور با قدرت تمام شیشه ی منوی مدیریت رو میاره پایین ! ایول ! ...شررکت کننده ی دوم فردیه به نام چیز ویندر ! البته قرار بود از ورود چیز ها یعنی حیوانات به این مسابقاتن جلو گیری شه ولی....
اش ویندر در حالی که داره بدنشو دور چکش می پیچه و هی این ور واون ورشو نگاه می کنه با خودش میگه : باید جدا کنم خودمو از تن لشم ========= من بی شرفم اگه فوق ستاره نشم .
اش ویندربه شدت زور می زنه و البته صد شانس میاره که دستشویی رفته بود قبلا . اش ویندر با نا امیدی بر میگرده وبه بقیه ی شرکت کننده ها نگاه میندازه و میگه : بابا بیان کمک دیگه !
بقیه ی شرکت کننده ها اعم از رابستن وغیره هم به سرعت به کمک اش ویندر میان و همه با هم دور وزنه حلقه میزن تا بلندش کنن .
در اون میان مدیران از شیشه ی شکسته شده ی منوی مدیریت دارن به اسکاور فحش میدن که وزنه ی دومی روی سر مبارکشون فرود میاد !
مدیران :
گزارشگر : ایول حرکت چیز پلی ...فر پلی ! به این میگن مرام ! آقا اسکاور یاد بگیر .
تصویری از اسکاور در اسکوربورد به نمایش در میاد و بلافاصله تعداد زیادی آفتابه به طرف اسکوربورد میره ودر همین لحظه این عبارت روی اسکوربورد نقش می بنده : Down with scover!
اسکاور شاکی میشه : آقا قبول نیست ! این حرکت یعنی چه ؟
اما همچنان تماشاچیان شعار های نژاد پرستانه را فریاد می زدند . هاگرید : خب ...آیتم دوم بدین شرحه که شما توی یه اتاق 2 در 3 تا یک ساعت حبس می شین و یه نفر میاد وازتون سوال می پرسه .
هدی تو فکرش : چقدر راحته . حالا بریم ببینیم چی میشه .
گزارشگر : هدویگ اولین چیز...شرکت کننده !

چند دقیقه بعد داخل اتاق :
هدی روی یه صندلی جلوی یه میز گرد کوچولو نشسته و منتظره تا ببینه چه کسی میاد تو که یهو در اتاق باز میشه ونوری به چشماش می زنه وبعد جمال فرگوس رو می بینه .
فرگوس : سلام خوبی ؟ آماده ای شروع کنم ؟
هدی با نگرانی : اوهوم .
فرگوس با لبخند : پراتو از کجا خریدی ؟
هدی : نخریدمشون .
فرگوس : از کدوم مغازه ؟
هدی : بابا نخریدمشون ! مادر زادی بوده .
فرگوس : چه جالب ! من می شناسمش خیلی آدم خوبیه ! حالا چقدر پول دادی ؟
هدی در حالی که صداش لحظه به لحظه بلند تر میشه : پسر گلم می فهمی ؟ مادر زادی بوده مادرزادی !
فرگوس : اوه اوه ! چقدر گرون ! خاک بر سرت بهت انداختنش .
هدی فریاد می زنه : آخه پسره ی بی شعور ارزشی مادر...استغفر الله ...می گم مادر زادی بوده ! از وقتی از تخم مامانم اومدم بیرون پر داشتم .
فرگوس : خب از همون اول بگو دیگه ...راستی گفتی تخم...خودت تخم میذاری ؟
هدی در حالی که اعصابش خورد شده : نه .
فرگوس : چرا ؟ اینم مادرزادی بوده ؟
هدی : نرها تخم نمی ذارن ... مذکرا ، می فهمی ؟ مردا تخم نمی ذارن و مونثا تخم میذارن .
فرگوس : خب...تو مذکری یا مونث.
هدی : مذکرم .
فرگوس : چه دلیلی برای اثباتش داری ؟
هدی لحظه ای به در و دیوار نگاه می کنه و وقتی چشمش به دوربین گوشه ی اتاق می افته از پاسخ دادن به پرسش فرگوس اجتناب می کنه .
فرگوس : چه دلیلی برای اثبات مذکریتت داری ؟
هدی در حالی که سرشو میخارونه میگه : لااله الاالله ...عجب بچه ی تخسیه ! ...ها...چیزه ...من مونثم !
فرگوس : چه دلیلی برای اثباتش داری ؟
هدی لپ لپی را که قرار بود به هدنا بدهد می ده به فرگوس و میگه : من مونثم ! دیدی حالا !

داخل ورزشگاه :
ملت که از طریق دوربین وضعیت هدی را مشاهد نمودند او را هو نمودند .
گزارشگر : چه فاجعه ای ! هدویگ چیز..زن است ! آری ! چه بد شد که حرف بیگانه را که می گفت هدی دختر است و او را در لیست ساحره های نامزد جایزه ی اسکار قرار داده بود را نشنیده گرفتیم !
تیتر روزنامه :
هدویگ به دلیل نقص قانون حقوق بشر، همکاری با آمرکای فاسد در جهت ساخت اسلحه های کشتار جمعی هم جنس بازی ، کلاه برداری و ایجاد فساد در جامعه تحت تعقیب 1000 گالیون برای سرش جایزه در نظر گرفت شد !
شرکت کننده ی دوم که رابستن بود چند دقیقه ی بعد در مزار شهدا دفن شد .
گزارشگر : چیزش شاد...روحش شاد و یادش چیزی...گرامی !
هاگرید : خب خانم ها و آقایان عزیز ! آیتم سوم دستگیری هدویگ نام گذاری شده ببینم چه می کنید !
اما همه ی شرکت کننده ها به جز اسکاور به دلیل شکنجه روحی که از سوی فرگوس بر آن ها وارد شده بود در گذشته بودند واسکاور به دلیل استفاده از دستمالی صدا گیر موفق شده بود که یک ساعت تمام دوام بیاورد و حالا باید بدون رقیب دنبال هدویگ می گشت !


آخرش رو هم با اجازتون ماستمالی کردم چون دیدم ناظر عزیز مجبور به استفاده از دو شماره بالاتر از عینک فعلیش میشه !




Re: مرحله ي دوم ! داوري مرحله ي اول !
پیام زده شده در: ۱۵:۱۰ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۸۶
#57

روبیوس هاگریدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۳ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۳ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸
از يه ذره اون ور تر !‌ آها خوبه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
هوووم به علت برگزاري شهرآورد ( چكش ) تهران و اهميت اين بازي و تاثير گذاري بر اعصاب ملت وقت مسابقه تا شنبه ساعت دوازده ظهر تمديد شد ! و همينطور پس كالين عزيز نيز مشكلي نداره و ميتونه باشه به عنوان يادگاري و پاك نميشه ! ايشون دوست عزيز و مدير اسبق سايت هستن ! موفق باشيد به اميد برد استقلال ! چكش !

ويرايش :‌
و اما در مورد افرادي كه به جاي كساي ديگه پست ميزنن فقط در اين موارد قابل قبول است :

1. يكي از دو فرد يا فرد اصلي يا جايگزين در مرحله ي اول پست زده باشند .
2. هووم دليل موجه وجود داشته باشد .

و كمي در اين باره در بالاي پست توضيح بديد !
درك و آنيتا هماهنگ شده هستند !

و كساني كه در مرحله ي اول شركت نكرده اند تنها خودشان ميتوانند شركت كنند و جايگزين ندارند !


ویرایش شده توسط روبیوس هاگرید در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۰ ۱۵:۲۴:۳۶

شناسه قبلیم
اگه میخواین سوابقمو بدونید حتما یه سر به اطلاعات اضافی من بزنید !


Re: مرحله ي دوم ! داوري مرحله ي اول !
پیام زده شده در: ۱۴:۴۸ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۸۶
#56

درکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۶ یکشنبه ۳ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۱۱ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴
از اون بالا کفتر که هیچ، کرکس هم نمیاد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 299
آفلاین
هگرید: "خب ما برای این مرحله از مسابقه سه آیتم بین المللی رو در نظر گرفتیم در سطح جهانی!"
کوییریل: "خب دیگه هگر زیادی حرف زدی. بله حالا میریم سراغ اولین شرکت کننده. آقای درکِ ... درکِ ... بله ظاهرا فامیل ایشون جای خالیه. آقای درک جاخالی!"
درک در حالی که توسط خیل عظیم طرفداران شامل هیچکس همراهی میشه، وارد میشه.
کوییریل: "خب هگر، این مرحله رو برای ایشون توضیح بده."
هگر: "خب اولین مرحله، اولین آیتمه! شما باید یه چکش 1200 کیلویی رو به طرف چترباکس پرتاب کنین."
درک: "ها؟! "
کوییریل: "ببینید. شما باید این چکشی که این جاست رو به طرف چترباکس پرتاب کنین." به یک چکش در سایز هگریدکش! اشاره می کنه.
درک: "میشه نشون بدید چطوری باید این کارو بکنم؟"
کوییریل: "بله. چرا که نه!" سپس کوییریل به طرف چکش میره تا اونو پرتاب کنه.
کوییریل: "هی ... هـــــــی ... هــــــــــــــــــــــــی (صدای زور زدن) اه خب ظاهرا من دیگه برای این کارا پیر شدم. بفرمایید خودتون آزمایش کنین "
درک میره که دستشو بزنه توی ظرف گچ؛ چون گچ نداشتن میره دنبال ماژیک ولی اونم گیرش نمیاد. دست آخر با مدادشمعی کارش رو راه میندازه و میره که چکشو پرتاب کنه.
درک: "هن ... هــــــــن ... هــــــــــــــن ... هن هن هن"
کوییریل: "خب ظاهرا ماشین روشن شد. فک کنم باطریش خوابیده بوده!" (خب چی کار کنم. طفلک فک کرده ماشینه!)
درک که می بینه نمی تونه چکش رو پرتاب کنه، یواشکی پا میشه میره واسه خودش برنامه کودک نگاه کنه ولی همین که تلویزیونو روشن میکنه، کله کچل اکیوسان مثل لامپی بالای سر درک می درخشه! درک در یک اقدام آنتحاری، پامیشه میره وسط چترباکس می نویسه: " بر ریش تو هگر و این آیتم های جهانیت!" از همون بالا برای هگر شکلک می فرسته!
هگر تا اونو می بینه، اولین چیزی که به دستش میره که همانا همون چکش 1200 کیلویی باشه رو پرت می کنه طرف درک. درک سرشو خم می کنه و چکش از بالای سر اون رد میشه و شستقیم (مستقیم نه همون شستقیم) می خوره به منو مدیریت!
عله اعظم، سربارون و مونالیزا از اتاق مدیریت میریزن بیرون و کوییریل هم بهشون ملحق میشه و همگی:
هگر در یک اقدام ارزش مابانه مانند وار(!) به درک اشاره می کنه! و مدیران گرام به این حالت به درک بیچاره نگاه می کنن.
مونالیزا میره که در تاریخ زندگیش یه نفر دیگه رو بلاک کنه چشش میفته به منظره شیشه شکسته منو و میگه: "ایول چه عکس توپسی!" بعد پا میشه میره عکس رو به گالری اضافه کنه. بعد سربارون میره که درک رو بفرسته جزایر بالاک ولی چون روحه هرکاری می کنه نمی تونه دکمه تبعید رو بزنه! بعد از اون کوییریل میاد جلو ولی ...
درک میره در گوش کوییریل میگه: "هی، یادت باشه که خودت هم می خواستی چکش رو پرت کنی ها! حرف بزنی میرم نحوه "
بنابراین کوییریل مثل یه بچه خوب برمی گرده تو زمین مسابقه تا بقیه مسابقه رو گزارش کنه و خود عله اعظم میاد که درک رو بلاک کنه ولی به دلیل برخورد سهمگین چکش با منو مدیریت، منو از کار افتاده و نمی تونه این کارو کنه!
درک در حالی که توی دلش به ریش های داشته و نداشته مدیران می فرسته بر میگرده به زمین مسابقه.
هگر: "خب مرحله دوم اینه که یک ساعت به سوالات فرگوس فینیگان جواب بدی! "
درک: " :no: نه ... نه ... مگه من از جونم سیر شدم! من انصراف میدم!"
هگر: "با عرض پوزش دکمه انصراف جزو منو مدیریت بود که خراب شده "
و درک به این حالت به طرف اتاق دربسته مورد صحبت میره!
------------
فرگوس: "اسم، فامیل، گروه، شغل، مدرک، بقیه موارد؟"
درک: "چی کار کنم؟ جمله بسازم؟"
فرگوس: "نه خیر جواب بده"
درک: "درکِ جاخالی هستم از هافلپاف عضو گروه هافلپافی های اصیل دارای دکترای ارزشی بازی و خندیدن به ریش های داشته و نداشته! در ضمن فعلا قصد ازدواج ندارم می خوام رول نویسی رو ادامه بدم! "
فرگوس: "چرا اومدی جام آتش شرکت کنی؟"
درک: "من نیومده بودم جام آتش شرکت کنم. من دنبال یه تاپیک می گشتم با بچه ها جمع شیم بوق بزنیم ..."
فرگوس: "خیلی خب بسه، چند سالته؟"
درک: "این قد و نصفی"
فرگوس: "چند ساله ارزشی بازی در میاری؟"
درک: "بیشتر!"
فرگوس: "منو مسخره کردی یا خودتو یا مسئول مسابقه رو یا خواننده های پستو؟"
درک: "هر دو"
فرگوس: "اینا که بیشتر از دو تا بودن؟"
درک: "من نمی دونم وقتی جوابا رو بهم رسوندن گفتن بگو هر دو!"
فرگوس: "تقلب کردی؟ بشین همین جا من برم گفتگو با مدیران الان برمی گردم"
بدین ترتیب فرگوش میره گفتگو با مدیران ولی چون مدیران درگیر تعمیر منومدیریتن، کسی واسش تره خورد نمی کنه (البت نکه قبلا می کردن) و کارش بیشتر از یک ساعت طول می کشه.
درک: "هوی کجا رفتی؟ مگه تو نباید آخرش می گفتی ارادتمند شما فرگوس فینیگان؟ "
-----------
کوییریل: "خب بله این شرکت کننده با موفقیت چشم گیری از دو مرحله قبل گذشتن و حالا میریم برای مرحله سوم. هگر میشه لطفا مرحله سوم رو توضیح بدی؟"
هگر: :no:
کوییریل: "چرا؟ "
هگر: "چون مرحله سومی در کار نیست. من هیچی طراحی نکردم"
کوییریل: "مرتیکه بوق من اون همه پول بهت دادم مسابقه برگزرا کنی. دفعه اول که فرار می کنی. این دفعه هم یه مرحله رو اصلا طراحی نکردی؟ "
هگر: "خب اگه راست می گی خودت یه مرحله طراحی کن!"
کوییریل یه کم فکر می کنه و و میگم: "خب آیتم این مرحله اینه که شرکت کننده ما باید به هگر یاد بده چطوری آیتم انتخاب کنه!"
درک:
کوییریل: "خب درک، بفرما شروع کن "
درک: " من انصراف میدم. من نمیرم نحوه، میرم سازمان حمایت از حقوق بشر بر علیه شما شکایت می کنم! من مامانمو می خوام!"
کوییریل با لحن خیلی عجیب و خفنی میگه: "شرکت کننده عزیز بفرمایید و گرنه :bat: "
هگر به همراه درک که سوزنش رو این حالت گیر کرده به طرف همون اتاق دربسته به راه میفتن.
-------------
درک: "ببین هگر. وقتی می خوای آیتم انتخاب کنی باید به سه چیز دقت کنی. اول اینکه سوژه ات بوق نباشه. دوم هم اینکه سوژه ات بوق نباشه. سوم هم همون مورد چهارمه که چون گفتم سه تا دیگه مورد چهارم رو نمی گم. منظورمو فهمیدی؟"
هگر: :no:
درک: "خب اشکال نداره. بذار این جوری توضیح بدم. مثلا وقتی تو سوژه مرحله اول رو دادی، همه طومار نوشتن پس نباید سوژه این مرحله رو این قدر طولانی میدادی!"
هگر: "چرا؟"
درک: "چون همه طومار می نویسن. بعد تو می خوای بخونی چشات درد می گیره. بعد مجبوری بری عینک بخری. بعد چون فرام فلزی سنگینه، تو یه فرام پلاستیکی می خری و سیصد سال طول می کشه تا پلاستیک در محیط زیست تجزیه بشه. تازه شیشه شو نگفتم. اصلا تو میدونی شیشه عینکو چجوری درست می کنن؟ برای شکل دادن به شیشه اونو حرارت میدن. و حرارت از کجا میاد؟ آتیش! و آتیش جیزه! تازه دی اکسید کربن تولید می کنه که برای محیط زیست مضره! و سوخت رو هم مصرف می کنه و بعد مجبوریم به انرژی هسته ای پناه ببریم. هر چند انرژی هسته ای حق مسلمه هر کسیه که زورش برسه ولی اومدی انرژی هسته ای رو از ما گرفتن. بعد ما میریم خلیج فارسو از ابی میگیریم و وطنو از داریوش. تازه گیتار اون یارو که خیلی خز می خونه و اسمش یادم نیست رو هم ازش می گیریم!" ( به ریش اون بیکارایی که همه اینا رو خوندن!)
هگر: "خب به من چه!"
درک:
هگر: "کوشولو گریه نکن زار زار! می برمت بازار. برات می خرم آب نبات. یکی دوتا، نه سه تا آب نبات!"
درک: "من آب نبات نمی خوام "
هگر: "پس چی می خوای؟"
درک: "نمره کامل این مرحله رو! "
هگر: "باشه!"



Re: مرحله ي دوم !
پیام زده شده در: ۱۹:۵۴ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۳۸۶
#55

کالین کریوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۵ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
از لندن-یه عکاسی موگلی نزدیک کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 704
آفلاین
هاگر بر ميگرده که شرکت کننده ها رو معرفي کنه...يهو صدايي بلندي کل محل مسابقه رو بر ميداره!چند لحظه بعد يه آفتابه فضا پيما ميخوره زمين و کالين و يه گروه جاسم مخلص ازش پياده ميشن...
هاگر:کالين اومدي تو مسابقه شرکت کني؟
کالين:مسابقه؟
هاگر:آره ديگه آي کيو ببين اين شرايطشه
و شروع ميکنه به توضيح دادن مراحل...
کالين نگاهي کنجکاو به هاگر ميندازه و ميگه:نفهميدم!
هاگر يه بار ديگه تکرار ميکنه
کالين:بازم نفهميدم
هاگر چون قبلا هم تجربه داشته چوبش رو بر ميداره:
کالين:اها خلاصه دو ناتيم آنتن داد!
....دوربين زوم ميکنه رو کالين...
...اين کالين کريوي است...
سن:در حد بوق
شغل: رييس منکرات قزوين
انگيزه شرکت در مسابقه:چوب هاگر
دوربين ميچرخه رو هاگر...
هاگر:حالا ميريم مرحله اول رو داشته باشيم اين شماااااااااا و اين کاااااااالين کريوي!
همه: حاج کالين!حاج کالين!(هيپ هيپ هورا!)...
-------------مرحله اول-------------
کالين ميره سراغ چکش يه ذره زور ميزنه...!نميشه...يه ذره ديگه هم زور ميزنه نميشه!...يهو کالين بلند ميشه بدين شرح
ميره عقب چوبشو در مياره داد ميزنه سبکيوس!وزن ميشه 1 کيلو ديويست گرم...بر ميداره وزنه رو پرت ميکنه!تا داشته ميخورده به منوي مديريت داد ميزنه سنگينيوس!وزنه ميشه 1200 کيلو شپلخ ميخوره تو شيشه منوي مديريت!!! در همون لحظه عله مياد دم شيشه...هوي چرا شيشه رو ميشکوني مردم آزار حالا من جواب نميدو چي بدم!!!!عله هم وزنه رو پرت ميکنه از منو بيرون...کويريل هم که تازه داشته به هوش ميومده وزنه ميخوره تو سرش و دوباره مي افته رو زمين!
...هاگر: خوب بود حالا کالين ميره واسه مرحله دوم!....
هاگر يه دسته از جاسما رو صدا ميکنه و يه چيزي در گوششون ميگه...همه جاسم ها با نيشخند به طرف کالين بر ميگردن!
کالين:اي خائن هاي بي مروت نياين جلو!!!
يهو جاسما حمله ميکنن!
کالين:
....تو اتاق دربسته همره با فرگوس...
فرگوس:تو کاليني؟
کالين:آره
فرگوس:چرا کاليني؟
کالين:نميدونم!
فرگوس:پس چرا ادعا ميکني که کاليني؟
کالين:چون دوست دارم!
فرگوس:چرا دوست داري؟
کالين:چون هريه!
فرگوس:به هري چه ربطي داره؟
کالين:هري!
فرگوس:چرا عاشقي؟
کالين:واسه همينه قزويني شدم
فرگوس:مگه تو قزويني هستي؟
کالين:آره!
فرگوس:چطوري ميتوني ثابت کني!
کالين:خوب!بيا جلو
فرگوس مياد جلو....(چشمتون روز بد نبينه!)...
---يک ساعت بعد...در اتاقو که باز ميکنن فرگوس فرار ميکنه از اتاق بيرون!!! و کالين لبخند زنان مياد بيرون...
جمعيت:
هاگر که از تازه از حالت شوک اومده بود بيرون گفت:خوب...اهم...ميريم مرحله سوم!!!!
-----------مرحله سوم-----------
هاگر:خوب ميريم مرحله سوم چون تخصص کالين توي شناسايي آفتابه هاست ما اينجا 1 ميليون آفتابه آماده کرديم که تقريبا همه شبيه هم هستن و کالين بايد بينشون آفتابه مرلين رو پيدا کنه!
گزارشگر:قيافه مصممي به خودش ميگيره...خيلي داره به خودش فشار مياره ببينيم چي کار ميخواد بکنه...حالا چوبشو آورده داره به طرف آفتابه ها نشونه ميره داد زد:رعد و برقيوس
همه آفتابه ها شپلخ شدن الا يکي....کالين:بيا اينم آفتابه مرلين هاگر جونم
همه:هيپ هيپ هورا!!!
هاگر:خوب امتياز کالين از اين قراره:...


هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


مرحله ي دوم !
پیام زده شده در: ۱۱:۵۷ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۳۸۶
#54

روبیوس هاگریدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۳ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۳ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸
از يه ذره اون ور تر !‌ آها خوبه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
مرحله ي دوم :‌
با عرض پوزش بايد بگم اين مرحله هم تك پستي هست به علت عدم يافتن سوژه ي ادامه دار اميد ميرود كه مرحله ي بعدي
ادامه دار باشد .

دوربين روي يك دروازه ي سنگي زوم كرده است . دو ستون بزرگ در اطراف دروازه ي سنگي است و روي آن دو مجسمه با نقش جام آتش به چشم ميخورد . هوا گرگ و ميش است و نم نم باران صورت حاضران را نوازش ميكند .
دوربين روي پرفسور كوييرل زوم ميكند و تصوير را استپ ميكند .

نام : كوييرل
سن : بيشتر و اندي
شغل :‌ گزارشگر مسابقه !
انگيزه ي شغل :‌ در آمد كم شغل مديريت !
( البته اميد ميرود اسامي براي جام باشگاه هاي آسيا را دير نفرستد )*

دوباره دوربين حركت ميكند روي دروازه ي سنگي
كوييرل : هووم باز هم عيد همگي مبارك شركت كنندگان عزيز حركت ميكنند بله مرحله ي مقدماتي به پايان رسيده و حالا مرحله ي نميه نهايي !
كوييرل : اسكاور با 18.5 امتياز و دوبنده ي نارنجي مايل به كهربايي زرشكي .
كوييرل :‌خب اسكاور مسابقات رو چطور ديدي ؟!
اسكاور : هووم سطح مسابقات بالا رفته و منم خوب خودمو آماده كردم ولي بچه ها همه آمادن ! .......
كوييرل : و در كنار ما دو داور بين المملي ببخشيد بين المللي ديده مي شوند . و دوربين به طرف هاگريد مي چرخه كه كت شلوار پوشيده و موهاشو از پشت با ژل خوابونده !
كوييرل : هووم خب اندازه ي دو نفره ديگه !
هاگريد كه به جلو مياد و ميكروفون رو ميگيره و كوييرل رو به كنار پرت ميكنه : 99. 89 صدم ثانيه !
ملت : هان ؟ چي ؟‌
هاگريد : من بامزم ديگه !
ملت :
هاگريد : خب ما براي اين مرلحه از مسابقه سه آيتم بين المللي رو در نظر گرفتيم در سطح جهاني !

_______________________________________________
و اما سوژه ي مسابقه :
اين مرحله ي يه نمايه برداري از مسابقه ي مردان آهنين بود . شركت كنندگان موظفند كه سه مرحله رو براي مسابقه پرورش بدن كه به شرح زير است !
1. مرحله ي فيزيكي : پرتاب چكش 1200 كيلويي به چر باكس كه به منوي مديريت برخورد ميكنه !
2. مرحله ي صبر و اعصاب :‌شركت كننده در يك اتاق در بسته به مدت يك ساعت بايد به سوالات فرگوس فينيگان عزيز دربست جواب دهد ( خودتون سوال طراحي ميكنيد و جواب ميديد كه به صورت طنز باشه )
3. و اما مرحله ي سه كه مهم ترين مرحلست بايد يه مرلحه از خودتون پرورش بديد با سوژه از خودتون !


با تشكر هگريد منتظر محبت هاي شما هستم !


( تلافي پستهاتون كه چشمام رو در آورد موهاهاها )

در ضمن امتيازهاي مرحله ي اول پس از بازبيني يه تغيير كرده كه در داوري مرحله ي دوم زده ميشه )

فرصت تا جمعه ساعت نه شب 21 !

در ضمن همه اعم از كساني كه در مرحله ي اول شركت كرده اند چه كساني كه شركت نكرده اند توانايي شركت در اين مرحله را دارند !


ویرایش شده توسط روبیوس هاگرید در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۸ ۱۲:۰۱:۴۸
ویرایش شده توسط روبیوس هاگرید در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۸ ۱۶:۵۴:۲۷

شناسه قبلیم
اگه میخواین سوابقمو بدونید حتما یه سر به اطلاعات اضافی من بزنید !







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.