نقل قول:
من برگردم خسته شدم.
گریه می کنی چارلی؟! اونم این همه؟! اوه چارلی عزیز و دوست داشتنی.. بیا شاد باش پسرم.. بیا.. آها!
خب حالا که به اندازه ی کافی خوشحال شدی! برو توی تاپیک
خاطرات یاران ققنوس یه پست بزن ببینم چقدر رول نویسی بلد شدی توی این مدت!
اژدهای شادی آور غران!نقل قول:
سلام و درود به آلبوسیوس دامبلدور عزیز،
عرضم به خدمت شما که، خدمت رسیدم اول برای عرض ادب و احترام و از اینجور چیزها، در ادامه بنده خواهان عضویت در محفل ققنوس می باشم، دلایلم برای اینکه ریا نشه نمیگم چرا، فقط یه صندلی به ما بدید ممنونتون میشم، هزار سال توی قبر خوابیده بودم، این کمرم خشک شده نمیتونم زیاد صاف وایسم، کمر درده و هزار درد و مرض و این چیزها، کلا خوشحال میشم درخواست من رو تایید کنید...
مستر پورال! من از بچگی خیلی به داستان شما علاقه مند بودم، فوق العاده بود آقا! تازه توسط بیدل نقال هم سفارش شدید و حسابی در نزد ما شناخته شده اید.. به خاطر همین می تونم بهتون یه ماموریت بدم که انجامش بدید..
بعد از انجام ماموریت هم برای اطلاع رسانی به من خودتون رو به زحمت نندازید، وسایل نقره ای خودشون شروع به جیرینگ جیرینگ می کنن و من خبر دار میشم.. اما ماموریت شما چی هست..
در تاپیک
نوزده سال قبل، داستانی از سالهای بعد از تاریخ کتاب داره نقل میشه. کورنلیوس فاج زمان تدریس هری پاتر در هاگوارتز وزیر سحر و جادو بود و بعد به دلیل توجه نکردن به علائم برگشتن ولدمورت و نالایقی برکنار میشه.
حالا کورنلیوس دوباره وزیر سحر و جادو شده و عده ای دخترش رو دزدیدن، فاج برای آزاد کردن دخترش دست به دامن هری پاتر میشه که رئیس سازمان کارآگاهان شده.
سوژه هنوز پستهای زیادی نخورده پس می تونی با خوندن یکی دو تا پست در جریان داستان قرار بگیری.
موفق باشید!
چه کسی یادگار دیگری از مرگ می خواهد؟