در آشپزخانه:
بلاتريكس سومين پارچ آبو روي سر مورگان خالي ميكنه ولي وقتي از بي فايده بودن اين كار مطمئن ميشه چوب دستيشو بطرف سر مورگان ميگيره و ميگه:
-مورگان يا همين الان به هوش مياي و يا هيچوقت.چرا تا نوبت من شد غش كردي؟
مورگان متوجه وخيم بودن اوضاع ميشه و فورا به هوش مياد.سرشو چند سانتيمتر بلند ميكنه و فقط دو كلمه ميگه و دوباره بيهوش ميشه.
مورگان:61...سانتيمتر.
نارسيسا كاغذي از جيبش درمياره و فورا اندازه رو يادداشت ميكنه.بعد رو به بلا ميكنه و ميگه:
-بلا حالا نوبت توئه.بايد هر طور شده قد ارباب رو اندازه بگيري.بعدش من ميتونم كار دوختن ردا رو شروع كنم.
بلاتريكس بي اختيار دستي به موهاش ميكشه.
-باشه من ميرم.مورگان،حواستو جمع كن.درست ده دقيقه بعد به يه بهانه اي لردو از اتاقش بكشين بيرون.فهميدي؟
و بدون اينكه منتظر جواب مورگان باشه با خوشحالي در حاليكه آوازي رو زير لب زمزمه ميكنه بطرف اتاق لرد ميره و به آرومي در ميزنه.
لرد سياه:باز ديگه كيييييييييييييييييه؟
بلا:ارباب منم.اومدم گزارش روزانه رو بهتون بدم.
لرد سياه:گزارش روزانه ديگه چيه؟ضمنا الان شبه.لازم نيست.من مسواك زدم و الان ميخوام بخوابم.برو فردا بيا.
بلاتريكس با اصرار در ميزنه.
بلا:ارباب نميشه.من تا فردا يادم ميره.بايد همين امشب گزارش بدم.جون نجيني اين درو باز كنين.زياد طول نميكشه.
لرد سياه با بي ميلي از جا بلند ميشه و درو باز ميكنه.
-بيا تو ببينم.امشب كه همه زده به سرشون.زود گزارشتو بده و برو.
نجيني فس فس كنان از پاي لردبالا ميره و بلا فورا متوجه ميشه كه قد لرد به اندازه سه چهارم نجينيه.ولي ممكنه نارسيسا نتونه ردا رو رو تن نجيني پرو كنه.پس احتياج به اندازه دقيقتري دارن.
بلا نگاه عاشقانه اي به سر تا پاي لرد ميندازه و ميگه:
-ارباب شما اينجا باشين كه من جرات نميكنم گزارش بدم.ابهتتون نميذاره.لطفا تشريف ببرين كنار ديوار.
لرد سياه با عصبانيت به كنار ديوار ميره.
بلا نگاه دقيقي به لرد ميندازه و زير لب زمزمه ميكنه:
-سرش درست به عدد نه ساعت ديواري رسيده.خوبه كه مونداره و اندازه دقيق ميشه.
لرد بي صبرانه منتظر گزارش بلاست.درست در همين وقت صداي زنگ در خانه ريدل به گوش ميرسه و به دنبالش فرياد سهمگين مورگان:ارررررباااااااااااب.در ميزنن.
بلا زير لب:اي ابله ها.بهانه شونو ببين.آخه بوقيا ارباب از كي تا حالا در باز ميكنه؟
برخلاف تصور بلا لرد سياه بدون اعتراض از اتاق خارج ميشه.دقايقي بعد صداي التماس مورگان به گوش ميرسه.همين فرصت كوتاه كافيه كه بلا مترو از جيبش در بياره و قد لرد رو از روي علامت روي ديوار اندازه بگيره.بعد از تموم شدن اندازه گيري بلا با خوشحالي مترو توي جيبش ميذاره و از اتاق خارج ميشه.در طبقه پايين مراسم كروشيوي مورگان به پايان رسيده و لرد با عصبانيت بطرف اتاقش ميره.
لرد سياه:امشب ديگه نميخوام هيچكدومتونو ببينم.نه گزارش،نه دستبوسي،نه پابوسي و نه هيچ چيز ديگه.حتي اگه خود سالازارم بياد كسي حق نداره منو بيدار كنه.
بارتي با لبخند مضحكي انگشتشو بلند ميكنه:اجازه ارباب.اگه سالازار نياد چي؟
بعد از رفتن لرد مرگخواران دور بلاتريكس جمع ميشن.
بليز:موفق شدي؟مرگ من بگو قدش چقد بود؟
آینده شما را سیاه میبینم...و سیاهی اوج زیباییست!