کینگزلی به پنجره خیره شد. آفتاب در حال غروب بود و نور درخشان و سرخ و طلایی خورشید قسمتی از محوطه ی کافه ی تاریک را روشن کرده بود. لوسیوس قلمش را روی کاغذ انداخت و به اطرافش خیره شد و کینگزلی همانطور که از پنجره به بیرون نگاه می کرد، خطاب به لوسیوس گفت:
- می تونی بری! گزارش کامل شد.
لوسیوس به ابروان بالا رفته ی ریگولوس نگاهی کرد و با عصبانیت از کافه خارج شد. فینیاس لبخندی زد و خواست چیزی بگوید که کینگزلی مانع شد:
- الان وقت حرف زدن اضافه نداریم! خوب گوش کنید، باید پرسی رو از سر راهمون برداریم.
ریگولوس متعجب به کینگزلی خیره ماند و جمع سه نفره در سکوتی چند دقیقه ای فرو رفت.
بعد از چند دقیقه، کینگزلی دستانش را بهم مالید و زیر لب زمزمه کرد:
- همه چیز نقشه بود! این قضیه ی رفتار غیر آسلامی پرسی ..در حقیقت قضیه اینه که متوجه شدم پرسی قراره دور اینده برای وزارت کاندید بشه، با توجه به محبوبیت پرسی، این به معنای نابودی دوران وزارت اینده ی منه! شما دو نفر..باید پرسی رو بکشین. بدون این که کسی چیزی بفهمه.
فینیاس متعجب به ریگولوس نگاهی کرد و با دیدن لبخند مرموز ریگولوس فهمید که بهتر است بپذیرد.
- ما قبول می کنیم! به یه شرطی..منظورم اینه که چی قراره به ما برسه؟! می دونی که ما وقتمون رو هدر نمی دیم.
کینگزلی سرش را تکان داد و به چشمان تیره ی فینیاس خیره شد.
- مطمئن باشید ضرر نمی کنید. پاداش خوبی براتون در نظر گرفتم. فقط عجله کنید!
همان لحظه- اتاق بازجویی وزارت خانه:پرسی با نگرانی به دستان بسته شده اش نگاهی کرد و سعی کرد که آرام باشد. سرش را تکان داد و به فکر فرو رفت. دیوانه سازی که گوشه ی اتاق ایستاده بود، متوجه افکار پرسی شد و فس فسی کرد و پرسی که انگار تازه متوجه حضور او شده بود بشکنی زد و با لبخندی که به زور بر لب هایش نشسته بود به دیوانه ساز نزدیک شد.
- شما ساحره هستید؟
سکوت دیوانه ساز، باعث شد که پرسی متوجه تایید او شود. سپس لبخندی زد و به نرمی گفت:
- پس شما ساحره هستید. می دونستم. من تا به حال هیچ دیوانه ساز ساحره ای به زیبایی و جذابی شما ندیدم. وای که چه صدای گرمی..وای که چقدر در کنار شما بودن لذت بخشه. حتی اگه زندانی باشم..من تا به حال هیچ دیوانه سازی با چنین دندان های درخشانی ندیدم!
دیوانه ساز فس فسی کرد و پرسی متوجه شد که زیاده روی کرده و ساحره اصلا" دندان ندارد. دیوانه ساز در سکوت به پرسی خیره شد و چند بار بالا و پایین رفت. پرسی چند ثانیه به فکر فرو رفت و دوباره لبخند زنان گفت:
- خب راستش می دونید..حیف که من دستام بستس..حیف که زندانیم و نمی تونم از اینجا خارج بشم..وگرنه میرفتم و به همه ی جامعه ی جادوگری می گفتم که دیوانه ساز اتاق بازجویی وزارت خانه، زیباترین دیوانه ساز ساحره ایه که من در تمام عمرم دیدم!
دیوانه ساز فسی کرد و به زمین چسبید. در همین لحظه پرسی در دل به خود آفرین گفت.
یک ساعت بعد- کافه:- یعنی چی که پیداش نکردین؟ مگه میشه؟
فینیاس آهی کشید:
- هیچ کس پرسی و یا شخصی با مشخصات اونو ندیده که از وزارت خونه خارج شده باشه.
کینگزلی با عصبانیت فریاد کشید:
- پس باید توی همون وزارت خونه باشه! بگردید و پیداش کنید.
ریگولوس ابروانش را بالا انداخت و مرموزانه زمزمه کرد:
- به جز..یعنی منظورم اینه که ..امکانش هست که یک دیوانه ساز اونو از وزارت خونه خارج کرده باشه! می دونید که دیوانه ساز ها چه مهارتی در این کار دارن.
- امکان نداره!! این کار از دیوانه ساز ها بعیده. فقط در ماموریت های سری از این قدرتشون استفاده می کنن و یا در مواقعی که بهشون از طرف وزارت خونه فرمان کتبی ابلاغ شده باشه! مگه این که..
فینیاس مشکوکانه به کینگزلی خیره شد و با دیدن چهره ی سرخ از خشم وی تصمیم گرفت که چیزی نگوید که ناگهان کینگزلی فریاد بلندی کشید:
- تقصیر خودمه! دیوانه ساز اتاق بازجویی یک ساحره بود. پرسی حتما از اون شگرد قدیمیش استفاده کرده!
ریگولوس سرش را تکان داد و به فکر فرو رفت و فینیاس چشمانش را بست. کینگزلی که از شدت عصبانیت در حال انفجار بود با صدای بلند فریاد کشید:
- می گردین پیداش می کنید. فقط سه ساعت وقت دارید!
سه سال بعد:در قبرستان کنار کافه:کینگزلی شکلبوت در قبر سردی در انتظار ریگولوس و فینیاس آرامیده است.
وزارت خانه ی سحر و جادو:- چرا پیداش نمی کنیم؟ سه ساله که داریم می گردیم.
ریگولوس لبخند شومی زد:
- سه سال بیخودی وقتمون رو هدر دادیم. اونو ولش کن! نظرت چیه که کودتا کنیم و وزارت خونه رو به دست بگیریم؟
مایل ها آنطرف تر:پرسی و ساحره ی دیوانه ساز در بیابان سوزان در زیر آفتاب قدم می زدند و پرسی سعی می کرد که معنای فس فس های ساحره را بفهمد.
- فس فیوس فوووس.. فس فیییس فااس! ( می دونی پرسی، الان که فکر می کنم می بینم تو راست می گفتی..من خیلی جذابم و دندونام از همه جذاب تر! )
پرسی آهی کشید و به شنل دیوانه ساز خیره شد:
- آره راست میگی.
پایان سوژه!