لرد و مرگخواران رفتند و رفتند.
دریچه کم کم از حالت صافی خارج شد و دچار پیچ و خم هایی ناجوانمردانه شد.
لرد و مرگخواران نیز پیچ و خم خوردند و خم به ابرو نیاوردند.
و بعد دریچه دچار سراشیبی شد.
لرد همچنان که روی هری پاترش قان قان میکرد، سرش را چرخاند تا به لایتینا نگاه کند.
و لرد سیاهی که هرگز اشتباه نمیکرد، اولین اشتباهش را در اینجا انجام داد و متوجه نشد که شیب دریچه در اینجا، حتی برای یک هری پاتر هم بیش از حد زیاد میشود.
بهرحال، لرد، همانطور که قان قان میکرد و با نگاه خشمگینش به لایتینا نگاه میکرد، ناگهان دیگر نگاه نکرد. در واقع و به معنای واقعی کلمه، از نظرها ناپدید شد. حتی فرصت نکرد نعره ای بزند.
مرگخواران ابتدا هول کردند و حتی یک دور روی همدیگر افتادند. سپس همانجا ایستادند.
هیچکس جرئت نداشت پایین را نگاه کند تا اوضاع لرد پس از سقوط را ببیند.
- ما هنوز زنده و قدرتمندیم. روی کله زخمیمون فرود اومدیم. با اینکه دور سرش داره جنازه هدویگ میچرخه، ولی فکر میکنیم بتونه ادامه بده. خرجش فوقش چندتا کروشیوئه. شماها هم سریع بیاید که یه سینوس داریم که باید تبدیلش کنیم به کسینوس، البته اگر نمیره!
مرگخواران با شنیدن سخنان لرد، به سختی به جلو رفتند و یک به یک سقوط کردند.
و پس از سقوط روی یکدیگر، و بالاخره بلند شدن از جای خود، خود را مقابل دربی عظیم و طلایی یافتند.
لرد با حالتی تحقیر آمیز به در نگاه کرد، سپس چوبدستی خود را بیرون کشید، به سوی در نشانه گیری کرد، و طلسمی زیر لب خواند.
مرگخواران که انتظار داشتند در منفجر شود، جلوی صورتشان را گرفتند، اما در، با حالت موقری، ابتدا ترک خورد، سپس ترک ها بزرگتر شدند و در نهایت تبدیل شد به مشتی خاک طلایی رنگ.
لرد نوک چوبدستی خود را فوت کرد.
- فکر کرده با سالها زندانی کردن ما، ذره ای از قدرت عظیم ما کم میشه.
مرگخواران اینبار به جای اظهار نظر، به دنبال لرد سیاه وارد اتاق عظیم دیگری شدند.
و در انتهای اتاق، آرسینوس ایستاده بود و نقاب هم کنارش روی هوا شناور بود.
آرسینوس به نقاب نگاه کرد.
- بریم؟
- عووم!
- پس میمونیم.
و آرسینوس چوبدستی اش را در یک دست، و عصای پادشاهی را در دست دیگرش گرفت. نقاب هم پستونکش را از دهان خارج کرد و کناری انداخت...