سوژه جدید:-باز کنین! این در لعنتی رو باز کنین!
آریانا و اورلا در حالی که چشم هایشان را می مالیدند از اتاقک نگهبانی باغ وحش خارج شدند.
-چه خبرتونه بابا؟ نصفه شبه.
وینکی در حالی که بالا و پایین می پرید، تکه کاغذ کوچکی را جلوی چشم اورلا و آریانا تکان داد.
-مسکوت شوید...وینکی جن مبلیط! یعنی دارای بلیط. وینکی گالیون دادن و بلیط خرید. حق و حقوق وینکی محفوظ.
آریانا دنبال چوب دستی اش می گشت که اکسپلیارموسی نثار این جن وقت نشناس کند که سوال دیگری برای اورلا پیش آمد!
-بلیط که سه ناته. تو چطوری گالیون دادی؟
-مامور باجه هم اصرار داشت نات گرفت. ولی کلاس وینکی بالاتر از این حرف ها بود. وینکی به زور گالیون داد و بقیه پولش را گرفت که تونست اینجا پزشو داد...وینکی جن مپزوز. :sharti:
اورلا قصد داشت برای وینکی توضیح بدهد که باغ وحش ساعت کاری خاصی دارد و سه نصفه شب جزو هیچ یک از این ساعات کاری محسوب نمی شود. ولی صدایی از پشت سر وینکی به گوشش رسید.
-ما از انتظار خوشمون نمیاد وینکی.
صاحب صدا که افعال جمع و لحن مغرورانه اش هویتش را آشکار می کرد، چند قدم جلو تر رفت...و به دنبالش لشکری از مرگخواران!
اورلا اخم هایش را در هم کشید...اخم های آریانا از هم باز شد!
دو ساحره وارد شور شدند.
-چیکار کنیم؟ این همه آدمن...پول خوبی گیرمون میاد. باغ وحشو براشون باز کنیم؟
-آخه این وقت شب؟ من نمی فهمم. این سیاها چرا مقررات سرشون نمی شه.
-اگه سرشون می شد که سفید می شدن. حالا نظرت چیه؟ باز کنیم؟
-خب...تعدادشون زیاده. باز کنیم.
با باز شدن در های باغ وحش لرد سیاه و به دنبالش وینکی و ارتش سیاه جلوی در صف کشیدند.
وینکی بلیط لرد را به اورلا داد و لرد وارد باغ وحش شد. و به دنبالش مرگخواران!
-آهای...بلیطای شما کوشن پس؟
-بلیط؟...ما که بازدید کننده نیستیم. ما همراهیم! ارباب میل داشتن باغ وحش تماشا کنن. ما هم که وظیفه داریم باهاشون همراهی کنیم. اصلا هم از جک و جونور خوشمون نمیاد.
اورلا و آریانا از باز کردن در پشیمان شده بودند...ولی پشیمانی سودی نداشت.
لرد سیاه به طرف اولین قفس رفت.
-نیوت. برای ما توضیح بده این چیه...
-ارباب این یکی حیوون مشنگیه. تازگیا در باغ وحش از حیوانات غیر جادویی هم استفاده می کنن که جادوگرا و ساحره ها باهاشون بیشتر آشنا بشن. بعد از این که رز زلر تصمیم گرفت از یک جفت عقرب به عنوان گوشواره استفاده کنه این اتفاق افتاد. خب...داشتم می گفتم. این یک حیوان مشنگیه به نام اسب آبی. گیاهخواره.
-این چقدر گیاه خورده که اینقدری شده؟
-زیاد خورده ارباب. خیلی هم خطرناکه.
-از قیافش خوشمون نیومد...بسیار بی مصرف به نظر می رسه. در قفس رو باز کنین. مایلیم از نزدیک تحقیرش کنیم.