هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۰۷ شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۶

لاوندر براونold2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۷ شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۰:۲۶ دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۷
از لندن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 49
آفلاین
هري عينکش را که بخار گرفته بود تميز کرد. از خشم دستانش را مشت کرده بود. نمي دونست براي بازجويي تو دفتر اسنيپ چي کار بايد بکنه و در مورد شمشير چي به اون بگه! در همين موقع هدويک رسيد و چنگالش رو روي شونه ي هري گذاشت. انگار از دست هري ناراحت بود. اما هري به اون توجهي نکرد و تو ي اين فکر بود که راز بين اسنيپ و مالفوي رو بر ملا کنه. اون مالفوي رو هنگامي که اون جعبه رو حمل ميکرد از روي شيرواني ديده بود. هدويک از بي توجهي هري نا را حت شد و پر زد و مثل نقطه اي در هوا پرواز مي کرد. اما هري هنوز تو فکر جعبه و تعميرش توسط مالفوي بود...

خوب بود.تاييد شد!


ویرایش شده توسط Edeline Ravenclaw در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲۰ ۱۰:۱۲:۳۳
ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲۰ ۱۵:۵۶:۰۸


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲:۱۹ چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۷ دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۴:۱۵ شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
هری احساس کرد که عینکش روی چشمش نیست چون از شدت خشم جلوی چشماش و نمیدید .... چنگالش و کنار انداخت حوصله ی غذا خوردن و نداشت نگران بازجویی بود که اون روز عصر انتظارش و می کشید. نمی ترسید اما نگران بود که رازش برملا بشه...مالفوی هنگام حمل اون شمشیر سحر آمیزروی شیروانی دیده بودش و چند ساعت بعد اسنیپ اون و به دفترش احضار کرده بود! یعنی مالفوی فهمیده بود که اونا دارن چه کاری میکنن؟؟. به یه نقطه خیره شده بود و به جلسه بعد از ظهر با اسنیپ فکر می کرد.وقتی از دردفتر بیرون اومد خیالش راحت تر بود.چون اسنیپ از شمشیر حرفی نزده بود. ولی تمام روز یک شنبه رو باید برای تعمیر دخمه اسنیپ می رفت . اسنیپ بخاطر خراب بودن معجون و خراب شدن یه قسمت از دخمه مجازاتش کرده بود و باید بدون استفاده از جادو اون جا رو درست می کرد و این یعنی تمرین کوییدیچ تعطیل. با وجود همه ی این ها ته دلش خوشحال بود که اسنیپ از ماجرا چیزی نفهمیده بود .

خوب بود..تاييد شد!


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۱۷ ۱۵:۳۵:۲۶


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۶

افسون گلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۰ شنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۰۲ شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۷
از در یک خانه متروکه در ته اقیانوس مرگ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
هري با خشم به اتاقش که در زير شيرواني بود رفت عينکش را به گوشه اي پرت کرد و شروع به تعمير چوب دستي اش کرد زيرا فاميل هاي شوهر خاله اش به انجا اومده بودند و بچه کوچک انها با نشان دادن چوب دستي وي داشت راز جادوگر بودن او را بر ملا ميکرد هري به نقطه اي خيره شد زيرا مطمئن بو فردا مورد باز جويي قرار خواهد گرفت

تاييد شد.


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۱۰ ۱۶:۳۰:۰۶

من هری رو به خاطر هری بودنش دوست دارم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۵۸ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۶

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
روی سقف شیروانی خانه شماره چهار پریوت درایو که احساس میشد نیاز به یک تعمیر اساسی دارد گربه ای عینکی نشسته بود!...مدتی خیره به نقطه ای در انتهای کوچه خیره میشد و مدتی نیز با خشم پنجه هایش را بر سقف میکشید انگار خسته شده بود،سابقه نداشت پیرمرد دیر کند...دلش شور افتاده بود...ولی این دلشوره دیری نپائید،دوباره دلش قوت گرفت،دامبلدور از انتهای کوچه به آرامی در حالی که جسم دراز و براقی را حمل میکرد به جلو می آمد و ناگهان غیب شد و کنار گربه ظاهر شد..._پرفسور مک گونگال عزیز مشکلی پیش نیامد؟
_نه همه چیز مرتبه
_خوبه باید بدون سر و صدا شمشیر گودریک رو به هری برسونیم،مادامی که راز رودرروئی اجتناب ناپذیر هری و ولدمورت برملا بشه اون ممکنه همینجا هم به سراغ هری بیاد و اون وقته که این شمشیر میتونه مانند چنگال هیپوگریف گریفندور در بدن مار صفت اسلایترینی تام فرو بره!



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۳۰ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
می دانست که با کوچکترین تحقیقی رازشان برملا می شد...
با خشم چنگال را به سیب زمینی سرخ کرده فرو کرد ، باید شمشیر را تعمیر می کرد !
اگر شیروانی خانه ی ویزلی ها بازجویی می شد ، آنها متوجه نبود رون می شدند .
با حواس پرتی به نقطه ی نامعلومی خیره شد..، و بی توجه به عینک شکسته اش بر روی میز ، به فکر چاره ای افتاد... قبل از اینکه اتفاقی بیفتد و رون را هم مانند هرمیون از دست بدهد...


سعي كن كمي جملاتت رو به هم بيشتر مربوط كني اينجوري داستانت قشنگ تر ميشه.تاييد شد!


ویرایش شده توسط سلطان گونت در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۶ ۱۸:۳۵:۴۳
ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۶ ۱۹:۴۸:۵۶
ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۶ ۱۹:۵۶:۲۳


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۴۲ جمعه ۵ بهمن ۱۳۸۶

فقط اما


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۳ جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۰۸ سه شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۷
از پلاک 33 کوچه ی دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 6
آفلاین
هری از خواب بیدار شد عینکش را به چشم زد ولی هنوز از نقطه ی سوراخ شیروانی اب چیکه می کرد.او هنوز از دست رون به خاطر دعوایی که بر سر شمشیر کرده بودند خشمگین بود.زود به طبقه ی پایین رفت تا صبحانه بخورد همین که چنگال را از روی میز بر می داشت چشمش به دادلی افتاد که پلی استیشنش را به طرف ظرف اشغال حمل می کرد.


سعي كن رو نوشته هات بيشتر وقت بذاري.تاييد شد!


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۵ ۱۶:۰۶:۴۴

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی نقش حبابی بر لب دریا کشید


Reبازگشت پروفوسور مودی: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۵۱ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۶

فقط اما


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۳ جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۰۸ سه شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۷
از پلاک 33 کوچه ی دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 6
آفلاین
وقتی هری از خواب بلند شد صدای سوت و هورایی می شنید که از سرسرا میامد ظاهرا بچه ها جشن گرفته بودند او از این متحیر بود که بچه ها به چه مناسبتی جشن گرفته اند زود لباسش را از کنار شومینه برداشت وپوشید به سرسرا رفت وقتی به انجا رسید متوجه شد که جشن به خاطر بازگشت پروفسور مودی است.هری در بین بچه ها ویکتور کرام را دید که ظاهرا امروز میهمان هاگوارتز بود و با هرمیون مشغول صحبت کردن بود در طرف دیگر سرسرا رون را دید که ان دو را چپ چپ نگاه می کرد.

با اين كلمات بنويس!
عینک – شیروانی- نقطه – چنگال- شمشیر- بازجویی- برملا- تعمیر- خشم - حمل

تاييد نشد.


ویرایش شده توسط سیروس بزرگ در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۴ ۱۳:۵۴:۳۴
ویرایش شده توسط سیروس بزرگ در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۴ ۱۳:۵۶:۲۲
ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۴ ۱۸:۰۰:۴۹

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی نقش حبابی بر لب دریا کشید


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ چهارشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۶

افسون گلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۰ شنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۰۲ شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۷
از در یک خانه متروکه در ته اقیانوس مرگ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
ببخشید یکی به من بگه کجا باید داستان بازی با کلماتم رو بنویسم که کلمات رنگی بشه

تقريبا زير همين پست بغل عنوان يه چيزي هست به نام پاسخ.رو اون كليك كن و وقتي به صفحه پاسخ رفتي با كمك كد هاي زوپس ميتوني به راحتي كلمات رو رنگي كني.براي سوال بيشتر در اين مورد به تاپيك گفتگو با مديران مراجعه كن.چون جاي اين پست اين تاپيك نيست.


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۳ ۱۵:۴۹:۴۲
ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۳ ۱۵:۵۱:۳۱

من هری رو به خاطر هری بودنش دوست دارم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ سه شنبه ۲ بهمن ۱۳۸۶

افسون گلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۰ شنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۰۲ شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۷
از در یک خانه متروکه در ته اقیانوس مرگ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
هری با خشم به اتاقش که در زیر شیروانی بود رفت عینکش را به گوشه ای پرت کرد و شروع به تعمیر چوب دستی اش کرد زیرا فامیل های شوهر خاله اش به انجا اومده بودند و بچه کوچک انها با نشان دادن چوب دستی وی داشت راز جادوگر بودن او را بر ملا میکرد هرسی به نقطه ای خیره شد زیرا مطمئن بو فردا مورد باز جویی قرار خواهد گرفت

تاييد نشد.كلمات تعيين شده بايد با رنگي غير از رنگ متن مشخص شود.


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲ ۲۲:۳۹:۰۲
ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲ ۲۲:۳۹:۳۶

من هری رو به خاطر هری بودنش دوست دارم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۵۲ سه شنبه ۲ بهمن ۱۳۸۶

جیمز  پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۲ یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۴۸:۲۹ جمعه ۱۵ دی ۱۴۰۲
از دهکده هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 204
آفلاین
عینک – شیروانی- نقطه – چنگال- شمشیر- بازجویی- برملا- تعمیر- خشم - حمل

عینکش شکسته بودو به دیوار زیر شیروانی پناهگاه متروکه تکیه داده بود از شدت خشم می لرزید در حالی که شمشیر گریفیندور چند قدم آنطرف تر افتاده بود و بلاتریکس در چند قدمیش قهقهه سر می داد. بلاتریکس گفت: آماده مردن باش پاتر میخوام پیش لردسیاه ببرمت. هری گفت: خفه شو پست فطرت. بگو ... بگو جینی کجاست. زود باش. بلاتریکس: اوه، هری کوچولو عاشق جینی شده. ها ها . هری:گفتم بگو پست فطرت وگرنه... بلاتریکس گفت: پاتر، تو، داری از من بازجویی می کنی؟ پاتر تو در موقعیتی نیستی که از من سوال کنی تو رو زمین افتادی بدون چوبدستی. هری فریاد زد: خفه شو بلاتریکس فریاد زد: کروشیو. هری خود را به طرف چوب دستیش پرت کرد. طلسم بلاتریکس به دیوار خورد و کمانه کرد. هری چوبدستیش را برداشت و گفت: آواداکداورا اما اتفاقی نیفتاد. بلاتریکس: می خوای من رو بکشی حتما بعدش میری خونه مالفوی ها تا جینی رونجات بدی؟ هری فریاد زد: پروتگو نوری قرمز رنگ پدیدیار شد و بلاتریکس در همان نقطه بیهوش بر زمین افتاد. هری از جایش بلند شد شمشیر گریفیندور را برداشت عینک شکسته اش را تعمیر کرد و به سمت خانه مالفوی ها رفت

تایید شد!


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲ ۱۲:۱۴:۳۷
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲ ۱۷:۲۷:۴۹

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.