پست پایانی ، علاقه مندان به زودی ادامه داستان را می توانند در تاپیک خوابگاه مدیران دنبال کنند .ملت هافلی به همراه اریکا پس از صرف چایی با نبات
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil4b45f0db7e235.gif)
به سمت اتاق خواب میروند و تصمیم میگیرند شبانه هم از پاتیل درزدار بروند و هم گاو صندوق را خالی کنند .
ملت هافلی بجز بورگین که در موبایل خز و خیل دو صفرش کلیپ می بیند بقیه خیره به ساعت هایشان نگاه میکنند ، لودو : اَه ، نباید این ارنی رو میفرستادم ، آدم قحطی بود ؟
دانگ که حسابی تو فکر رفته است می گوید : عیب نداره ، بزار الان میاد اگر همه خواب باشن هم صندوق و خالی میکنیم هم بی سر و صدا میریم .... بورگین تو داری چیکار میکنی ؟
بورگین سریعا چند کلیک روی گشی رو فشار میدهد و پته تته کنان میگوید : هیچی دارم ... آهان ، اس ام اس بازی میکنم .
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d3ffaaf009.gif)
اریکا به سرعت از جایش یک جهش میزند و گوشی را از دست بورگین میگیرد و مشقول دیدن می شود : مااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ، تم مرلین ، داشتی مراسم سوگواری شصت شهید قزوینی رو میدیدی ؟!!
بورگین ، من هم بعد از هشتصد تا پست آدم شدم :
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524136ac4237c.gif)
در همین لحظه ارنی وارد میشود : خوب وقته رفتنه ، اوضاع رو به راه ، همه حاضرید ؟
همه با حرک سر آمادگی خود را نشان میدهند . هافلی ها چمدون ها را در نبود ادی به دست پیوزه تازه وارد میدهند سپس آرام آرام از پله های پایین میروند . با اینکه دیگر کسی قلیون نمیکشد هنوز هم مه قلیضی در هواست ، تام که پشت پیشخان خوابش برده و آب دهانش به روی میز جاری شده است .
لودو به دانگ اشاره میکند : ببین گردنبند گاو صندوق توی گردنشه ، امکان داره وقتی میخوایم برش داریم بیدار شه ....
اما حرکت دانگ و برق چشمهایش لودو را ساکت میکند ، دانگ با حرکتی سریع گردنبند را در می آورد سپس به سمت گاو صندوق میرود و تموم موجودی آن را داخل کیسه ای که از غیب ظاهر کرده است میریزد . سپس با بقیه هافلی ها از از پاتیل درزدار خارج میشود .
سوسیت ( soe soot ) تیریپ سوت زدن برای تاکسی گرفتن : خوابگاه .... ماشین اول با صدای ویژی رد میشود ... دانگ دوباره میگوید : خوابگاه ..... و ماشین می ایستد .
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d89fd47b33.gif)
دانگ به کنار پنجره میرود : چقدر میشه تا خوابگاه ، ااااا شوما ... ایول بابا ... شورشت و بخورم ... ضد حذب و و مدیریت ، من عاشق انقلابی های جوونم ... مخصوصا یادگاری از بلاک ساواک داشته باشن ، بشین مجانی ... دانگ فریاد میزند : بچه های بیاید و ملت از پشت درخت میریزن بیرون ....
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524139dea7dba.gif)
راننده :
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d4d805f5f0.gif)
این همه ...
دانگ به وسط حرف راننده میپرد : بچه هامون جا موندن تازه ... برو دمت گرم ...
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil4b45f0db7e235.gif)
راننده تا آخر راه غرولند میکند اما در نهایت آنها را مجانی به خوابگاه میرساند .
پایان ماموریت .
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d417789699.gif)
ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۲۰ ۱۹:۲۲:۴۶
ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۲۰ ۱۹:۳۲:۳۲