لیلی اوانز نوشته:
بگفتي شعريو كردي كبابم!/چو كوه يخ بُدم كردي تو آبم
كنون چون باب كل كل باز كردي/سرودن بهر من آغاز كردي
گُهر اشعار من را نيز كن گوش:/سخن بسيار اما كو كجا گوش؟
بيا غوغا كنيم اي يار باهوش/نگردد اين تاپيك سردو فراموش
يكي سوژه بگوييم و بخنديم/به روي بي هنر ها در ببنديم
هر آنكس طبع شعري ناب دارد/هر آنكس ذوق و شوق و تاب دارد
به لطف ناظر و تمرين بسيار/سرايد شعري و گردد به ما يار
هر آنكس رو كند بي حرف و بي باج/كه مي خواهد شود چند مرده حلاج...
كنون من سوژه اي سازم برايت/ز بهر طبع خوب و دُر سرايت
كدامين سوژه باشد بهتر از اين/«هري» را آوريم اول به تمرين
كنون نظم«هري» را ساز كردم/سرودن بهر او آغاز كردم:
يكي طفلي بُدي در هالو گودريك/كه روزي گشت او ارباب بوك بيك
به كله،زخميو به گونه گلفام/دو چشمش سبز مثل كاهوي خام
چو او قدي كشيدو چهره اي ساخت/چه بس دختر كه خر شد دل بدو باخت!
پراوتي پاتيلو،جينيو،چو چانگ/ همه اندر نخ او بوده شش دانگ
يكي اشعار مي گويد برايش/يكي چشمك فرستد در قفايش
يكي در آرزوي بوسه اي ناب/ببسته چشم هايش رفته در خواب
يكي معجون عشقي بار كرده/يكي "زوم" روي چشم يار كرده...
منتظر جواب دوستان هستم
بگفتي شعريو كردي كبابم!/چو كوه يخ بُدم كردي تو آبم كنون چون باب كل كل باز كردي/سرودن بهر من آغاز كردي گُهر اشعار من را نيز كن گوش:/سخن بسيار اما كو كجا گوش؟ بيا غوغا كنيم اي يار باهوش/نگردد اين تاپيك سردو فراموش يكي سوژه بگوييم و بخنديم/به روي بي هنر ها در ببنديم هر آنكس طبع شعري ناب دارد/هر آنكس ذوق و شوق و تاب دارد به لطف ناظر و تمرين بسيار/سرايد شعري و گردد به ما يار هر آنكس رو كند بي حرف و بي باج/كه مي خواهد شود چند مرده حلاج... كنون من سوژه اي سازم برايت/ز بهر طبع خوب و دُر سرايت كدامين سوژه باشد بهتر از اين/«هري» را آوريم اول به تمرين كنون نظم«هري» را ساز كردم/سرودن بهر او آغاز كردم: يكي طفلي بُدي در هالو گودريك/كه روزي گشت او ارباب بوك بيك به كله،زخميو به گونه گلفام/دو چشمش سبز مثل كاهوي خام چو او قدي كشيدو چهره اي ساخت/چه بس دختر كه خر شد دل بدو باخت! پراوتي پاتيلو،جينيو،چو چانگ/ همه اندر نخ او بوده شش دانگ يكي اشعار مي گويد برايش/يكي چشمك فرستد در قفايش يكي در آرزوي بوسه اي ناب/ببسته چشم هايش رفته در خواب يكي معجون عشقي بار كرده/يكي "زوم" روي چشم يار كرده...
این شعر در جواب شعر لیلی اوانز عزیز سروده شده :
با دیدن طبع دیگران ما نیز طبعمان گل می کند ! می شکفانیمش !
سرد درد بگرفته ؟ یاللعجب ! / بروفن بگیر از زن مش رجب!
یکی شعر گویم که باشد همی / بر این پاره پاره دلت مرهمی
کلاهی ندارم که قاضی کنم / فقط می توانم که راضی کنم
تو را با سراییدن یک غزل / که ماند همی از ابد تا ازل!!
تو را می ستایم که با انتقاد / دل شاعران ِ قَدَر گشت شاد
ز وزن و ردیف و ز آرایه ها / ز قافیه ها و درون مایه ها
چه گویم که دل مملو از غصه هاست / شگفت آمدم چون زدی حرف راست!
به شعرت دو چندی من افزون کنم / به پندی سخن پر ز مضمون کنم !
بکن فکر بر شعر این ساحره / که از بندرعباس تا قاهره
یکی اینچنین در و سیم و گهر / نیابی تو ای شاعر بی هنر
غزل نیست این نیمه شعر! شما / ردیفش ز تو ، قافیه با خدا !
وجود عناصر ، سخن خوش نمود / هر آنکس که خواندش چه خشنود بود
بگنجان تو در شعر یک مایه ای / ردیف و جناسی و آرایه ای
بسان من و لیلی و دوستان / که شعرهامان بهتر از بوستان !
کلامم نگنجد در این خرده جا / به پایان برم در زمانی بجا !