آریانا با ایما و اشاره به مرگخوارا میفهمونه که واکنشی نشون بدن. مرگخوارا هم با تردید نگاهی به هم میندازن.
- ارباب فک نکنم چپچپ نگاه کنه. قیافه عادیش این شکلیه.
دیگه تحلیل حرکت اسب آبی اهمیتی نداشت. چون لرد به داخل قفس قدم گذاشته بود و سرگرم برانداز کردن هیکل اسب آبی بود.
- بسیار موجود تنبلی به نظر میرسه. همچون بشکهس.
مرگخوارا با نگرانی نگاهشونو از لرد برداشته و به اسب آبی میدوزن. خوشبختانه اسب آبی خستهتر از این بود که واکنشی به سخنان لرد نشون بده. لرد با احتیاط چند قدم به جلو برمیداره.
- مایلیم بعنوان مبل ازش استفاده کنیم. مبلش کنین تا روش جلوس فرماییم.
اسب آبی که چیزی از حرفای لرد نمیفهمید شروع به خمیازه کشیدن میکنه. لرد که به دنبال استفادههای ابزاری دیگهای میگشت بلافاصله خم میشه و به درون دهن اسب آبی نگاهی میندازه.
- پشیمون شدیم. گنجینههای با ارزشمونو درونش جاسازی میکنیم.
لرد به قصد اینکه ببینه گنجایش اسب آبی چقدره دستشو دراز کرده و وارد دهن اسب آبی میکنه. در همین لحظه اسب آبی در حالی که دست لرد تا آرنج تو حلقشه، دهنشو میبنده.
- دستمون رو پس بده ای موجود بیخاصیت.
مرگخوارا که با دهنی باز به صحنه خیره شده بودن، با بلند شدن صدای فریاد لرد بلافاصله بدو بدو جلو اومده و به داخل قفس میرن.
- ارباب نگران نباشین. چون گیاهخواره الان رزو بهش تعارف میکنم تا دست شما نجات پیدا کنه.
دای اینو میگه و بیمعطلی رزو که سوتزنان در حال خارج شدن از کادر بود به وسط صحنه برمیگردونه. اما ظاهرا شکم اسب آبی پر بود و تمایلی به باز کردن دهنش و خوردن رز نداشت. اورلا که بیرون قفس ایستاده بود با نگرانی متذکر میشه:
- همین نیم ساعت پیش غذاشو خورده.
دای با ناامیدی برای آخرین بار رزو جلوی چشمای اسب آبی تکون میده. اما وقتی واکنشی دریافت نمیکنه اونو رها میکنه.
- ارباب معجون باز کردن دهن بدم؟
هکتور بلافاصله معجونیو از جیبش در میاره و میره که رو دست لرد خالیش کنه تا معجون سر بخوره و تو دهن اسب آبی بریزه، اما رودولف مانع میشه.
- جنسیتش رو مشخص کنین. اگه مونث باشه کار، کار خودمه.