داشت نزدیک میشد و مرگخوار با ترسی که وجودش را گرفته بوددستو پنجه نرم میکرد البته بعد از اینکه آب دهانش را قورت داد ,اوتو به بالای سرش رسید و چوبه جادویش را به زیر ردایش برد و مرگخوار به حالتی متعجب به او نگاه کرد...
اوتو: بگو آنیتا کجاست؟
اما مرگخوار جوابی نداد فقط لبخندی از روی شرارت نصار او کرد.
اوتو که از این حرکت ناراحت شده بود دستش را جلوی صورت مرگخوار گرفت و انگشتانش را ماننده یک پنجه ای که در حال بسته شدن هست گرفت ناگهان صورت مرد درهم رفت و رفته رفته از زمین بلند و به تقریبا چند سانتی متری از زمین فاصله گرفت
باز اوتو گفت:
بگو آنیتا کجاست؟
مرگخوار با حالتی دردناک گفت:
اون دیگه ماله لرد شده
با این حرف چشمان اوتو درخشید اما چشمان مرد رو به سیاهی رفت و جیغی از روی دردی که داشت وجودش را میگرفت کشید صدای آن مرگخوار چنان بلند بود که چند بار در داخل اتاق تکرار شد و نگهان از دماغ مرد خون ماننده آب سرازیر شد اینبار نیز اوتو گفت:
برای آخرین بار میگم آنیتا کجاست؟
مرگخوار که از درد ناله هاش دل همه را میسوزاند با چند کلمه جمله ای را بیان کرد را
در سیاه رنگ ...خانه ی امپ...و بیهوش شد!!
اوتو که تقریبا از حرف های او چیزی حالیش نشده بود دستهایش را باز کرد و جسم بی جان مرگخوار با صدای ترسناک به زمین خورد.
در همان لحظه جسی که دستانش را دور سارا حلقه زده بود وآرد اتاق شده از چهره ی سارا معلوم بود که طلسم زیاد روی او تاثیر نگذاشته بود
در اولین نگاه جسی جسد مرگخواری را دید که چند دقیقه پیش زنده دیده بود اما حالا غرق در خون بود
جسی: اوتو چه بالایی به سرش آوردی ؟!!
اوتو: هیچی فقط یکمی مشتو مالش دادم و حالا بیهوشه
جسی: چیزی هم گفت
اوتو: آره گفت "در سیاه رنگ ,خانه ی امپ"
سارا: این چه معنی میده
وقتی جسی سرش را برگرداند تا اتاقی که اصلا یادش نمیآمد چطور وآرده انجا شده بودن رو بازرسی می کردبا حالتی متعجب دید که سه در در ته اتاق وجود دارند
اولی دری سیاه رنگی بود که هیچ نقش و نگاری نداشت و تقریبا رنگو روفته بود
در دومی هم به رنگ سیاه بود که تقریبا از در اولی کمی سالمتر بود
در سوم هم به رنگه سیاه بود اما از دو در قبلی کثیفتر و تقریبا نمیمه شکسته بود
با صدای جسی اوتو و سارا متوجه آن سه در شدند ...
سارا: خوب ما باید از یکی از این سه بگزریم
جسی: اما از کدومشون هر سه به رنگه سیاهند
سارا:اوتو یه بار دیگه جمله ی اون مرگخوار رو تکرار کن
و اوتو باز اون جمله را تکرار کرد
و هر سه به فکر فرو رفتن ا و اوتو شروع به قدم زدن رفت و سارا نیز شروع به برسی درها تقریبا از دور شد چون ممکن بود با دست زدن به یکی از آنها اتفاقی بیفتد.
ناگهان صدایی اوتو و جسی را از تفکر وآداشت
سارا:ببینید بچه ها در سومی نمیتونه باشه چون از شکلو قیافش معلومه که مدت طولانیه کسی ازش داخل و یا خارج نشده
در اولی هم نمیتونه باشه چون اونم تقریبا مثله در سومی رنگو رو رفته و کثیف هست
پس در نتیجه باید در وسطی باشه
جسی: اما ممکنه در اولی هم باشه چون از اون هم استفاده شده یعنی کسی از اون در داخلو خارج شده
اوتو: خوب اگه نظر سارا درست باشه باید در وسطی ما رو به جای ببره ,اگه خوب توجه کرده باشید اون مرگخوار گفت خانه امپ...این یعنی یکی از این سه در ما رو به یک خانه هدایت خواهد کرد اما این امپ چه معنی میده نمیدونم
پس از مدتی هر سه به توافق رسیدند که از در وسطی عبور کنند,
هر سه جلو رفتند تا اینکه به جلوی در وسطی که مابین دو در سیاه رنگ بود رسیدن بعد باهم دست روی کلید در گذاشتن و...
ناگهان همه چیز تار و مبهوم شد و زیر پای آنها خالی شد زیرا آنها داشتند یک تو سط یه رمز تاز به جلو میرفتند. باد بر سرورویشان میورید و منظره ی اطرافشان آمیزه ای نامشخص از رنگهای گوناگون بود.
اوتو برخورد پاهایش به زمین را احساس کرد زیرا هر سه دیگر در زمین بودند
آنها وارد محوطه ی وسیعی شده بودند که آری از هرگونه موجود بود آسمان بالای سرشان بسیار تاریک و دهشتناک بود و ماه نیز در آسمان دیده نمیشد زیرا توسط ابرهای سیاه که به شدت در هم پیچیده بودند گرفتار شده بود.
هوای آنجا بسیار خفقان بود و بسیار گندیده انگار که هوا ی آنجا سالها بود که عوض نشده بود در حالی که در فضای بازی بود .
زمین زیر پایشان بایرو خشک بود و هپچ گیاهی دیده نمیشد و زمین
آنجا برهنه بود فقط در سمت راستشان درخت سرخداری سر به فلک کشیده بود اما پژمرده انگار که سالها بود نور خورشید و آب بهش نرسیده بود.اما جلوی آنها قصری قدیمی ساز دیده میشد که نصفش در درون تاریکی قرار داشت.گردو خاک تمام ظاحر قصر را پوشانده بود شیشه های بیشتر پنجره ها شکسته بود از بعضی از آنها خونهای خشکیده ای دیده میشد که تا پای قصر خزیده بودند و آنجا را کثیف کرده و بوگندشان حال همه را به هم میزد
در آن طرف
در آنطرف آلبوس به همراه چند نفر به سرعت داشتند به راهی که اوتو و جسی و سارا رفته بودند میرفتند البته پس از جنگی تمام عیار که میان آنها و مرگخوارها روی داده بود که این محفلی ها بودند که در جنگ پیروز شده بودند...
-----------------------------------------------------
خوب دیگه یواش یواش دآرم این ژانگلور بازی رو میزارم زمین اما بعضی موقعه ها لازم میشه.
فقط یه چیزی بگم اون قصر قصر امپراتور تاریکی بود که حالا مرده و ولدمورت آنیتا رو تو اونجا نگه داشته باز مونده به ادامه دهنده ی پست
!!
از شروعت شروع میکنیم..شروع خیلی خوبی بود به شرطی که اون"داشت نزدیک میشد" حذف میشد!!!!
نویسنده پست قبلی گفته که اوتو نزدیک شده و چوبشو گرفته بالاسر مرگخوار..پس نیازی به تکرار نبود!!
"مرگخوار با ترسی که وجودش را گرفته بوددستو پنجه نرم میکرد البته بعد از اینکه آب دهانش را قورت داد" لازم نیست "بعد از اینکه" رو بیاری..به جای این میتونی چیزی که اول اتفاق افتاده رو اول بنویسی!
فضاسازی خیلی عالی بود! واقعا عالی! این مورد چیزیه که اکثرا تو پستات میبینم و نشان اینه که تو این کار مهارت داری!
یه اشکالی داری که خیلی هم تکرار شده..و اونم تکرار افعاله! برای مثال:
"دستش را جلوی صورت مرگخوار گرفت و انگشتانش را ماننده یک پنجه ای که در حال بسته شدن هست گرفت ناگهان صورت مرد درهم رفت و رفته رفته از زمین بلند و به تقریبا چند سانتی متری از زمین فاصله گرفت" که فعل "گرفت" سه بار تکرار شده! یا خیلیامون با فعل "بود" مشکل داریم که در اینجور مواقع باید سعی کنیم فعل دیگه ای جایگزین بذاریم.
استدلالات سارا برام جالب بود، این نشون میده که استدلال هم میتونه جای خوبی در نوشته داشته باشه!
راستی این نوشتن:
اوتو:
جسی:
اوتو:
.....
زیاد جالب نیست و توجه خواننده رو کم میکنه.
قسمت "در آن طرف" چون فقط چند خط بود چیز خاصی ندارم بگم ولی قسمت قبلیش پایان خیلی خوبی داشت...که با فضاسازی همراه بود و آدمو به این فکر مینداخت که اون مکان کجا میتونه باشه!
در یکی مونده به آخر!! هم باید بگم که فانتزی نویسیت خیلی خوبه! فقط کافیه اشکالاتتو برطرف کنی...اونوقت میشی یه نویسنده تمام عیار! همچنین باید غلط املاییاتو برطرف کنی!
در ضمن من پیشنهاد میکنم توضیحات اضافه ننویسی و تخیل خواننده رو محدود نکنی! توصیفاتی که دادی فقط با دو جا همخوانی داره:
1-دژ مرگ 2-قصر امپراطور
که چون گفتی قصره، به این نتیجه میرسیم که قصر امپراطوره! پس بذار خواننده خودش داستانو درک کنه...بعضی موارد نباید به خواننده در فهمش کمک کرد! این جذابیت داستانو بیشتر میکنه!